دومین آسانسور فقط با کارتی که دست آلپارسلان یا مهمان های ویژه اش بود باز میشد
کارت اتاق را به صفحه چسباند و در باز شد
اسما میان رقص با بازو به دست حوریا کوبید و با چشم آن سمت را نشان داد
حوریا بهت زده از حرکت ایستاد
باورش نمیشد
با چهره ای درهم تا زمانی که درهای آسانسور بسته شد خیرهی دخترک ماند
اسما کنار گوشش گفت
_ كم سنة حاولت جذب رأي الرجل النبيل ، لم تحصل الفتاة على الطريق وأخذت بطاقة غرفتها
(چندسال تلاش کردی نظر آقارو جلب کنی ، دختره از راه نرسیده کارت اتاقش رو گرفت)
حوریا با نفرت پچ زد
_ اسكت . فقط انتظر وانظر ماذا يحدث لي
(دهنتو ببند . فقط صبر کن و ببین چه بلایی سرش میارم)
اسما خندید و گیلاس شراب را پر کرد تا سمت مشتری ها برود
_ ربما يجب أن ترضي الشيوخ! إذا هزت ظهرك جيدًا ، فسوف يسعدهم اصطحابك من هنا. سيدي ، أنت طموح جدا!
(شایدم باید به شیخ ها رضایت بدی! اگر خوب کمرتو بلرزونی راضی میشن از اینجا ببرنت. آقا برات زیادی بلندپروازیه!)
حوریا اینبار فریاد کشید
_قلت لك أن تصمت ، أيها الوغد
(بهت گفتم خفه شو هرزه)
قبل ازینکه بتواند سمت اسما حمله ببرد جمیله موهایش را دور دستش پیچید و عصبی عقب هلش داد
_ چه غلطی میکنی؟ نمیبینی مشتری داریم؟
سمت راهرو هلش داد و از جمعیت دورش کرد
حوریا با حرص موهایش را از دست جمیله بیرون کشید و غرید
_ بهم قول داده بودی
جمیله تشر زد
_ ساکت ، کارتو بکن پولتو بگیر
به اندازه کافی اعصابم بهم ریخته هست حوریا
یک بلایی سرت میارم حالا ببین
_ چند ماه مثل عروسک تو دستت رقصیدم و هرکاری خواستی انجام دادم
بهم قول داده بودی اینبار که آقا بیاد میفرستیم اتاقش
حالا چی شد؟ اون دختره با اون وضع داغون رو قبول میکنه اما منو نه
جمیله نیشگون محکمی از پهلویش گرفت و غرید
_ صبر داشته باش! اگر مثل گاو وحشی رم کنی هیچی نصیبت نمیشه
وقتی بفهمم این دختره کیه و آقا چرا روش حساسه از شرش خلاص میشیم
اون موقع نوبت تو میشه
پس دهنتو ببند و دردسر درست نکن
حوریا بغض کرده با حرص سر تکان داد
جمیله تشر زد
_ حالا برو سر کارت
یادت نره حواسم بهت هست
***
کنار تخت روی زمین نشست و بغض کرده پچ زد
_ دخترِ مامان
هاوژین عمیق خوابیده بود
دست کوچکش را بوسید و با غم خندید
_ قشنگم … پاشو ببین مامان اومده
دوباره بوسیدش
_ دیگه تنهات نمیذارم
برای چندمین بار بوسه بر دستش زد اما احساس کرد دلتنگی اش رفع نشده است
اشک روی گونه اش چکید
تا به حال هیچ زمان چنین احساسی نداشت
انگار جدایی از هاوژین از تمام بدبختی هایش بدتر بود
ساق دستش را برای هزارمین بار بوسید و بی حال پچ زد
_ دلم داشت میترکید…
هاوژین با لب های غنچه شده نق زد و بینیاش را در خواب مالید
دلارای خندید
_ جان… پاشو ، بیدارشو ببین کی اومده
پلک های هاوژین گیج از هم فاصله گرفت
دیگر نتوانست طاقت بیاورد
دخترک را در آغوش کشید و به خود فشرد
سرش را در گردنش فرو برد و گهواره وار سرجایش عقب جلو رفت
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 12
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
ببخشید چطور میشه اینجا رمانمون رو پارت گذاری کنیم؟
یکی نیس ب ارسلان بگه اخه گاوتو همونی ایی که داشتی بچتو میکشتی الان کاسه داغ تراز اش شدی شترگاو پلنگه نفهم دلارای با اونهمه سختی بچشو به دندون گرفت و بزرگ کرد تک و تنها زایمان کرد هیچ میدونی زایمان چیه چقدر ادم بعدش به کمک و محبت و رسیدگی نیاز داره؟الان چیشده که فک میکنی تو صلاحیتت بیشتره وایی کاش میتونستم ارسلانو یه فس کتک بزنمممم
من پشت کنکوریم.خیلی استرس داشتم
نکنه برگردن دوباره عمومیا
ولی هر جا میخونم نوشته
برنمیگردن.
