اول به صورت جدی و بعد به دستش که به سمتم دراز شده بودنگاه کردم.
اون مصمم بود اما من نه.
با دل و جرات ازم میخواست همراهش برم خونه ی پدرش تا به همه بگیم همدیگرو میخوایم اما…
اما من همچنان فکر رو در رو شدن با اونا آزارم میداد.
یعنی توانشو نداشتم.
سکوتم که طولانی شد با تشر و عصبانیت گفت:
-شیوا…تکلیف منو مشخص کن! با من میای بریم یا میخوای تا آخر عمرت از همه فراری باشی هاااان !؟ کدومش!
مضطرب و هول و دستپاچه گفتم:
-ن…نمی…نمیدونم…
انگار که بخواد به این ماجرا خاتمه بده با جدیت گفت:
-یا با من بیا یا تا آخر عمرت همینجا بشین و زانوی غم بگیر کدومش؟ هان؟
حرف بزن…میای یا می مونی!؟
آب دهنمو قورت دادم و با شک و تردید نگاهش کردم.
احساس پِرس شدن داشتم چون تحت فشار بودم و این تحت فشار بودن مثل این بود که انگار گیر کرده بودم لای منگنه.
یعنی ازم میخواست باهاش بلند بشم و برم خونه پدرش و بگم میخوام باهاش ازدواج کنم!؟
صدای پر تحکم و قویش دوباره تو سکوت پیچید:
-ببین شیوا اگه اومدی که هیچ..من میرم اونجا و قصد و محکم به همه میگم دوست دارم. میگم که میخوامت و دلم میخواد باهات ازدواج کنم.
اگه نیومدی هم دیگه اسمتو نمیارم.
حالا…با من میای یا نه !؟
گرچه ازش عصبانی و دلگیر بودم اما جز خودش هم نمیخواستم خودم رو کنار مرد دیگه ای ببینم برای همین دلمو زدم به دریا و گفتم؛
-میام
تا اینو گفتم لبخند زد و گفت:
-پس پاشو
دستمو توی دستش گذاشتم و از جا بلند شدم…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نویسنده محترم عالی بود خسته شدم انقدر پارت ات طولانی بود خدا قوت
پارت بعدی همین رمان
شیوا:از جام بلند شدم و رفتم کم کم سمت دشویی داشتم تصمیم میگرفتم که برم دشویی یا نگه دارم برم بیام بعد برم اخ که چقد سخت بود انتخاب اما باید انتخابمو میکردم ترجیح دادم برم چون نگه داشتن واقعا سخت بود بالاخره رفتمو کارمو انجام دادم شیلنگو که باز کردم به این فکر کردم برم به مامان مهربونم چی بگم تاحالا نزاشتم اب تو دلش تکون بخوره ……
و اینگونه بود که اب مملکت را به چخ دادم
پایان
دوستان نویسنده تشریف بردن زیارت من به جاشون پارت گذاشتم 🙄😁
وایییییییییییی…….عالیییی بودند…به خدا از رمان انقدر لذت نبردم….خیلی خوب بود…بازم بنویس
😂🤍چشم
خیلی هم خوب 😄
یا رمان کتی.مقبره لیا و چند تای دیگه
مثلا من خودم رمان های پنجاه طیف خاکستری و تاریکتر و آزادی رو خوندم
شماها خوندینش؟؟؟؟
احیانا اینا فیلم نیستن؟
فیلمش رو از روی رمانش ساختن عزیزم و اینکه رمانش خیییلی جذذذاب تره
سلام بچه ها یه مدت نخونین رمانو مثلا یکماه صبر کنین بعد بخونین
بعدش یه سوال؟؟؟؟
رمان تو این سبک ها معرفی کنید
اروتیک😁
آره من موافقم من میرم یکی از همینا ک معرفی کردی میخونم سرگرم میشم نمیام سمت این پارت چس مثقالی 😵💫
ایناییکه معرفی کردم کاملش هستpdf
بازم اگه خواستی ذمان درجه یک بهت معرفی میکنم
هرکی خواست بگه
جون بکن برودیگه…خوبه همه میدونم قبلا تاکجاها باشهرام جونش پیش رفته 😐😐
دهنمان سرویس کردی ..😶✋
خدا حالا باور کن لباس پوشیدنش هم توضیح میدهههه تو ماشین هم ۱۰ پارت باید بگه تا برسه به خونههه رهااااام …. خداکنه پارت بعد یهو در خونه رهام ظاهر بشن
بخدا من یکی که گاییده شدممم
من نمیدونم چرا چند وقته از شهرام بدم میاد آلبرده فقط رهام بگیره یه تل بکوبش من دلم خنک شه گوزو رو 😂
دهنمون سرویس شد انقد صبر کردیم تقصیر نویسنده نیس ما خودمون انقد بیشوریم که این رمان کوفتیو میخونیم😂😂
مثل اینکه بلند شد شیوا ک باهاش بره پارتای باقی رو با قلم خوش مشقم بنویسم دوستان😂💔
نویسنده دهنت سرویس
خوندن این رمان صبر ایوب میخواهد
صبر ایوب نمیخواد….عمر حضرت نوح و لازم داریم
اینو دیگه همه میدونستن که
شیوا با شهرام میره یکم بیشتر کنی پارتا رو چهار روز صبر کردیم برای همین
اومم…رمان مسخرس من فقط میام نظراتون میخونم
نویسنده عزیز چرا داری رمانتو خراب میکنی
تازه فهمیده قصدش خراب کردنه😂😂کجا بودی تو ویرانش کرده خیلی وقت پیش موقع های دیاکو دادوند😂😂😂😂😂😂
رمان پوکیده ….
هر ۴روز یکبار ی پاراگراف فقط میزارن .من ک دیگه دنبالش نمیکنم بدونم چیشد .چون هر چی از قبل خونده بودمم پرید .اصلا نفهمیدم چی خوندم
ارع کاشکی مثل قبل پارت بزارن خیلی توجهم رو جلب نمیکنه دیگه
خیلی پارتاتون کوتاه شده دیگه اصلا مشتاق خوندنش نیستم :))))!
کاملا حق با شماست منم اوایل این رمان بسیار مشتاقم بودم و هیجان داشتم اما با مرور زمان هر چه میگذرد نسبت به این رمان بی میل تر میشم و همین اواخر خوندن یا نخوندن هم برام تفاوتی نداره فقط میخونم ببینم آخرش چی میشه
تازه این یک قسمت ماجراست شیواست نوبت به شیدا برسه واویلا 😂
منم همینجور شدم …بزای خوندن نظرات بیشتر مایلم تا خود رمان
خسته شده بدبخت…. رمان میخوای بخونی و حال کنی. برو الفبای سکوت رو بخون
یادمه یکی بهم گفت رمان گلادیاتور عالیه خوندم فقط سردردشدم حالا الفبای سکوت بریم بخونیم بگیم دهنت سرویس که گفتی بروبخون😐😐
بخون پشیمون نمیشی… خیلی موضوعش جالبه
خسته نباشی دلاور،خدا قوت پهلوون
نوییسنندههه چقدددررر زحمت میکشی یه تیکه پوست و استخون شدی فقط بخاااطررر ما…!!!!!
نکننن با خودتتتت نکننننن ما نمیخوایییم تو اذییت شیی