در رو باز کردم و رفتیم تو
این باغ رو بابام درست کرده بود به سلیقه ی مامانم
یه آلاچیق بزرگ سمت راست بود رو به روش پر از درخت و گل که بین درختا یه تاب درست شده بود ، برگشتم سمت رادان که دیدم رفت سمت صندوق ماشینش ، منتظر نگاهش کردم که با پلاستیک پر خوراکی برگشت .
_دیر اومدنت ربطی به این نداشت دیگه؟
_نه همون موقع که حرف زدیم خریدم ، نمیدونستم چی دوست داری دقیقا ، حدسی یه سری چیزا خریدم .
_باشه ، بیا
رفتم سمت آلاچیق ، حصیری که همیشه گوشه آلاچیق بود رو پهن کردم ، یه سری سم داشتیم که برداشتم و اطراف آلاچیق رو سم پاشی کردم حشره نیاد و رادان دست به سینه منتظر نگاهم میکرد
_جا نگاه کردن برو بشین الان میام
قسمت بالای آلاچیق توری وصل کرده بودیم که جمع میشد ، همه رو دونه دونه باز کردم و درست جایی که باید بسته میشد ، بستم
رادان اومد کنارم و دوتایی همه رو وصل کردیم
فاصله زیادی تا شهر نداشتیم و میخواستم از بابام اجازه بگیرم و برای شام همینجا بمونیم ، برای شام هم سریع میرفتیم شهر و برمیگشتیم
رادان که نشست روی حصیر گوشیم رو برداشتم و رفتم سمت درختا
_من با بابام تلفنی حرف بزنم میام ، تو راحت باش
_باشه عزیزکم
گوشی به دست رفتم لا به لای درختا ، عاشق لحن محبت آمیز و کلمات احساسی رادان بودم ،اینکه احساسشو راحت بروز میداد برام خیلی ، بیش از حد رضایت بخش بود .
بابا قبول کرد و این خوب بود ، با خیال راحت رفتم سمت آلاچیق ، رادان دراز کشیده بود و چشماش رو بسته بود اما چشکاش باز بود و خواب نبود
_دیشب خوب نخوابیدی ؟
_خوابم نبرد
_از ذوق یا از نگرانی بابت حرفای بابام؟
_به خاطر عوض شدن جای خوابم
_منم باور کردم
_من از اولش اطمینان داشتم بابات قبول میکنه، و ذوق از داشتنت؟ تو خیلی وقته مال منی ، خیلی وقته که مال همیم ، ذوقش جدید نیست ، همیشه هست ، عادی شده بودنه همچین حس خوشبختی بابت وجود تو.
کمی اذیتش کردم
_پس قبول داری که منو داری خوشبختی
برگشت نگاهم کرد
_از کل حرفام فقط خوشبختی بابت داشتن تورو شنیدی و تنها راجبش سوال میکنی؟…
من نزدیک ۱۰ تا پارت میشه که نخوندم
ولی واقعا توی این مدت خیلی خوب پیش رفته عالی بود❤
کمهههه😭😭😭
لطفا بیشتر پارت بزار یا پارت هارو طولانی تر کن🥺🥺🙏🏻😭