فکرش متمرکز کار نمیشد
نمیتوانست تمرکز کند
خیال هاوژین که با آن وضع او را دست علیرضا رها کرده بود و دلارای آرامش نمیگذاشت
پوف کشید
مثل مردهای متاهل شده بود!
ازدواج و پدر شدن این شکلی بود؟!
مرد های دیگر چطور همه چیز را هندل میکردند؟!
او حتی دقیقه ای نمیتوانست درست و حسابی به وضعیت کلاب و شغلش فکر کند
پیشانی اش را با دو انگشت مالید و هم زمان صدای جمیله را شنید
_ آقا؟
چشمانش را باز کرد و در سکوت سر تکان داد
_ هاتف خان سروکلشون پیدا شد
ابروهایش در هم گره خورد
_ کجاست؟
_ طبقه پایین
_ اونجا چیکار میکنه؟
_ اون دختره هم باهاشه ، دلارای
از جا بلند شد و بدون مکث با اخمی عمیق سمت راهرو رفت
پسرها و دخترهای جوان وسط میرقصیدند و رقص نور و لیزر چشم هایش را آزار میداد
به بادیگارد کنار در تشر زد
_ مگه نگفتم بدون اجازه من نیاد داخل؟
فراموش کرده بود مرد فارسی متوجه نمیشود
گنگ خیره ارسلان شد و جمیله از پشت سر توضیح داد
_ با هاتف خان بوده
آلپارسلان عصبی صدایش را بالا برده
_ با هر خری که بوده
من حقوقتونو میدم یا اون؟
وسیله هاتونو جمع کنید گم شید پیش هاتف خان پس
پله ها را پایین رفت
میزهای بیلیارد و کاناپه های مشکی چرم
فضایی به نسبت آرام
پیانویی که دختری با مهارت مینواخت و افرادی که مثل دختر پسرهای طبقه بالا مست نبودند!
چشمانش را اطراف گرداند
جمیله به سمت چپ اشاره کرد
_ اتاق vip
با قدم هایی محکم جلو رفت
دلارای با دیدنش بی حال جلو آمد و لب زد
_ بچم؟
ارسلان کمرش را گرفت و تهدیدآمیز خیره اش شد
هرزمان دیگر بود او را بیرون پرت میکرد اما حالا ، مقابل چشمان هاتف! نه…
_ دوست داشتم تو موقعیت بهتری با زنت آشنا میشدم آلپارسلان
ارسلان نفس عمیقی کشید و تلاش کرد خشمش را کنترل کند
بدون علیرضا ، تحمل هاتف سخت میشد!
هاتف خندید
کت شلوار اسپورت خاکی رنگی به تن داشت
_ این روزا زیاد میبینیمت هاتف…
هاتف نگاهش را به دلارای داد
موهایی که کج قیچی شده بود ، لباس های بیمارستان و مچ زخمی که نشان از زدن رگش بود!
_ شاید اینبار برای تو نیومدم آلپارسلان
دست ارسلان دور کمر دخترک محکم شد
_ من یا خانوادم ، فرق نمیکنه
هاتف با پیروزی لبخند زد و آلپارسلان با پوزخند تایید کرد
انکار فایده ای نداشت
_ کلاغات درست خبر رسوندن
_ کلاغام همیشه درست خبر میرسونن
صدای علیرضا از پشت سر آمد
همانطور که نزدیکشان میشد سعی داشت از وقوع درگیری جلوگیری کند
_ وقت خوبی رو برای بحثای کاری انتخاب نکردی هاتف
دلارای بی توجه به آن ها از آلپارسلان فاصله گرفت و با صدایی گرفته پچ زد
_ بچمو کجا بردی علیرضا؟
چشمان هاتف خیره دلارای بود
_ اشتباه نکن علی
برای بحث کاری نیومدم
آلپارسلان غرید
_ بحث دیگه ای اینجا برای تو نیست
_ شاید خواستم به همسرت پیشنهاد بدم اگر اینجا مزاحمه چند روزی مهمون من باشه
بالاخره گذشته مثل برادر بودیم مگه نه؟
آلپارسلان عصبی خیره اش شد و دلارای نگاهش را با سردرگمی میانشان چرخاند
علیرضا زودتر به حرف آمد
_ آدم تو کلاب شوهرش مزاحم نیست هاتف
گوشت و کسی نمیسپاره دست گرگ
هاتف منتظر خیره آلپارسلان شد
ارسلان عصبی نفس عمیقی کشید
جدیدا در موقعیت های عجیبی گیر می افتاد
دلتنگ و نگران دلارای میشد و حتی نمیتوانست به خودش اعتراف کند
مشتاق نزدیک شدن به هاوژین بود و حالا هم باید خشمش را کنترل میکرد و میخندید!
