رمان رسپینا پارت 88

0
(0)

 

یه نفس پله هارو رفتم بالا و زنگ خونشو زدم ، انقدر تعداد پله ها زیاد بود و تند تند اومده بودم به نفس نفس افتاده بودم ، همش حس میکردم یکی دنبالمه ، نمیدونم این چه ترس مسخره ای بود
در که باز شد ، رادان مبهوت نگاهم کرد ، حق داشت من با چشمای سرخ رنگی پریده در حالی که نفس نفس میزدم
ترسیده کشوندم داخل
_رسپینا ، رسپینا ، عزیزم ، دردت به جونم ، چته تو ، چی شده دردت به قلبم ؟
نمیخواستم اصلا حرف بزنم ، نمیتونستم لبامو تکون بدم خودمو محکم تو آغوشش انداختم ، رفتارم بیشتر ترسوندش
کمی فاصله گرفت و صورتمو تو دستاش گرفت
_چرا چیزی نمیگی تو ؟ چیشده آخه نفس من ، الان سکته میکنم .
منو نشوند رو مبل و رفت سمت در
،ترسیده دستشو گرفتم
_نرو ، میترسم ، برات … تعریف میکنم …چیزی نیست … بیا بشین
با شک نگاهم کرد
_میگم بهت …. بیا بشین
دستشو سفت گرفتم که اومد کنارم نشست و بغلم کرد ، آروم موهامو نوازش میکرد و من ذره ذره آرامش به وجودم تزریق میشد
قبل اینکه بیام پیش رادان ، یه حس بی کسی وجودمو فرا گرفته بود ، اینکه کسی رو ندارم و کسی از خانوادم پیشم نیست تا بهش پناه بیارم ، رادان بودنش معجزه بود
پیرهنش دکمه هاش باز بود با شلوار کتانش ، نشون میداد که چقدر سرش شلوغه و درگیره که حتی وقت نکرده لباساشو عوض کنه ، نگاهش کردم ، چشماش سرخه سرخ بود
_وقتی اینجور مظلوم میشی ، میترسی حس میکنم قلبم میخواد از کار بیوفته ، من هیچوقت طاقت ندارم اینطور ببینمت عزیزکم.
انقدر نوازشم کرده بود چشمام خمار خواب شده بود اما بزور چشمام رو باز نگه داشتم اول ماجرا رو میگفتم بعدش میخوابیدم ، از بغلش بیرون اومدم پاهامو تو شکمم جمع کردم دستامو حلقه کردم دورش
_خواب بودم ، حس کردم صدای یه چیزی میاد ، اما زیاد متوجه نشدم ، یکم که گذشت فهمیدم یه چیزی پرت میشه سمت پنجره اتاقم ، اما بیرونو که نگاه کردم چیزی نبود ، نمیدونم خیال بود توهم بود یا واقعیت.
کمی اخماش توهم رفت ، بلند شد دستمو گرفت و بلندم کرد و رفت سمت در که احتمالا اتاقش بود
_تو برو استراحت کن ، تا من یه نگاهی به دوربینا بندازم
رفتم سمت اتاق اما بازم میترسیدم ، خوبی اتاقش این بود که سمت حیاط بود . سعی کردم به رو نیارم که میترسم و وارد شدم در رو بستم.
انقدر خسته بودم دراز کشیدم رو تخت و به سه ثانیه نکشید خوابم برد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 4 (11)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mobina
1 سال قبل

رمان خیلی خوبه ولی خیلی کمه تا به جا حساس میرسه تموم میشه🌝

...
...
1 سال قبل

خیلی خوبه عزیزم خسته نباشی

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x