دلارای به سرعت پیاده شد و وانمود کرد دست دراز شده ی هومن را ندیده
از گوشه چشم ماشین ارسلان را دید و به سرعت وارد کافه شد
هومن خونسرد پشت سرش آمد :
_ چی میخوری دلی؟
دلارای پشت میز نشست و پوف کشید
دلی گفتن از زبان هومن چه قدر نچسب بود!
درست برخلاف ارسلان
چشمش به پسربچه ای که میز کناری نشسته بود افتاد
ظرف بستنی اش چشمک میزد :
_ بستنی ، کیفمو تو ماشین جا گذاشتم سوییچ و میدی؟
_ بشین میرم میارم
_ تا تو سفارش بدی اومدم
هومن سوییچ را سمتش گرفت
از کافه بیرون زد
با دیدن چند مردی که دور ماشین هومن جمع شده بودند گیج جلو رفت
چشمش که به ماشین افتاد وحشت زده دستش را مقابل دهانش گرفت
با چشمان گشاد شده به ماشین جمع شده خیره شد
مردی پرسید :
_ ماشین شماست خانم؟!
مرد دیگری ادامه داد :
_ فکر کنم طرف یا مست بود یا کور
با ماشین خارجی اومد چنان کوبوند به پژو که از صداش ماها همه ریختیم بیرون
_ همون مست بوده وگرنه خیابون به این بزرگی
_ ماشین خودشو من دیدم
با این سرعت کوبوند به پژو ، ماشین خودش آخ نگفت
بعدش پاشو گذاشت رو گاز و رفت
بی شرف حتی صبر نکرد ببینه چه گندی زده به ماشین مردم
دلارای وارفته به ماشین خیره شد که پشتش کامل جمع شده و شیشه عقب روی زمین ریخته بود
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
عصبی روی تختش دراز کشیده بود
ارسلان از دیشب و بعد از آن اتفاق جوابش را نمیداد
کلافه بود
دلش به حال هومن میسوخت
او پایش را به این بازی باز کرده بود و ارسلان هم کم نگذاشته بود
موبایل را برداشت و خشمگین تایپ کرد :
_ خیلی کثیفی ارسلان
بدون فکر فرستاد
حرصش اما خالی نشده بود
دوباره نوشت :
_ خودت از وقتی چشم باز کردی باباجونت ساپورتت کرده فکر میکنی بقیه هم مثل توئن؟!
سرش را در بالشت فرو برد و لبش را محکم میان دندانهایش فشرد
دوست داشت فریاد بزند
از دیشب حال خوبی نداشت
شک نداشت حتی بیشتر از هومن ناراحت و غمگین است
علاقهای به هومن نداشت اما عذاب وجدان امانش را بریده بود
چه فرقی با آلپارسلان داشت؟!
کم کم شبیه به او میشد
زیر لب زمزمه کرد :
_ چه بسا تو از ارسلان هم بدتر بشی!
همین هم میشد
بدون هیچ رحمی هومن را بازیچه قرار داده بود
بدون اینکه حتی برای یک ثانیه ای به احساسات و شخصیت او فکر کند
در این بازی به خودش فکر کرده بود
به آلپارسلان
به خانواده خودش و خانواده او
تنها کسی که انگار از همان ابتدا هم فراموش کرده بود هومن بود
حالش بدتر شد
او چنین آدمی نبود
او نمیتوانست مثل ارسلان غرور و شخصیت دیگران را زیر پایش له کند و بی تفاوت بگذرد
زندگی هومن که شبیه به زندگی آلپ ارسلان بی نقص نبود
مادر بیماری داشت
به خیال خودش فکر میکرد پدرش را هم از دست داده است
موبایلش را برداشت و بی توجه به اسم ارسلان روی شماره هومن زد
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
بزارید منم پیش بینی کنم
دلارای عاشق هومن میشه و باهاش ازدواج میکنه ارسلان پشیمون میشه که چرا بهش نگفت دوسش داره دلارای حامله میشه بعد هومن سرطان میگیره میمیره بعد دلارای برمیگرده به ارسلان که الان پخته تر و عاقل تر شده و ارسلان بچه ی داداششو میپذیره و باهم ازدواج میکنن و به خوبی و خوشی کنارهم زندگی میکنن
قصه ما به سررسید کلاغه به خونش نرسید
دلارای حامله میشه از ارسلان
سلام من اومدم ی سدی ب کامنتای همه ی رمانا زدم
الانم منتظرم پارت بیاد
نه میبینم بچه های جدید اومدن بچه ها ما همه توی چت روم هستیم بیاید اونجا بحرفیم اومدم ببینم نویسنده چه کرده اصلا به حرفا اهمیت داده یانه که دیدم نداده
انقد کش میده آخر تو پارت آخر یادمون میره چی شده باید از اول بخونیم 🥴😫
وای خدا چقد این رمان چرت و مزخرفه.