از او بعید به نظر میرسید
ناچار خیره در چشمان هاتف دستش را در جیب شلوارش فرو برد و کارت درب اتاق را بیرون کشید
خیال علیرضا راحت شد و آلپارسلان مقابل چشمان هاتف کارت را سمت دلارای دراز کرد
_ برو پیش هاوژین تا بیام
دلارای کمرنگ لبخند زد
لب های خشکش کش آمد و لب پایینش کمی سوخت
ساعت ها بود حتی به آب هم لب نزده بود و پوست خشکش با یک کش آمدن ساده ترکیده بود
هاتف بی توجه به آلپارسلان و علیرضا جلو آمد و دستش را دراز کرد
قبل از هر واکنشی از طرف آن ها انگشت اشاره اش را روی لب خونی دخترک کشید و خون را تمیز کرد
آرام لب زد
_ اینبار نشد آشناشیم اما مطمئنم بازم همو میبینیم خانم جوان
دلارای به سرعت از اتاق بیرون زد
نمیدانست هاتف کیست و چه آشنایی با آلپارسلان دارد ، تنها میدانست بخاطر حضور او مجوز ورودش صادر شده است
اگر نه آلپارسلان هرگز اجازه میداد پا در کلاب بگذارد چه برسد به دیدن هاوژین!
از پله ها بالا دوید و بی توجه به صدای سرسام آورد موسیقی از راهرو گذشت
خواست سمت پله ها برود که لحظه اخر پشیمان شد
سمت اتاقک های آسانسور رفت
یک آسانسور برای جابه جایی مشتری ها که همیشه خدا شلوغ بود و دخترها و کارکنان کلاب حق ورود نداشتند
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 18
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام بروبچ
خب یه خبر توپ رمان دارای pdf اش آمده و جالبترش اینجاست که هم رایگانه و هم کامل 😊
فقط آخرش خیلی خوب تموم شد دست نویسنده با این رمان گرم واقعاان 🫡
تنها می تونم بگم تصورم رو از ارسلان خراب کردی
چرا اینقدر طولش میدی اگه بجای شما بودم پارت هارو فشرده میکردم و پارت ۳۰۰ آخری بود اینطوری هم ما راضی بودیم هم خودت راحت میشدی
❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ کامنت نزارید تا امار بیاد پایین پارت بده ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌
خدا وکیلی این اگر ارسلان بود جذاب تر نبود تا عکسی نویسنده گذاشته🙄😐🤦🏻♀️
فکر کنم عکس کراش خود نویسنده اس🙄😂💔
این چرا شلوارش داره میوفته از پاش؟ 😅😅😅
نههههه این چیه
عکس دلارای رو تغییر داده . اگر در نظر هرکس که اینو گذاشته ، این ارسلان باشهههه، به ولله خاک تو سر سلیقه دلارای، این بیشتر شبیه معتاد هاییه که بردن کمپ و بعد از زجر های زیاد ترک کرده 😑 🤣 🤣 🤣
واقعا خیلی زشته تمام تصوراتمون خراب شد😕🙄
ما پارت میخوایم یالا😺👀
اصلا رمان های این نویسنده یه جوریه توی رمانهاش دختره عاشق میشه شخصیتش خورد میشه مثل جی کتک میخوره خانواده اش طردش میکنن تنها میمونه پسرا مغرور و از خودراضی دختره باید خودشو به آب و آتش بکشه تا پسره باهاش بمونه.. خب که چی پسره خودش خائن و همکاره ولی دختره همه ش مورد تهمت پسره قرار میگیره و کتک میخوره…
میشه اسم رمان های دیگه ی این نویسنده را بگید ؟
ماتیک
و مرگ ماهی
اگه میدونستم دلارای به چیه ارسلان دل خوش کرده بازم بد نبود نه تنها الان یه ادم غد غیر منطقیه مزخرفه قبلا هم که یه لاشی به تمام معنا بوده که از نامزد رفیقش هم _حالا اون دختر هر چقدر هرزه_ نگذشته بعد عشاق این شخصیت چی توش دیدن خدا داند .
