رمان دلارای پارت 49 - رمان دونی

 

مولایی با جدیت سر تکان داد :

_ خوشبختم ، خواهش میکنم تا زمان کنکور دلارای جان ارتباطتون رو به حداقل برسونید تا این دخترمون حواسش به درسش باشه
امسال سال سرنوشت‌سازیه براش
مطمئنم شما هم موفقیتش رو میخواید اینطور نیست؟

ارسلان ابرو بالا انداخت و به دلارای خیره شد

موفقیت؟!

تا به حال به این فکر نکرده بود!

ارسلان از دخترهای که وارد تختش میکرد مدرک تحصیلی نمیخواست!

وزن و قدشان بیشتر برایش اهمیت داشت
فرم سینه ها و باریک بودن کمر و موهای بلندشان هم همینطور!

خیره به صورت دلارای جواب مولایی را داد :

_ دقیقا همینطوره!

مولایی لبخند زد :

_ میخواستم یک صحبتی هم با خانواده دلارای جان داشته باشم اما خب به شما اعتماد میکنم که به درسش لطمه ای وارد نمیشه
وقتتون رو نگیرم ، از اشناییتون خوشحال شدم

آلپ‌ارسلان تنها سر تکان داد و خواست دور شود که چشمش به صورت رنگ پریده ی دلارای افتاد

مسیر نگاهش را دنبال کرد و به ماشین داراب رسید

بدون اینکه دست پاچه شود سرش را نزدیک گوشش برد :

_ چته وا رفتی؟ ابن همه گانگستر بازی در نیاوردیم که آخرشو خراب کنی
برو تو مدرست تموم شه این جریان دو ساعته علافمون کردی

زیرلب با حالتی مرموز ادامه داد :

_ طلبمم بعدا صاف میکنی

ثانیه ای مکث کرد و قبل از دور شدن گفت :

_ میذارمش به سلیقه خودت!

دلارای مضطرب نالید :

_ برو دیگه

خودش هم نزدیک مولایی شد و با عجله سمت مدرسه دوید

مولایی که دور شد نفس راحتی کشید و گوشه ی حیاط مدرسه ایستاد

پاهایش هنوز می‌لرزید

دستی به صورتش کشید و با درد زمزمه کرد :

_ این یکیم بخیر گذشت

اما تا کی؟!

تا کی میتوانست همه چیز را پنهان کند؟!

ماه که برای همیشه پشت ابر نمی‌ماند…

*

_ entekhab kardi?

پیام ارسلان را خواند و زیرچشمی نگاهی به اطراف انداخت

داراب جلوی تلویزیون لم داده بود و پدرش مشغول پوست کردن سیب بود

حاج خانم در آشپزخانه مشغول آبکش کردن برنج بود و خبری از دامون نبود

اب دهنش را فرو داد و تایپ کرد :

_ چیو انتخاب کردم؟!

آلپ‌ارسلان انگار مثل او شرایطش خطرناک نبود که بلافاصله جواب داد :

_ rahe jobrane zahamatamo!

ابروهایش بالا پرید و لب هایش کش آمد

با چرخش سر داراب ، لبخندش را سریع خورد

آرام تایپ کرد :

_ زحمت و استرسش برای من بود

جواب آلپ‌ارسلان رسید :

_ jam kardanesham baraye man!

نتوانست لبخندش را کنترل کند

باورش نمی‌شد چنین روزی را تجربه می‌کند

اینطور که کنار خانواده اش باشد و با آلپ‌ارسلان پیامک بازی کند

درست مثل روابطی که دوستانش در مدرسه تعریف می‌کردند

وضعیتشان برای اولین بار عادی شده بود

مثل همه ی دختر پسرهای دیگر!

برای آلپ‌ارسلان نوشت :

_ خب چی میخوای؟

کمی مکث کرد
جوابی نیامد
دوباره نوشت :

_ چطوری جبران کنم؟

الپ‌ارسلان اینبار سریع پاسخ داد :

_ chera surprisam nmikoni?

لبش را گزید
بلد نبود!

نفس عمیقی کشید و تایپ کرد :

_ چیزی به ذهنم نمی‌رسه

_ fekr kon ، mirese

صدای داراب بلند شد :

_ چی داره تو گوشی که چشمتو از روش برنمیداری؟

ترسیده سرش را بالا آورد :

_ چ‌ … چی؟!

داراب با اخم دستش را سمتش دراز کرد :

_ بده ببینم

آب دهنش را فرو داد :

_ چیو؟!

_ موبایلتو چیو؟! خودتو زدی به خنگی؟

_ با دوستم چت میکردم

_ بده ببینم

رنگش پرید و لب هایش نیمه باز ماند

داراب تشر زد :

_ بده گوشی رو

_ دوست ندارم چتامو با دوستم بخونی!

داراب عصبی سرجایش نیم‌خیز شد :

_ چه غلطا آدم شده برای من ، بده من ببینم

صدای محکم حاجی بلند شد :

_ داراب!

داراب کلافه پوف کشید و با تاسف سر تکان داد

دلارای اب دهنش را فرو داد

از شدت استرس به جان پوست لبش افتاد

کمی نشست و بعد بدون سر صدا وارد اتاقش شد

در را که بست نفس راحتی کشید

خیره به صفحه ی موبایل پوف کشید

هیچ فکری به ذهنش نمی‌رسید

انگشتش را روی اسم مانیا زد و اسکرین شات صفحه چتش با آلپ‌ارسلان را برایش فرستاد

_ حالا چیکار کنم؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی

  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین خسرو خان… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ساقی شب به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

      خلاصه رمان :   الارا دختر تنها و بی کسی که توی چهار راه گل میفروشه زنی اون رو می بینه و سوار ماشیتش میکنه ازش میخواد بیاد عمارتش چون برای بازگشت پسرش از آمریکا جشنی گرفته الارا رو برای کمک به خدمتکار هاش می بره بجای کمک به خدمتکارهاش میشه دستیار شخصی پسرش در اون مهمونی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رها
رها
2 سال قبل

صبحا پارت گذاری کنید لطفاا.. ☹️💙💙

Sara
Sara
2 سال قبل

خیلی خوب بود ادامه اش رو زود تر بزارید ممنون

nafas
nafas
2 سال قبل

این داراب خیلی داره میره رو مخ
انگار خودش یه غلطایی نمیکنه
پسره بیشعور .چس فیل

۰
۰
2 سال قبل

خوب بود ولی خیلی کمهه

سما رفیعی
سما رفیعی
2 سال قبل

عالی بید

سما رفیعی
سما رفیعی
2 سال قبل

عالی

زهرا
زهرا
2 سال قبل

خوب ولی کم😢😂

Ana
Ana
2 سال قبل

کمهه

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x