همه تون ی چی پروندین بزارید منم پیش بینیم رو بگم دیگ
اقا ارسلان خودش نمیدونه چ مرگشه ولی من و شما ک رمان خون حرفه ایم میدونیم دیگ عاشق دلارای شدع
خب دلارای ا عذاب وجدان تلف میشه بچه ب هومن میگه برو دنبال زندگیت دادا من سرکارت گذاشتم (در واقع میگه بهت علاقه ای ندارم)
بعد ب ارسی جون محل نمیدع ک خودش میوفته دنبالش و ۱ خرداد بهش اعتراف میکنع ک اره خلاصه من خر شدم و عاشقت شدم چیز خوردم ببخشید خب؟
دیگ الان مخم کار نمیکنه نمیدونم چی بلغور میکنم
😂😂😂
ایششش الان باید تا. فردا بمونی تو خماری تا بفهمی چیکار هومن داره پوفففف
و اما نظر من
از اونجا ک من عاشق تخیلات پلیسی و جنائیم
با توجه به رفتار ارسلات فکر کنم قراره یه بلایی سر هومن بیاره
اره و به نظرم دلی زنگ میزنه به هومن بعد ارسلان جواب میده بعد میگه اگه میخوای زنده بمونه اینکار کن و…… و اگر انجام ندی هومنو میکشم
بعد هومن داد میزنه نهههههههههه دلی اینکارو نکنننننن نهههههه بعد ارسلان میزنه تو دهنش بعد دلی جیییییییییییییغ میزنه میگه باشه هر چی تو بگیووووو ارسلان قهقه میزنهه😂(ادامه ندم بهتره)
و از یه طرف دیگه ممکنه دلارای همه چیزو به هومن بگه ولی رفتار هومنو نمیتونم پیش بینی کنم💔احتمالا یا از دلارای رپی بر میگردونهههه و میره همه جیزو به مرواریدو حاجی و خانواده ی دلارای میگه
یا اینکه اینقدر خوب و اقا باشه که راحت بکشه کنار
در احتمال اول که هومن بد بود
به نظرم خانواده دلارای ازش رو برمیگردونن یا داراب دلیو میمشه بعد ارسلان عذاب وجدان میگیره
در احتما دوم که هومن خوب باشع
احتمالا دلی به خانوادش میگه به تفاهم رسیدیم که بدرد هم نمیخوریم بعد پیم میده به ارسلان و ارسلان دوباره تحقیرش میکنه بعد دلارای میگه ک اکه نمیخوای منو چرا دست از سرم برنمیداری و نامزدیمو بهم زدیو ایناااا
که در این صورت باز دوبارههههه ارسلان تحقیرش کنه و دلارای خودکشی کنه(البته نا موفق) و ارسلان عذاب وجدان بگیره و بره پیششو احترافففف کنه به عشقشو و اینااااا
ولی از حق نگذریم ارسلان که میاد تو صحنه خیلی هیجانی میشه😃😂
حتی با وجود پارت کوتاه👌🏻
یعنی کشته مرده این طرز تفکراتتم.دست نویسنده رو از پشت بستی😂
بعله دیگه ما اینیم😌😂🤣(فاز برم داشت)
نویسنده از پارت اول تا حالا اینقدر ننوشته بود که تو نوشتی❤️😂😂😂
خودمم نمیدونم چرا وقتی میخوام شروع کنم به نوشتن چجوری یه دفعه این همه متن میدم😐😂😂❤
عههههه
ژانم کی به من گفت
افکار شما رو دوست داریم لطفا نظر دهید🤩😁😂😂
خداایی هنوز نخوندم خوندم بعد میگم نظرمووووو
جیییییییییییییغ الان از خواب بیدار شدم منگ بودم اصلا با این جمله شارژژژ شدم😁😂😂😂😂🤣
😂😂😂
خیلی کمه
سولومون نیستی دیگه
دیجی هم نیس چه خبره
پارت هم هر روز داره کوتاه تر میشه
همه هستن حالا من گفتم تو چرا نیستی
ی سر برو چت روم اخرین چت رومو بزن همه اونجان
بهت فشار نیاد به وقت انقد مینویسی،نگرانتم باور کن، دستت نشکنه، دست درد نگیری، گردنت نگیره، کمر درد نگیرییییی چشات کور نشهههه
وااااای چه کم جان ما یکم بیشتر بنویس دیگ
الان میگ بیا ازدواج کنیم بعد تا رو عروسی ارسلان میفهمه چقد عاشقش بوده یهو سگ میشه میره سراغ دلارام بعد اونم عروسی بهم میزنه و به مسخره ترین شکل ممکن ازدواج میکنن
البت با این وضع نوشتن نویسنده ایشالله اینا ۱۴۰۲ دیگ بهم میرسن 🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️💔
دمت گرم….عجب پیش بینیه😂
حق👌🏻😂😂
دقیقا
فاطمه اگه قراره اینجوری بشه زودتر پارت آخر رو بزار
😂😂
پارت آخرم کجا بود میخای خودم بنویسم😎
😂 😂 1500
خوشم اومد 😂😂
ولی آفرین نویسنده داری پیشرفت می کنی بعد نودتا رمان این طولانی ترینش بود 😉😜😂