رمان رسپینا پارت 124

0
(0)

 

هزینه اسنپ رو حساب کردم و پیاده شدم ، ساعت دوازده ظهر بود و تازه رسیده بودم ، عینکم رو گذاشتم تو کیفم و در رو باز کردم وارد شدم ، اول میخواستم حمام و توالتو بشورم ، آخرسر اتاقا ، لباسامو عوض کردم و اسپیکری که همراه خودم آورده بودم آهنگ پلی کردم اما با صدای خیلی بلند نه ، وایتکس رو برداشتم ، دستکشایی که خریده بودم رو پوشیدم و شروع کردم به تمیز کردن ، زیرلب زمزمه میکردم و تمیزکاری میکردم ، ساعت نزدیک سه بود که سرویسارو شسته بودم و یکی از اتاقا کامل تمیز شده بود ، مونده بود تنها یکی از اتاقا که صدای در اومد ، در رو باز کردم ، رادان بود با یه نایلون
_عه خوش اومدی بیا تو
و از جلوی در کنار رفتم ، وارد شد
_ناهار نخوردی؟!
_نه هنوز ، وقت نشد
_بعد غذا خوردن هم میشه کار کرد.
_گرسنه ام نبود
_الان بخوای نخوای باید گرسنه ات باشه
_رادان ، من عین تو همش ورزش نمیکنم و فعالیت چندانی ندارم ، اینطور پیش بره از در نمیتونم رد شم .
_یه جوری میگه انگار چقدر میخوره ، حرف نباشه بدو
_باشه ، دستامو بشورم میام .
رفتم سمت دستشویی و دستامو شستم و برگشتم ، بوی کباب پیچیده بود توی خونه
_والایی من دو روز با تو زندگی کنم خیلی چاق میشم
_خوبه که .
جوابشو ندادم ، روی زمین نشستیم ، دیدن رادان تو اون شرایط خنده دار بود ، با کت و شلوار و ظاهر خفن رو زمین کثیف نشسته بود و بیخیال بود ، از اینکه انقدر خاکی بود و یک رنگی واقعا کیف میکردم ، اینکه راحت میتونستم کنارش خودم باشم ، تظاهر نباشم.
بعد ناهار رادان کمکم کرد و تا ساعت ۵ کارا تموم شد
_اوفیش ، مونده چیدن وسایلا که دیگه همه هستن و راحت ترم
_پاشو بپوش بریم بیرون .
_کجا؟!
_اگه کلمات کجا چرا چطور چی رو ازت بگیرن فکر کنم در طول روز صدات در نیاد .
خندیدم و زدم تو بازوش
_اخلاقمه ، میخوای بگو فوضول یا کنجکاو ، من علت و دلیل میخوام
_خانوم علت بپوش بریم بگردیم نمیدونم کجا
_هوم ، باشه ، افتخار میدم باهات میام
با مسخرگی برگشت سمتم
_افتخار بده یه امضا بزنی برام
_زیاده خواه نباش ، همون کافیته
وارد اتاق شدم و در رو بستم ، رادانی که روز اول شناختم با رادان امروز خیلی فرقش بود ، رادان مغرور بود اما با احترام و عزت با بقیه صحبت میکرد ، حد شناس بود ، کلا بحث با رادان رو دور جدی بودن ، بود ، اما این رادان با این مسخره بازیا ، رو مود طنز و فان بودن خیلی تفاوتشون مشهود بود.
حاضر و آماده زدم بیرون
_ میتونیم بریم
_بریم .
سوار ماشین شدیم و راه افتاد
_الان مسیرت نامشخصه یا نمیخوای بگی ؟
_نمیخوام بگم
_این یعنی اصرار نکنم بشینم سرجام ؟!
_دقیقا به نکته ظریفی اشاره کردی
_فردا پنج شنبه اس… میخوام برم بهشت زهرا ، صبح زود ، میبری منو ؟!
در واقع نمیدونستم شاهینو کجا خاک کرده بودن و اولین و آخرین بار خودش برده بود منو و برای رفتن به اونجا و الان نیاز بود منو با خودش ببره
نگاهش با مکث برگشت سمتم ، میدونست کجا میخوام برم چرا میخوام برم
_میبرم ، هر ساعتی که خواستی
سکوت کردیم جفتمون.
دلم برای شاهین لک زده بود ، چه حیف که قرار نبود هیچوقت ببینمش !
ناراحت میشدم غم رو دلم سنگینی میکرد اما نمیشد زندگی حال رو بیخیال شد ، زندگی جریان داره ، تداوم داره ، این منم که باید عادت کنم با این درد و غم.
رادان راهنما زد که یه گوشه پارک کنه و همزمان گوشیش زنگ خورد
_جانم رها
_………
_باشه ، الان ؟!
_……….
_خودمو میرسونم زود .
_………
_خداحافظ

برگشت سمت من
_متاسفانه باید برم
_خب من با مترو یا اسنپ برمیگردم تو برو ، انگار کارت واجب بود
_نه میرسونمت بعد میرم ، محاله اینجا پیادت کنم
_خودم میتونم برم
اخم کرد
_یه درصدم احتمال نده اینجا ولت کنم برم ، میرسونمت خونه
_باشه .

با رسیدن به در آپارتمان خداحافظی کردم و پیاده شدم ، برعکس همیشه که میموند من داخل شم اول ، پا گذاشت رو گاز و رفت ، مثل اینکه خیلی عجله داشت و کارش واجب بود
دست از پا دراز تر وارد آپارتمان شدم و بیکار نگاهمو اطراف خونه چرخوندم.
تا مامان اینا بخوان برسن زمان زیادی بود ، پشیمون از خونه زدم بیرون ، یکم قدم زدن حالمو خوب میکرد ، تصمیم داشتم یه چیزی واسه رادان بگیرم که همیشگی باشه و هربار میبینش یاد من بیوفته ، بین پاساژای اطراف خونه چرخ میزدم .
کلا لباس قدیمی میشد و از بین میرفت
ساعت جدیدترش میومد و عادت نداره همیشه یه ساعت ببنده ، ادکلن هم یه روز تموم میشه ، میتونست دستبند یا یه زنجیر باشه که اونم دو دل بودم ، ترجیح میدادم یکم بیشتر بگردم بلکه چیزی که باب میلمه رو پیدا کنم ، جلوی یکی از مغازه ها وایسادم ، به نظرم هدیه خوبی میشد ، ارزش معنویش بیشتر از مادیش بود اما خوب بود و دلم رو برده بود ، وارد لوازم تحریری شدم ، با کمی زیر و رو کردن وسیله مورد نظرم رو خریدم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نازنین
نازنین
1 سال قبل

رمانت‌عالیه فقط تنها مشکلی که داره خیلی کم میذاری اگه میتونی روزی دوبار رو بذار و میشه عکس رسپینا رو هم بذاری ممنون میشم ازت

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط نازنین
Sogol
Sogol
1 سال قبل

چرا اسم وسیله رو نگفت؟!

KAYLA
KAYLA
پاسخ به  Sogol
1 سال قبل

احتمالا روان نویسی چیزی باشه 🙃
بچه ها اگه حدسی دارید بگید …

Devil
Devil
1 سال قبل

عالیه

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x