بعد اون همه کاری که با دلی کرد این حد از عوضی بازی در اوردن دیگه اخر بی صفتیه ولی باز یه عده ازش تعریف میکنن دلارای حتی اگه دختر عاقل و خوبی نبود لااقل مادر خوبیه ولی این تحفه پدر بودنم حالیش نیست.
امیدوارم دلارای با هاتف خوب بشه و ارسلان از غصه سکته کنه من دلم خنک شه😐😐😒😏
هرچند همچین نمیشه
باورم نمیشه یه ساله دارم این چسمثقال پارتارو میخونم
من کی اینقد صبور شدم؟/:
این حجم از صبور بودن رو اگه تو زندگیم داشتم.الان در حال کامنت گذلشتن نبودم
اوههههه جلد رمان تغییر کرده 🤣🤣🤣
اومایگااااد
این ارسلان منو میخواست یه دونه میخوابوندم تو گوشش یه ضربه هم میزدم وسط پاش میرفتم بچمو بر میداشتم و میرفتم حالا بدوئه تا پیدا کنه ولی این دختره هنوز دلش گیره این ارسلانه وگرنه کسی که دلش با یه یکی نباشه خیلی راحت دکمه حذفشو میزنه و از زندگیش بیرون میکنه
نگوووو.. من واسش آرزو ها دارم😂
نه من ازش خوشم نمیاد من اگر جای دلارای بودم همون اول کاری جرش میدادم😑😂👌🏾رسما فکرکرده الن دلونه یکی میخواد بهش بگه اخه تو باد کدوم معده ای انقدر واسه این دخترا سیس میگیری😂😂😂😂🤦🏻♀️اصلا ارسلان و امثالش سلیقه من یکی نیستن چون اگر گیر من می افتاد همون اول جرش میدادم 😑🙄😬😂
تهش بتونه همون دخترای پولی کلابش و هندل کنه اونو چه به دلارای وای که من چقدرررررر بدم میاد از این مدل پسرا که فکر میکنن ته آسمون باز شده اینا افتاده ان پایین برای این مدل پسرا باید مثل خودشون باشی محل سگ ندی بعد ببینی مثل بره رام میشن
😂😂.. ولی ناموسا این خیلی مغرور تر و پررو تره
مرد مغرور خوبه ولی تا زمانی که نره رو نروم
بره رو مخ منم میرم رو مخش 😕😑😂🤦🏻♀️👌🏾
😂😂وقتی می خوای لاتی حرف بزنی ولی میرینی👆🏻
🤣
تو رو سر جدت کتابو تموم کن به چاپ برسون بخریم بخونیم کشتیمون اصلا نمیدونم داستان از کجا میره از کجا میاد
ارسلان کثافت شغلش و اخلاقش یکیه حقش همون جمیله هست 😠😡
این رمان کی میخواد تموم شه؟
اهم، یه سوال داشتم میشه جواب بدید؟ وقتی تومور مغزی داری کجای سر درد میگیره؟
بستگی داره کجا باشه تومور روی هیپوفیز باشه روی تحت النخاع باشه روی پوسته مننژیت باشه و …….بستگی داره
هر دردی هم تومور نیست و همه تومور ها هم بدخیم نیستن
!بعدا فقط درد نشونش نیست تشنج حالت تهوع سرگیجه درد های خیلی شدید غیر قابل تحمل و کاهش وزن و خون تو مدفوع و چیزای دیگه!!!
