رمان دلارای پارت 27 - رمان دونی

سرد جواب داد :

_ خودت میتونی ببینی

دلارای بی خبر بسته را باز کرد

با دیدن محتویاتش کنجکاو پرسید :

_ قرص خریدی؟ مریضی؟

ارسلان زیرچشمی نگاهش کرد :

_ برای تو خریدم

_ چرا من؟!

بی حوصله توضیح داد :

_ از این به بعد هرروز میخوری

دلارای منطورش را نفهمید :

_ خب اینا چیه؟

ارسلان از گیجی دختر کلافه شد :

_ قرص ضد بارداری ، اون یکیم‌…

دلارای نیم نگاهی به بسته آشنایی که آن شب ارسلان استفاده کرده بود انداخت و سریع جمله اش را قطع کرد :

_ خودم فهمیدم

رویش را سمت پنجره برگرداند و با خجالت لب گزید

گوشه لب های آلپ‌ارسلان چین افتاد و کمرنگ لبخند زد

از خیر ازمایش گذشته بود

چه آزمایشی زمانی که دخترک را قبل او حتی مردی نبوسیده بود

مرموز پرسید :

_ خونریزیت قطع شد؟

دلارا سرخ شده لب زد :

_ نمیدونم

ارسلان سر تکان داد

باید قطع می‌شد!

دلش تکرار آن ناله ها و لحظات دوشب گذشته را می‌خواست

دلارای همه چیز تمام نبود و اکثر اوقات حرصش میداد اما برای تنوع خوب بود

حوصله اش را سر نمیبرد و رفتارش با بقیه فرق داشت

ان شب با فهمیدن باکره بودن دخترک حالش بهم ریخت اما امشب به هیچ چیز اجازه نمی‌داد لحظاتش را خراب کند…

وارد برج که شدند نگهبان زیرچشمی نگاهی به دلارای انداخت و چاپلوسانه برای آلپ‌ارسلان سر تکان داد

الپ‌ارسلان اعتنا نکرد و پایش را روی گاز فشرد

در پارکینگ که ایستاد به دلارای اشاره زد :

_ پیاده شو

دلارای بدون مخالفت از ماشین بیرون رفت و کنار آسانسور ایستاد

با به یاد آوردن روز اولی که لباس هایش را در آسانسور عوض کرده بود لب گزید

هنوز هم دلخور بود
بخاطر تحقیر هایش
بخاطر حرف ها و رفتارهایش
بخاطر وضع ترحم برانگیزی که در آن گرفتار شده
بخاطر اسم زن صیغه ای که هرچه قدر هم انکارش میکرد اما بازهم بود
بخاطر همه چیز دلخور و کلافه بود اما مثل همیشه سعی کرد قوی باشد

“هنوز یک هفته هم نشده … به همین زودی کم آوردی؟”

آلپ‌ارسلان در آسانسور را باز کرد داخل رفت
دلارای خودش را در آغوش کشید

” شاید خانوادم بهم آزادی نمیدادن ، شاید از زندگیم ناراضی بوده باشم اما لعنتی اینم زندگی نیست که آرزوش رو داشته باشم … آلپ‌ارسلان رو می‌خوام اما بدون این تحقیر ها”

وارد آسانسور شد و کنار آلپ ارسلان ایستاد

” باشه فقط یک سال! فقط یک سال صبر‌کن و طاقت بیار … عوض میشه … تو عوضش میکنی!”

کسی گوشه ذهنش نالید

“یک سال تحقیر و شکست؟! زیاده!”

بغضش را فرو داد و نفس عمیقی کشید

“شش ماه”

ناخواسته با حالی بد از آلپ‌ارسلان پرسید :

_ امروز چندمه؟

الپ ارسلان نگاهی به صورت رنگ پریده اش انداخت و گوشه لبش بالا رفت :

_ ماه دیگه میتونی بپرسی

دلارا گیج سر تکان داد :

_ یعنی چی؟!

_ معمولا دخترا وقتی اینطوری میپرسن امروز چندمه که از تایم پریودشون گذشته باشه و بخوان بندازن گردن طرف اما خب ما هنوز اولشیم … باید بذاری یکی دو هفته‌ی دیگه حداقل

دلارای دندان روی هم فشرد و عصبی نگاهش را برگرداند

شش ماه لعنتی قرار بود اینطور بگذرد؟!

” این شش ماه که گذشت باید یاد بگیره هرچی که شد منو با هرزه های دورش مقایسه نکنه”

به خودش پورخند زد

” فرقتون چیه آخه؟ یادت رفته همین الان از دکتر زنان اومدی و داری میری خونه‌ی شوهر صیغه ایت که راضیش کنی!”

کاش صداهای در سرش خفه میشدند

” فرق داره ، ارسلان اولین مرد زندگیمه ، کاری میکنم آخریشم بشه! ”

_ یک آذر!

گنگ رو به ارسلان پرسید :

_ چی؟!

_ یک آذریم

با لبخند سر تکان داد :

_ مرسی

آذر
دی
بهمن
اسفند
فروردین
اردیبهشت
و بالاخره خرداد!

با خودش فکر کرد یک خرداد باید تاریخ نحسی باشد!
اصلا از یک خرداد متنفر بود…

ارسلان در آسانسور را باز کرد و کنار ایستاد

وارد خانه که شدند هنوز هم در فکر تاریخ و روز بود

متفکر خواست سمت اتاق برود که دستش از پشت سر کشیده شد و با شدت به دیوار برخورد کرد

وحشت زده نالید :

_ ارس؟

ارسلان فکش را گرفت و محکم به دیوار فشرد اما به نطر نمی آمد عصبی باشد :

_ ارسلان!

دلارای ترسیده بود
هنوز نمی‌فهمید ارسلان شاکی ست یا نه!

آرام زمزمه کرد :

_ تو هم اسم منو بلد نیستی خب!

گوشه لب ارسلان سمت بالا کج شد :

_ واسه شب اول نیازی نیست اسم کسیو یادت بمونه دلارای!

دلارای دلخور سعی کرد عقب هلش دهد :

_ پس چرا یادت مونده؟!

آلپ‌ارسلان با آرامش دکمه مانتواش را باز کرد و ابرو بالا انداخت :

_ چون تو شب دومیم! قوانین فرق میکنه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان

  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه، اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گوش ماهی pdf از مدیا خجسته

    خلاصه رمان :       داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر دارد ، شخصی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است،ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب، میان این کشمکش های پرهیجان میفهمد که ماهیگیر خطرناک کسی نیست جز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین جا تمامش کنیم…. بیا کشش ندهیم… بیا و تو کیش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی به ته خط میرسی و هرچه چشم می گردانی نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماه دل pdf از ریحانه رسولی

  خلاصه رمان :   مهرو دختری ۲۵ ساله که استاد دفاع شخصی است و رویای بالرین شدن را در سر می‌پروراند. در شرف نامزدی است اما به ناگهان درگیر ماجرای عشق ناممکن برادرش می‌شود و به دام دو افسر پلیس می‌افتد که یکی از آن‌ها به دنبال انتقام و خون خواهی و دیگری به دنبال نجات معشوقه‌اش است. آیهان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x