بودنش اینجا قابل پیش بینی نبود خصوصا که بد ازش شاکی بودم اما این موضوع که احتمالا اومدنش رو با مونای آب زیرکا هماهنگ کرده بود چندان دور از ذهن نبود.
و من مونده بودم چه واکنشس نسبت به حضورش نشون بدم !؟
به قدر تمام لحظاتی که دلم در عین عصبانیت واسش پر میکشید بغلش کنم یا بازم ازخودم برونمش و بهش بگم فراموشم کنه!
هان !؟
کار درست کدوم بود !؟
بعد از یه سکوت خیلی طولانی جواب دادم:
-چون این به صلاح بود.
به صلاح جفتمون…
لبخند تلخی زد و پرسید:
-دور بودنمون ازهم به صلاحمونه ؟
-اهوم…
– چرا !؟
محزون و حتی دلگیر جواب دادم:
-چون ما نمیتونیم کنار هم باشیم.
چون ارتباط ما خیلی هارو ازمون دلگیر کرده…
ما دیگه نباید باهام باشیم
باید از دور دوست بمونیم!
نیشخندی زد و خیلی جدی گفت:
-تئوری دوری و دوستی واسه ترسوهاست.واسه اونایی که نمیخوان احساسشون رو عیان کنن نه واسه ما که حالا همه میدونن و اتفاقا چه خوب که همه میدونن!
این حرفها وسوسه کننده بود اما من می ترسیدم.
می ترسیدم از اینکه پدرش و مادرم نپذیرمون و تا آخر عمرم فراری باشم از نگاه های آشنا ترین آدمها.
آهسته گفتم:
-ولی من میترسم!
منو به خودش فشرد و گفت:
-بهت قول میدم همچی رو درست میکنم.قول میدم…
پس پارت بعدی کی میاد دیونه شدیم اه مگه شب نشده خو بسم الله بزار دیگه داری فال میزنی 😡
🤣🤣🤣🤣🤣
برین رمان به تلخی حقیقت رو بخونین کامل گذاشته شده ۴۶ پارت هر پارتشم عالی وطولانی
واقعا رمان قشنگیه
پارت ۲۲۱ رو میزاری یا بیام خودم جرت بدم
گذاشتم مگه نخوندی😂🚶♀️
محاله این رمانو بخونم
و امکان ندارد که نظر بدم خودم و خسته میکنم
بای عشق صوری
هی ..درک میکنم …من زودتر میخواستم ول کنم اینجارو ولی خب به خاطر همین نظر دادن صحبت کردنه که میام به رمان سر میزنم مگرنه خود رمان که از چشم افتاده….
اگه دوست داشتین بگین پارتای دیگه رو هم بذارم توی ده دقیقه سه تا پارت دادم😂😂
بازم بزار🤣
اره بازم بزار🤣….کلا خیلی ازت خوشم اومد …چند سالته؟!
شانزده سالمه😂😂باشه فردا میذارم براتون انشاءالله
میگم نظراتمون شبیه همه…منم ۱۶ سالمه…منتظریم بزار🤣😂
عشق صوری پارت221
آخه چطوری میخای همه چی رو درست کنی منو تو باید از هم دست بکشیم شهرام من نمیخام مامان و آقا رهام مارو ول کنن تو از ارث محروم بشی این حق تو نیست مسئولشم منم
شهرام_ن نمیشه من تورو میخام هرچی هم بشه
بعد لبهاش رو گذاشت روی لبهام ب حالم دیگه ای سقوط کردم دست زیر پام گذاشت و همونجوری لب تو لب برد درو با پاش باز کرد منو انداخت رو تخت
عشق صوری پارت 222
از سقوط ک برگشتم دیدم توی بغل شهرام لخت و پاپتیلم گفتم: شهرام اگه بچه دار بشیم شاید بتونیم مامان و آقا رهام رو راضی کنیم
شهرام _ فعلا زوده برای بچه بازم من برای اجازه ازدواج ب کسی نیازی ندارم الانم بریم حموم ک بریم سر خونه زندگیمون
آخه شهرام اگه اینجوری بشه من باهات جای نمیام خونه امیر راحتم.
