ارسلان عصبی پوزخند زد:
_برو به هرکی میخوای بده ذاتت خرابه دلی
دلارای این بار برخلاف دفعات قبل خجالت نکشید،سرخ نشد و نگاهش را ندزدید
روی تخت خم شد و با نگاهی خونسرد گفت:
_به هرکی به جز برادر تو آره ؟
و با لذت به چهره بهت زده و عصبانی ارسلان خیره شد
ارسلان با یک حرکت مچ دستش را چنگ زد و روی تخت کشیدش
دلارای جیغ زد
_ دستت بهم بخوره بیچارت می کنم ارسلان
ارسلان با بدن برهنه روی بدنش خیمه زد:
_گورتو از زندگی خودمو خونوادم گم می کنی دلی
دلارای بغض کرده زمزمه کرد:
_عشق یک طرفه این شکلیه؟
همینطوری که هومن دوستم داره؟
منم همین حسو بهت میدادم؟
پس چرا تو مثل من عذاب وجدان نمی گرفتی ؟
ارسلان چانه اش را چنگ زد:
_حواست هست چند وقته داری تر میزنی
تو زندگی من دلارای؟
داری خستم می کنی
یهو دیدی یک کبریت گرفتم زیر زندگیت و خاکسترش کردم
دلارای ناخواسته لب زد:
_یادته همیشه یک سری سوالای مسخره بود که تو مدرسه از هم می پرسیدیم؟
ارسلان در سکوت گیج نگاهش کرد
_از اون سوالایی که علم بهتر است یا ثروت!
مامانتو بیشتر دوست داری یا باباتو!
ارسلان کنار کشید و دستش را سمت سیگارش دراز کرد:
_مزخرف نگو
دلارای بدون اینکه از تخت بلند شود به سقف خیره شد:
_یکی بود که می پرسید اگه قرار بود انتخاب کنی ،اونی رو انتخاب می کنی که دوسش داری یا اونی که دوستت داره ؟
ارسلان سیگارش را به لب هایش چسباند
دلارای بغض کرده خندید:
_همیشه می گفتم اونیکه دوسش دارم!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
فاطمه جان از کدوم قسمت به بعدش قشنگه شروع به خوندنش کنم ؟
اگه میشه بگو
اخه میخوام از قسمتی اولش باشه ؟
اره از اول بخونش تا بفهمی چی ب چیع
سلام؛
اینکه پارتا کمه هچ،ولی خب من دلم برای شخصیت های بدبخت میسوزه که این همه ساعت باید بلا تکلیف بمونن):
الی جون
تل داری عزیزم ؟؟!
منظورت منم؟🤔😂
نه یه الی خالی بود😂😂
😂😂
ممنونم نویسنده عزیز و فاطمه جون
هر دو خیلی زحمت میکشین
فاطمه شما خیلی مهربونی که به حرف ما گوش میدین و هر روز حتی اگه کم،پارت میذارین دقیقا سر ساعت
هر چقدر هم که کم باشه بازم
از شیرینی قصه کم نمیشه
دلارای هم داره حرفای قشنگ میزنه خوشم اومد ارسلان رو عصبی کرد همینجوری پیش بره ارسلانم عاشقش شده
به نظرتون به کدوم میرسه دلی؟هومن یا ارسلان؟
کسایی هم که میگن منتظر میمونن نمیدونم یعنی دیگه کار و زندگی ندارن؟
فقط به این رمان فکر میکنن؟
♥️♥️♥️♥️♥️
❤❤❤❤❤❤
میدونین اونقد احمقم ک از شخصیت ارسلان خوشم میاد
اینکه خودش دلارای رو نمیخاد اما دلش چرا
برای دلخوش کردن خانمی ک پارتا رو میذاره :)♡ این رمانو خیلی دوست دارم چه نویسنده کم بزاره چه روزی دو پارت طولانی بزاره…
😂😂♥️♥️
چه گشنگ😁
بالاخره یکی از رمان لذت برد☹️😂
هی میخوام دوسه روز ی بار پارت بزارم که یکم زیاد شه و اینقدم غر نشنوم ….ولی باز بخاطر بعضیا دلم نمیاد میگم هر روز بزارم💔
خدایا شکرت نویسنده دستت دردنکنه😂😂
اعتراض بی فایده است:)💔
🫱🏽🫲🏻😀بسی کوتاه
🤌🤌🤌😡😡😡
الهیییییییی نویسنده1000قلو حامله بشههههههههههههههه
😂😂😂
الان داری لعنت میکنی یا …….
نه دارم براش دعا میکنم😂😂😂
ممنون از فاطمه و نویسنده 🤍🌷
بچه ها جون ننتون شروع نکنید پارت کمه خودتون و الکی پاره نکنید همی که حسی 😂🤦
😂😂
باو ولمون کن تا میایم بریم تو حس تموم میشه فعلا تر زده شد به اعصاب ما نه زندگی ارسلان…
حق 😂