رمان عشق صوری پارت 192 - رمان دونی

 

انگشتمو روی زنگ گذاشتم و آهسته فشردمش.
تهش رسیدم به همین خونه با احساس پررنگی که هر چند دقیقه یکبار ناقوس پشیمونی و ندامت رو تو وجودم به صدا در درمیاورد!
صدایی که با تشر بهم نهیب میزد:

“آل ببرت شیواااای نادون! قهر کردی و رفتی کدوم جهنم! جهنم شهرام !؟ رفتی که اینجوری دست از پا درازتر برگردی همینجا!؟”

ولی نه! خوب شد که رفتم.اگه نمیرفتم که نمی فهمیدم چی به چیه!
نمیفهمیدم همین روزا شهرام باید دست ژینوس رو بگیره و باخودش ببره خونه ی بخت.
مثل یه عاشق بدبخت تو کفش می موندم تا وقتی که نامه عروسیش رو میذاشت کف دستم.
صدای خدمتکار از پشت اف اف منو از عالم فکر بیرون کشید:

“اوا…شیوا خانم شمایین!؟”

و بعد بدون اینکه منتظر شنیدن جوابی از طرف خودم بمونه هیجان زده و خوشحال خطاب به مادرم گفت:

“مستانه خانم شیوا جان اومدن…”

و من حتی صدا و لحن تلخ مامان رو شنیدم وقتی که گفت:

“اومد که اومد ! درو باز کن بیاد داخل”

در باز شد و من با سر خمیده و صورتی که احتمالا نمادی بود از افسردگی و پکری درو کنار زدم و رفتم داخل.
عینهو کسی بودم که شکست خورده و زار از نبردی سنگین برگشته!
و این وسط هی با وحشت از خودم‌میپرسیدم
نکنه عاقبت من هم تهش بشه عین شیدا ؟!
مجبور بشم با مردی که مادرم واسم انتخاب کرده ازدواج کنم و تا آخر عمرم توسری خور و اسیر باشم!؟
اما حتی اگه تابع دستور مامان با شخصی که اون انتخاب میکنه ازدواج کنم بهتر از این نیست که شهرام فکر کنه آویزونشم !؟

کفشهام رو از پا درآدردم و با پوشیدن یه جفت دمپایی تمیز از راهرو عبور کردم و یه راست به سمت پله ها رفتم که همون لحظه مامان پرسید:

-ما مارکوپولو شنیده بودیم اما شیوا پولو نه!
پیش مونا که نبودی! جای دیگه هم رونداشتی…مسافرخونه و هتل هم که راهت نمیدن! ممنون میشم اگه بفرمایین تا الان کدوم گوری تشریف داشتین !

دستمو رو نرده ها گذاشتم و سرم رو به آرومی چرخوندم سمتش..

دستمو رو نرده ها گذاشتم و سرم رو چرخوندم سمتش.
رو کاناپه لم داده بود و خونسرد ناخنهاش رو سوهان میکشید و همزمان پاش رو به آرومی تکون میداد و یکی از این سریالهای ترکیه ای رو تماشا میکرد.
کیفمو از روی دوشم پایین آوردم و جواب دادم:

-پیش یکی از دوستهام بودم!

هنوزم نگاهش خیره به صفحه ی تلویزیون بود.
جواب من اما پوزخندی روی صورتش نشوند.
از اون‌پوزخندها که میگه ما قبلا همه ی این کلکهارو خودمون امتحان کردیم.
در هر صورت من بهانه و پاسخ دیگه ای نداشتم که تحویلش بدم خصوصا توب اون شرایط تلخ!
دستش رو بالا آورد و با فوت کردن اطراف ناخنش پرسید:

-این دوست عزیزت اسم نداره!؟

خم کردم و گفتم:

-دونستن اسم رفیق من اینقدر مهم شده ؟! چرا تا الان و قبل از امروز مهم نبود…؟

شونه هاش رو بالا و پایین کرد و گفت:

-آره تو فکر کن از امروز مهم…حالا بگو پیش کی بودی؟اصلا مگه میشه دوستت اسم نداشته باشه؟

از سوال و جواب شدن بیزار بودم و اون با دونستن این موضوع اینکارو باهام انجام میداد.
نفس پر حرصی کشیدم و گفتم:

-چرا داره ولی در هر صورت شما نمیشناسینش!

سوهان ناخنش رو لای انگشتاش گذاشت و همونطور که تکونش میداد از روی مبل بلندشد.
قدم زنان به سمتم اومد و در حین اینکه نزدیک و نزدیک تر میشد گفت:

-شواهد زیادی تو طول این سالها ما بزرگترارو به این نتیجه رسونده هر وقت یه دختر میگه پیش فلان دوستمم حتما درست گفته اما هر وقت گفته پیش یکی از دوستامم یعنی…

مکث کرد چون به یک قدمیم رسیده بود.
یه پوزخند دیگه زد و بعد با همون سوهان ناخن یکم از شال سرم رو کنار زد و با اشاره به گردن کبودم، نطقش رو ادامه داد:

-یعنی دوستش پسر بوده!
و این یکی از دوستای تو هم چقدر که وحشی تشریف داره!

اولینبار بود از مامان خجالت کشیدم چون میدونستم رو گردنم پر از خونمردگی هاییه که حاصل روابط متعدد این‌چند روز تو خونه ی شهرام بود…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی

  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد و مریم به راه میندازه… به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به نام زن

    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با آن‌چه در هتل به عنوان خدمات به مسافران خارجی عرضه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خلافکار دیوانه من

  دانلود رمان خلافکار دیوانه من خلاصه : دختری که پرستار یه دیوونه میشه دیوونه ای که خلافکاره و طی اتفاقاتی دختر قصه میفهمه که مامان پسر بهش روانگردان میده و دختر قصه میخواد نجاتش بده ولی…… پـایـان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سمانه بلوطی
سمانه بلوطی
2 سال قبل

مریضه هم شیوا هم مامانش

من منم
من منم
2 سال قبل

کی از کی خجالت کشید!هه

Mahi
Mahi
2 سال قبل
پاسخ به  من منم

دقیقا 😂😂😂😂

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x