عشق صوری پارت223
شهرام با اخم بهم خیره شد
شهرام_ تو چت شده شیوا همین الان زیرم بودی الان باز بهونه مامانتو میگیری مگه بچه ای اینقد رو عصاب من رژه نرو
ملافه ای ک دورم بود رو کنار زدم از تخت اومدم پایین تو میتونی بری شهرام من باتو جایی نمیام هنوز ازت دلخورم.
این سه تا پارت از طرف من ب شما تقدیم🤪😂
وای عالی بود🤣🤣😂دقیقا قراره همین بشه باکمی تغییر
بابا ای ولله… تو خوده عشقی
دمت گرم 😂😂😂😂🤣🤣🤣
😐ممنون واقعا
نویسنده جان الان درس و دانشگاه و مدرسه اینا همه تعطیل هستن پس چرا اینقدر مارو حرص میدی
من بعد این دیگه هیچ رمان آنلاینی رو نمیخونم و فقط رمان های رو که کامل شدن میخونم
اره منم رمان انلاین اصلا نمیخوندم ولی این چون اولش خوب بود جذب شدم بهش…ولی خب الان به این نتیجه رسیدم که نمی ارزید
وای چقدر حرص میدی مارو آخه قطره چکونی ادامه میدی
میدونی اینقدر حرصم گرفته اگه دستم بهت میرسید خره خره ات رو میجویدم 😬😅✋ آره تا این حد حرص در آور هستی عزیزم
یکی آب قند بیاره بده دست من فشارم افتاده از بس پارتش طولانی بود یه شبانه روز هیچی نخوردم
بیاید دست در دست هم بدید آنقدر زر نزنین🙏🙏🥲
منم به شما توصیه میکنم که دهنتو برای توهین به ما باز نکنی …چون اگه قرار بشه که جوابتو بدیم قطعا میری و تا سه سال به صورت گمنام زندکی میکنی….
حالا نویسنده با این وضعیتش طرفدارم پیدا کرده هه
من دست میدم تو فقط سکوت کو
من به شیوا قول میدم ک تا آخرش رمانشو دنبال میکنم ب دلتون آب قند بدین نویسنده دیگه ایده ای نداره پیش ببره رمانشو😂خدا میدونه این دو خط رو از کی کپی کرده😐💔
کلش کپیه…
ترررررر تواین زندگی
اخه فقط این؟
فهمیدید ک قول داد دیگه قول داد••••
نویسنده جان فقط برو بمیر باشه؟
بمیرر
نویسنده ب اصطلاح محترم. شما دارید ب شعور خاننده هات توهین میکنی.
منی که چندین ماهه یسره عاشق این رمانم.. از شمای نویسنده دلخورم
طوری ک بیشتر از یکهفته س ب رمان سر نزدم.
ازت خواهش میکنم رمان و بیشتر بنویس
آنقدر که از دست شیوا و حرکات و رفتارشو بیانش حرص خوردم دوست دارم پارتها برن روی شیدای شیر برنج یعنی یه چیز تو مایه های بد و بدتر
ولی انصافا نویسنده جان این رسم پارت گذاری و نویسندگی نیست
از ما که گذشت ولی عمری باشه دیگه محاله اینطور رمانهایی رو دنبال کنم
نویسنده اذیت نکن خودتو بخدا خبرنگارا بفهمن میان ازت فیلم میگیرن ت تلیویزیون پخش میکنن با نام زحمتکش ترین نویسنده جهان و ازت ی زندگینامه پخش میکنن اسمتم ت گینس ثبت میکنن😐
🤣🤣
کاش شیوا بفهمه فاز دختر مثبت بودن اصلا به شخصیتش نمیاد. بابا حالا خوبه ما از اولین پارت در جریان تمام رفتارهای زشت و زننده ی شیوا و مامان جون مهربونش هستیم . ولی نمیدونم چرا نویسنده تازه یادش افتاده اینطوری خوب جلوه بده این دختره رو.
با فکر شده تازه …زیاد فکر میکنه نگرانه…در عرض ۱۰ چارت شخصیتش زیر رو رو شد