اوه.. هومم، فهمیدم
خب ببین، من دیروز چهار بار خون دماغ شدم، اشتهامو از دست دادم.. ضعف و سستی توی پام و دستمه و سمت چپ سرمم تیر میکشید.. ولی امروز بهترم فقط یکم خیلی کم سرم درد میگیره.. مشکل چیه؟👍🏿🌚
اصلا به این چیزا فکر نکن چرا دنبال این چیزایی خدا نکنه حتی به ذهنت نیار نه همینجوری هر علائمی اون نیست شاید گرما زده شدی زیر آفتاب بودی
برو دکتر برات ام ار ای مینویسهمن دانشجو پزشکی هستم اما این جوری که نمیشه گفت باید ازامایش انجام بدی ببینی چیه حتما برو پیگیر شو
ببین اگر خوندماغت با گیجی تپش قلب حال تهوع و بعد از سردرد ضربان دار و احساس مزه خون تو دهن باشه باید بری دکتر اگر نه ممکنه از خشکی بینی باشه فشار خونت بالا باشه آب و هوا باشه و داروی خاصی مصرف کنی سرما خوردگی که بعد خشک شدن بینیت باشه و دلایل دیگه اینجا هیچ کس تخصص نداره عزیز دلم ولی من از استادم حتما میپرسم برات ولی برو دکتر بازم باید معاینه دقیق بشی تومور حتما یکی از علائم اساسیش تشنج هست دور باشه از همه که خداروشکر نداری❤️❤️❤️زیاد به چیزای منفی فکر نکن در هر حالت خوش بین باش اما هوشیار برو دکتر خوشبین بودن به معنی بی خیال بودن نیست خوش بین بودن یعنی پیگیر هستی اما خوب بهترین چیز به ذهنت میاد خدا حفظت کنه نگران نباش انشاالله به حق بزرگی خدا هیچی نیست عزیزم ❤️❤️❤️❤️❤️
نه اصلا حالت تهوع ندارم.. فقط سرم تیز تیر میکشه و دیروز به طور بی سابقه ای اونطوری خون دماغ شدم، علائمی از تشنج هم نداشتم.. اوکی مرسی))
شاید کم خوابی داری یا آب بدنت کمه بالاخره برو دکتر پیگیر شو آزمایش چگال کامل بده اگر بیمه هستی هم تر میشه برو آزمایش بده بعدا ام ار ای
بستگی داره.. معمولا تیره شدن دید.. سرگیجه گیجی. حالت ضعف و سستی.. پائین آمدن هوشیاری.. سردرد شدید از علائمش هست ولی بیشتر مواقع این علائم بخاطر بیماری های دیگه هم هست فقط با mriیا عکس از سر مشخص میشه
خب.. من اینارو دارم، میشه گفت توموره؟
فقط با سی تی اسکن مشخص میشه اون هم دکتر مغز و اعصاب تشخیص میده…
هوممم.. اوکی مرسی
دیگه داره حالم از ارسلان به هم می خوره ، کاس دلارای و هاتف دست به یکی کنن از ارسلان انتقام بگیرن ، دیگه خیلی خیلی پرو تشریف داره ، ایییششششش
هاتف؟🤡🤡🤡🤡🤡
خوشحال میشم ارسلان یه مشت حواله ی فک هاتف بکنه، مرتیکه ی عوضیی
ی احتمال اینه ک دلارای از هاتف خوشش بیاد
امیدوارم هیچ وقت اتفاق نیفته
گوه میخورههه عههه😂😭
ارسلان اگر همه فکرش زیر شلوارش نبود الان به آدم حسابی بود👌🏾😑
جرر.. باتوجه به پوستر، خوشتیپم ک بود
نه بابا خوشتیپ ندیدی به این میگی خوشتیپ😑😐😂🤦🏻♀️کجاش خوشتیپه پوستر که زده تمام تصوراتم خراب شد نسبت بهش😑😑😑😑😂دلارای بیشتر قبول دارم تو تیپ و استایل
رواله که.. میخوره به شخصیت سردش
به نظر من که همچین آش دهن سوزیم نیست که دلارای انقدررررر خودشو کشت که بهش برسه و ازش بچه بیاره
😬 😑
البته سلیقه اس دیگه تو سلیقه من نیست🙄👌🏾
من برام قیافه و استایل طرف مقابلم مهمه و از همه مهم طور شخصیتش
سلیقه من آدم خوش استایل خوش هیکل ترجیحا بور😬🙄😂خوش تیپ و خوش قیافه و صد البته خوش اخلاق و با شخصیت و با خانواده و با ادب و مسئولیت پذیر و وفاااااا داررررر خیلی مهمه