به فرغون رو میدی میره بالای آجر میگه تا بهم نگین بنز پائین نمیام….😐💔
حکایت این نویسندست تا یکم ازش تعریف میکنیم جوگیر میشه
طنز تلخ😂💔
پارت بعدی
دلارای با گریه بچه رو بغل میکنه هاوژین هم که مادرش رو دیده گردن دلارای رو سفت مچسبه و هعی ماما، ماما میکنه
ناگهان ارسلان میاد حسودی میکنه فکر میکنه دلیل غریبه بچه اش دلارای میخواد بچه رو بزور بگیری که بچه جیغ میزنه بعد یهو با دست میزنه تو صورت ارسلان و ارسلانم پشماش میریزه و عصبی تر میشه و
تموم شد البته این اندازه دو پارت بود🥲
خیلی حق بود
شاید یه پارت دگه بده ولی دوباره میره تو کما تا 1 ماه دیگه تو تلگرام کانالاشون چند روزیه پارت گذاری نمیشه
دوستان واسه هرچی پا فشاری کنین و اصرار کنین دیر انجام میشه ول کنین و وا بدین خودش اون موقع میاد به سمتتون
برای این رمانم زیاد درگیر نشین برین به کارای روزمرتون برسین به پلن هاتون و ….
نویسنده گذاشت بیاید بدون استرس و اعصاب خوردی فوش و بد وبیراه بخونین اینجوری حداقل اعصاب خودمون راحته من میبینم وا بدی منظم پارت میده اصرار کنی فوش بدی و…دیر پارت میوه هر چند نویسنده نمیبینه کامنت هارو اما این قانون طبیعته هر چی ریلکس تر باشین نسبت به هر موضوعی زود تر واقعی میشه براتون یه سکه بنداز نیت کن و دیگه رها کن خودش تو بهترین شرایط به سمت تون میاد🥰❤️❤️
من اعتماد داشتم به آدما و اعتقاد داشتم به قلبشون
اشتباه کردم که راز قلبمو همینجوری گفتم بهشون
خیال میکردیم رفیقمونن یه دونشونم نبودن
یه نخ و سوزن بیار بدوزم که باز زخمام هنوزم
الان دیگه خوب میدونم چرا کلی چشم افتاده دنبال تو
یه سریا عشقشو دارن ببینن با من چیه داستان تو
یه روزی پر و بالت بودم تا میخواستی منو پر شالت بودم
تو همیشه غیبت میزد و من پیگیر حالت بودم
عاصف آریا _اعتماد داشتم🔒🔗
چقدر حرف دلمه✏️📝
بچه ها من پی دی افشو یه جا دیدیم تا زیر زمین که ارسلان دلی رو میبینه مثل همینه اما از ادامه با رمان سایت فرق میکنه اون فیکه یا این؟😂
اون😁
البته گمون کنم
چون کانال تلگرامی که میزاشتش دوباره پاک کرد تموم شدرو
فیکه اونی ک کامله فیکه ادمین کانال رمان دلارای خودش تموم کرد اصلی اینه
ذارت
بچه ناموصن ماچق کزخلیم دوساله که هنوپیگیراین رمانیم😐😂
ولی من دلارای رو با چهره مظلوم تر و بیبی فیس تری تصور میکردم این بالای ۲۵ ساله به مولا
دلی ۱۹ سالشه 😐
به نظرم نه ارس و نه دلی این قیافه ها بهشون نمیخوره
من پی دی اف کامل شو خوندم😊
از کجا گرفتی ؟
اون ک کامله فیکه
سلام دوستان این رمان قبلا تموم شده که دارین میخونید!
