* چهار روز بعد*
تلفنم پشت سرهم زنگ میخورد اما من جرات اینکه تماس رو جواب بدم نداشتم.
من از شدت شرمندگی اتفاقات پیش اومده حتی دلم نمیخواست خودمو تو آینه نگاه کنم چطور میتونستم تماسهای مامان رو جواب بدم!؟
لبم رو عصبی وار زیر لبهام می جویدم و درحالی که دستهام رو بهم چسبونده بودم و بین زانوهام نگه داشته بودم پامو تند تند تکون میدادم و از گوشه چشم موبایلمو نگاه میکردم.
بالاخره قطع شد اما پشت بندش به پیام برام اومد.
دستمو سمت موبایلم دراز کردم و با پیام رو زا چشم خوندم:
” کدوم گوری هستی شیوا؟ جواب بده”
انگشتمو پس کشیدم و آه کشون سرم رو خم کردم و گذاشتم رو زانوهام.
آخه چرا یهو همچی اینجوری رفت رو هوا !؟
هووووف!
صدای پیامک بعدی تنم رو تو هم مچاله کرد.
سعی کردم پیامش رو نخونم که بازم فکر و حواسم بهم نریزه اما موفق نشدم.
دوباره پیام رو باز کردم و لب زنان خوندمش:
“جواب بده شیوا…کجایی؟”
وای!
چرا دست از سرم برنمیداشت!؟
چرا نمیذاشت واسه یکی دور روز هم که شده راحت باشم !؟
نفس عمیقی کشیدم و با انگشتهایی که از شدت خشم می لرزید با کلی غلط املایی براش نوشتم:
“نگران نباش. جهنمی که توشم خونه ی شهرام نیست”
پیام رو ارسال کردم و گوشی رو انداختم کنار.
پاهام رو جمع کردم رو کاناپه و دوباره سرمو گذاشتم رو زانوهام و آهسته زمزمه کردم:
“تا کی من باید اینجا بمونم؟ تا کی باید جای امیرو غصب کنم و پنهون بشم تو ابن خونه؟”
همینطور تو سرم باخودم حرف میزدم که دستی روی شونه ام نشست و منی که حسابی توی خودم رو بدجور وحشت زده کرد…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
جان عمت چرا نظرات منو نمیزاری اخه😥😥
نظرات من میاد فقط نمیشه رای داد بهش با من مشکل دارن 😂
هیییییی
خجالت نمیکشی نویسنده؟ این چیه نوشتی آخه دیوث ، یدونه پیامک و دست نشستن ر شونه؟ دیگه داره به شعور آدم توهین میشه ، خاک تو سرت
به اون نویسنده گرامی بگین خودش مسخره کرده با این رمان دوتا خطی ارزونی خودش اینجا کی به کیه که پیگیری کنه…به در میگم دیوار گوش بده والا انگار میخاد آپلود هوا کنه دوتا خط نوشته با خوندن رمان بدتر اعصابم خورد میشه دیگه خوندن این رمان وقت حدر دادنه امیدوارم از این به بعد برای شما رمان دو خطی جالبی باشه خدانگهدار 🖐️
واقعا باهات موافقم ولی لعنتی خیلی وقته داریم دنبالش میکنیم….بعدم اصلا نصفه ولش کنیم هی رو اعصابمون اگه باز تموم شده بود یه سره میرفتم تهشو میخوندم خودمو راحت میکردم
به اون نویسنده گرامی بگین خودش مسخره کنه با این پارت گذاشتنش…انگار میخاد آپلود هوا کنه دوتا خط میزاره …نخواستم دیگه این رمانو بدتر آدم اعصابش خورد میشه …ما اینجا به در میگیم دیوار بشنوه اصلا کی هست پیگیری کنه؟ این رمان دوتا خطی ارزونی خودش خدانگهدار 🖐️
سلام …مثل اینکه امروز هم پارت نداریم ..؟
خوب دوستان قسمت بعدی رو من می نویسم شیوا خیلی تشنه بود رفت آب خود ولی یهو…
واقعا همینه
😂😂
شیوا تماسارو ج نداد و پیام مامانشو جواب داد
عااالی واقعاااااا خسته نباشی خیلی زیاد بود👏👌
دوستان خواننده ی عزیز
همه ی اینا تقصیر نویسنده ی اصلی رمانه
ما این همه به فاطمه جون بدبخت فحش میدادیم😂😭
خیلییی دیر به دیر پارت میزاره و کم و میخواد کشش بده همه ی رمان هاش رو همینطور ریده
نه خب من فهمیده بودم…یعنی شنیده بودم که ممکنه اینجوری باشه و خی فحشم گه نمی دادیم زیاد ولی خب انتقاد زیاد میکردیم و میکنیم گه برای نویسنده بود
سلام .دلم میخواد همشو یه جا بزارید که بخونیم .من خیلی این رمان رو دوس دارم تا فردا دیره برام
چه مامان دوست شده این شیوا انگار نه انگار ازش نفرت داشت . لابد برسه به بخش شیدا یهو میبینیم شیدا عاشق دیوانه وار فرهاد احمق شده.
منم از همون اول همینو میگفتم دیگه…شیوا و شیدا سایه مامانشون باتیر میزدن کلا رو اعصابشون بود…شیوا عاشق شهرام بود و خودش گفت که رسمی بیاد اعلام کنه ..و خب شهرام که اینکارو کرد خانم یا نویسنده کلا شخصیتشو عوض کرده….واقعا دیگه کم کم داره حالم بهم میخوره…از اینکه داخل رمان دارن مردا رو مظلوم و آسیب دیده نشون میدن و دخترا و هرزه چند شخصیت و روانی….
آها بیایید تناقض حالا توی خوده پارته….مگه الان نگفت شرمنده اس و نمی تونه تو ی چشمای مامان عزیزش نگاه کنه چی شد خشمگین شد …خوبه جتی توی یه پارتم با دوشیوا همراهیم…یعنی اگه اون شخصی که دستشو گذاشته پشت شیوا شهرام نباشه و مونا باشه ….دیگه به اتمام رمان امیدی ندارم
خب آدم ک ناراحت باشه احساس خشم هم داره سمیه😂💔
نه آخه داشت دق میکرد که دیگه نمی تونه تو چشمای مامان عزیز و گلش نگاه کنه کنه چی شد دوباره فازش پرید..اصلا نویسنده این رمان زنه یا مرده ..هان .
توی این داستان زیادی دخترا دارن بدبخت و چند شخصیت و هرزه و روانی نشون داده میشن…مردام همه پر قدرت و عاشق و البته کنترل کننده غریزه و قاطع و البته باشگاه رفته و زور دار…من خودم دارم رمان مینویسم ولی شخصیت زنم کلا زمین تا آسمون با این شیوای …اوفف…فرق داره
همچنین😂
من اولین نفر بودم خوندمش😊😊😊😊😇
چه شاهکاری
عزیز پارتت خیلی کوتاه بود یکم طولانی تر بنویس نخونده تموم میشه
راست میگه