بلند شدم نشستم و قسمت ستون تکیه دادم
_خیلی خسته ای؟
_نه ، خیلی هم نیست ، کی برگردیم ؟
_به این زودی؟
_میدونی که من کارام مونده ، باید برگردم ، اما دوست دارم همسفرم باشی ولی اگه دوست داری بمونی پیش خانوادت که بمون
_باید فکرامو کنم ، کی تصمیم داری برگردی یا برگردیم ؟
_فردا ساعت ۹ و ۱۰ صبح .
منم کار داشتم و باید برمیگشتم ولی تصمیم قطعی نگرفتم تا دقیق فکرامو کنم ، وسیله ای نداشتم که جمع کنم پس تصمیم گرفتنو موکول کردم به آخرشب.
_فکرامو میکنم تا فردا اطلاع میدم ، پاشو بریم یه قسمت باغ .
دستشو گرفتم بلند شه
_با این دستای کوچولو میخوای منو بلند کنی ؟
_بخوامم نمیتونم ، گفتم یه کمکی کنم بلند شی
خندید و بلند شد خودش
_من دستتو بگیرم بعید میدونم بلند شم اما احتمالشو میدم که پرت شی تو بغلم.
از اینکه انقدر صریح حرفشو زد خجالت کشیدم ، از این خجالت متنفر بودم، هیچوقت آدم خجالتی نبودم اما تو این چیزا با رادان خجالت میکشم
_اینو نگفتم گوجه شی
پرو سعی کردم انکارش کنم
_گوجه ؟ عادیه از بس هوا گرمه ، توام دسته کمی از لبو نداری
بند کفشامو بستم و بلند شدم که از پشت بغلم کرد
سعی کردم این حرفو عادی بزنم
_میدونم آدمی ام که خیلی بغلی ام تو هم کنترلی رو این مورد نداری اما الان کفشاتو بپوش بریم.
خم شد کفشاشو بپوشه پشت سرش وایسادم و قبل بلند شدنش یهویی دستامو انداختم دور گردنش و با بلند شدن یهوییش پاهامو دورش حلقه کردم
_الان میتونیم بریم خر خوب من
_خر؟ خر خوب ؟
_آره دیگه
خم شد در حدی ک نزدیک بود بیوفتم
_غلط کردم ، غلط کردم الان میوفتم .
و جیغ زدم ، که ریلکس بلند شد عادی موند
_این شد یه حرفی
دستاشو گذاشت زیر زانوام که نیوفتم
_میدونستی خیلی آدم کم شعوری هستی که میخواستی منو بندازی زمین؟؟
😂😂تیکه های آخرش عالی بود خر خوب من 😂😂😂