نه گل تموم نشده اون نویسنده اصلی رمان نبود
نمیدونم ولی کاملا شبیه همین رمان🤷♀️
فق اخراشو یکی نوشت اولاش ماله نویسنده اصلی
ای خدا خسته شدیم از دست اینا دیگه 💅💟
تمومش کنین هر دیقه یه نفر میاد میگه : مین قیبلین پی دی ایف شی خیندم
ما هم اینجا همه اسکلیم حتما👀📿
نمیدونم والا من یجا کامل شو خوندم اخرش خیلی قشنگ تموم میشه…
اما بعضی از رمانای این سایت قبلا تموم شدن…
اون فیکهههههه🤦🏻♀️
اون ک تموم شده فیکه اصلی تموم نشده
https://uupload.ir/view/7a95d295da2cf2b0549bb5853f8b2ac051725969-1080p_g0nu.mp4/
این آهنگ شکستن ممنوعیت هاست
حالا باهام قدم به قدم پیش بیا
این ریتم پر جنب و جوش شاید بتونه نوع جدیدی از شکستن ممنوعیت ها باشه
این آهنگ شکستن ممنوعیت هاست
حالا باهام قدم به قدم پیش بیا
این ریتم پر جنب و جوش شاید بتونه نوع جدیدی از شکستن ممنوعیت ها باشه
این آهنگ شکستن ممنوعیت هاست
حالا باهام قدم به قدم پیش بیا
این ریتم پر جنب و جوش شاید بتونه نوع جدیدی از شکستن ممنوعیت ها باشه
…………..
………….
……………
عرررررررررررررر🔫🌚
خیلی خفن بود
داستان وارد فصل جدید شده .عکس پروفایل رمان هم تغییر کرده.هاویژن به پروفایل رمان اضافه شده حالا حالا ها داستان ادامه داره ،دخترا
خدایا صبر بده 🙀😾
پس باید گوشیو تو قبرم ببرم چون مطمئنم تا اون موقع زنده نیستم
دوستان میشه چند تا رمان معرفی کنید که دختره معتاد باشه یا سیگار بکشه
رمان افگار رو اگه بخونی دختره سیگاریه ولی از اواسط به بعدش
رمتن دیگه ای رو نمیشناسین ؟
رمان کامل نه نمیشناسم .
ولی توی رمان جدیدم توی سایت مدوان دختره اینجوری میشه
و توی رمان گاهوک آهو سیگار میکشه که نقش اصلی داستان نیست!
چه عجب پارت گذاری منظم شده
دوستان از آنجایی که به لطف خوش قولی نویسنده دلارای تعداد زیاد من یه سوال داشتم من خلاصه یه رمان خوندم دوتا برادر دوقولو اتفاقی عاشق یه دختر میشن دختره اول عاشق یکیشون میشه بعد آن داداش که میفهم این مینداز زندان دختره هم مجبوری با آن یکی ازدواج میکن داداش که از زندان آزاد میشه میره واسه انتقام آن یکی هم مریض
اسم رمان چی بود ؟؟🤧😅
آن نیمه دیگر
چه عوضیه این حوریا پاشم بیام موهاشو بگیرم دو دوری دور کلاب خراب شده بچرخونم بشینه سر جاش
والله اشغال هول چقدر اخه یکی آویزونه تو هر کاری هم بکنی با ز م یه هرزه ای حوریا جووووون😬💋