تنها چیزی که برام مهم نیست پوله یعنی اگر همه اینها باشه و پول نداشته باشه من میخوامش و الویت اولمه
سفارش دیگه ای ندارین ؟🙀
دارم میرم به کارخونه بدم تولیدش کنن😼
آخه همچین آدمی رو از کجا پیدا میکنی😾
دیگه انتظارم از شریک زندگیمه من مثل بقیه دخترا دنبال ازدواج بعدش کاسبی نیستم الان دخترا با آیندهشون کاسبی میکنن ازدواج میکنن و بعدش ملاکش ون اینه یه فرد پولدار باشه که اینارو به ارزوهاشون برسونه حالا اگر اون فرد پولدار یه پیرمرد چاق شکم گنده هم باشه فرقی نداره براشون دنیای واقعی اینه بعدا مهریه رو بالا میزارن که بشه اسباب تامین آینده شون چون از اول برای زندگی نیومدن و به طلاق فکر میکنن و مهریه و بالا میزارن
ولی من اگر یه درصد ازدواج کنم که هرگز نمیکنم مهریه ام یه کلام الله مجید باشه بسته برام
میخوام اینو بگم شخصیت و وفا دار بودن واخلاق طرف خیلی مهم هست وفاداری از همه مهم تره برام چون بابام به مامانم خیانت کرد مامانم میخواست بره با زنه دعوا کنه و به اصطلاح مثل تمام زنا
اما من نزاشتم با اینکه کوچیک بودم گفتم نرو چون اون زنم یکی هم جنس مامانم حالا برای آبادی زندگیش رو مخروبه های زندگی ما پا گذاشته فکر کرده افتاده تو عسل اما طرف حساب ما بابام بود چون اون خیانت کرد هر چی باشه و هر اتفاقی بی افته زندگی مشترک یعنی هر دو شریکن تو غم تو شادی کسی نباید شونه خالی کنه چون یکی از پایه ها اونطوری می لنگه برای همین به مامانم گفتم نرو اصلا دنبال زنی هم نگرد چون شوهرت بهش این اجازه رو داده و در حریم زندگیمون و به غریبه باز کرده اگر اونم از سر راه برداری بازم این انگیزه لاشی بودن و هرزه بودن و بی قید بودن و داره اون نباشه یکی دیگه پس قید شوهرت و بزن به نظر خودم فرد خیانت کار اصلا و ابدا دیگه نمیشه بهش فرصت داد هرگز چون آبی که ریخته و زمین و مگه میشه جمع کرد!
ملاک اولم شخصیت و وفادار بودن طرف هست
ملاک دومم قیافه و استایل چون قیافه و استایل نمای ظاهری آدمه برای ملاک دومم میزارم
پولم که خدارو هزار مرتبه شکر شاغل هستم خودم شوهرم هم که شاغل باشه توقع آنچنان از زندگی نداشته باشیم از پسش بر میام و در حد خودمون یه زندگی موفق خواهیم داشت گرچه هرگز به ازدواج فکر نمیکنم!❤️
الان من باید اینو بخونم ؟🙀
نویسنده جان خدا خیرت بده من یکی منتظر بودم سال دیگه پارت بذاری ولی نه انگار توبه کردی
خدارو شکر این پارت درست و حسابی بود و مثل بقیه کوتاه نبود😩🤲🏼
این هاتف بمیره خوشحال شیم😑😂
آره بمیرهههههههههههههههههههههههههههههههههه
🤝🤝❤️❤️
اتفاقا بزار بمونه ارسلان و حرص بده هاتف نبود معلوم نبود این ارسلان عوضی تا کی دلارای و تو حیاط نگه میداشت و به زجه مینداخت بخاطر بچش دل که نداره از سنگه آقا ناراحتم میشه حرف حق میشنوه خب راست میگه دلارای تو بچت و میخواستی و به زور نمیبردی بکشیش دلارای مگه مغز خر خورده بود آواره کنه خودش و؟این بدبخت تا فروختن کلیه رفت فقط بخاطر شیر خشک بچش حالا واسه من پدر نمونه شده😏😏😏😏اتفاقا آدمهایی مثل هاتف برای عوضی هایی مثل ارسلان لازمن
انگار هاتف اطهر مطهره😂اونم دنبال انتقامه چی فکر کردید عاشق چشم و ابروی دلارای شده؟ نه میخواد همون بلایی که 10 سال پیش سر نامزدش اومده و ارسلان رو مقصر میدونه سر دلارای دربیاره