رمان ناسپاس پارت 121 - رمان دونی

 

فتجون چایی رو برداشتم و یکم ازش چشیدم.
آخ اخ !
اگه بکم ناجور تو کف خوردن یکی از این چایی های شیرین کنار این جمع بودم دروغ نگفتم.
سرمو با لذت تکون دادم و گفتم:

-به به! چایی فقط چایی های شیرین خاااانم…

من سعی داشتم بحث رو کلا از خودم وجایی که بودم دور کنم اما مامان حالت نگرای به خودش گرفت و باز پرسید:

-ساتو جان…شغلت چیه؟ چرا همش باید گوشیت خاموش باشه !؟

انگار سوال مامان فقط سوال اون نبود چون بقیه هم کلا زل زده بودن به من.
پشت دستمو روی پیشونیم کشیدم و من من کنان جواب دادم:

-خب من…من پرستار یه خانم سالمند خیلی پولدارم.یه خانم که باید شبانه روز کنارش باشم…اشعه های موبایل براش مناسب نیست و باید گوشیم خاموش باشه!

غلوم متعجب پرسید:

-مگه موبایلم اشعه داره ؟

شیرین کارمو راحت کرد و گفت:

-لابد داره…

خیلی سریع گفتم:

-آدمای خوبی ان…شغلمم خیلی سخت نیست

گویا حرفم رو باور کردن چون جملگی سر جنبوندن و گفتن:

-درسته!

غلام پرسید:

-پول خوب هم میدن ساتو جان ؟

جواب دادم:

-آره…بد نیست…خونه شون بالای شهره.خودشون منو با ماشین راننده شون فرستادن اینجا.
حتی خودشون هم میان دنبالم.
نگران من نباشید…من جای خوبی ام

ننجون با ساده دلی لبخندی زد و گفت:

-خب خداروشکر .خیالتون راحت شد!

لبخند تلخی زدم و با غمزده ترین حالت ممکن به چایی خوردن مشغول شدم…

اون دوسه پله ی منتهی به آشپزخونه رو بالا رفتم و حین وارد شدن به اتاق گفتم:

-شیرین…کمک نمیخوای!؟

همیشه عین فرفره بود. با وجود اینکه کلا بشر سر به هوایی بود اما احساس میکردم باید بهش لقب تیز ترین دختر دنیا رو داد.
تو کمتر از چندساعت میتونست یه مهمونی هزار نفره رو رواج بده از بس تیز و بز بود!
مثل حالا که وقتی رسیدم تقریبا همه ی کارهارو خودش انجام داده بود و گفت:

-نا ساتو …کمک نمیخوام برو استراحت کن!

رفتم سمت کابینت و از ظرف سیب زمینی های خلال شده چنددونه سیب زمین ترد برداشتم و گفتم:

-خسته نیستم…هرکاری مونده بگو من انجام بدم!

سیب زمینی هارو دهنم گذاشتم و با بستن چشمم غذاهارو بو کشیدم و گفتم:

-اوممممم به به! چقدر دلم واسه دستپختت تنگ شده بود…چه بوی فسنجونی راه انداختیا شیرین!

خندید و گفت:

-فسنجون رومخصوص آقازداده درست کردم.عشق فسنجون!

آهسته پرسیدم:

-برای امیرسام ؟

سسی که درست کرده بود رو قاطی سالاد کرد و جواب داد:

-آره دیگه…راستی ساتو…بهت گفتم آقازاده بالاخره با کمک فوزیه تونست سلدارو پیدا کنه!

تا اینو گفت سیب زمینی های توی دهنم مزه ی زهرمار گرفتن….

تا اینو خبرو داد سیب زمینی های توی دهنم مزه ی زهرمار گرفتن….
پس حدس و احساسم درست بود.
امیرسام بالاخره تونست گمشده اش رو پیدا کنه.
لابد اون گردن کبود هم کار سلدا بود.

چقور یهو بی هوا حالم بد شد.
عین وقتهایی که تو خونه ی نویان بودم و حس میکردم میل و اشتیاق به زندگی تو وجودم فروکش شده.
اون سیبی زمینی ای که میخواستم بازم تو دهنم رو بندازم پایین آوردم و پرسیدم:

-واقعا !؟

ملاقه به دست اومد سمتم و با تکون سرش پچ پج کنان جواب داد:

-آره واقعا ! تازه…باخودش آوردش

ناباورانه پرسیدم:

-اینجا !؟

با آبو تاب جواب داد:

– آرهههه….حتی یه شب هم اینجا خوابید!

چشمهامو بازو بسته کردم و پرسیدم:

-پیش امیرسام!؟

اون ابروهای کم پشت و کمرنگش رو داد بالا تا چشمهاش گرد تر و درشت تربشن و بعدهم جواب داد:

-نه آقازاده که فکر کنم تو اتاق تو خوابید!

تو اتاق من !؟ پس احساسم اشتباه نبود.تختم واسه همین بودی تنش رو به خودش گرفته بود.
حرفهای بعدی شیرین لز فکر کشیدم بیرون:

-البته اون دختری که من میدیدم تو نمیری خود آقازاده امتناع نمیکرد شبو لخت تو بغل آقازاده میخوابید از بس نچسب و بی حیا و گوشت تلخ بود!

غمگین لب زدم:

-اینجوری نگو شیرین…من نمیتونیم قضاوتش کنیم!

ایش ایش کنان گفت:

-خانم جان باور کن هیچیش به مادرش نرفته
آااااا اوووو ! او دختری که من دیدم باور کن بخاطرش شبی سه بار تن نارگل توی گور بندری میره!
اصلا دختر خوبی نبود…خیلی هم بی ادب و افاده ای و پررو هم بود نمیدونم آقا چرا این دختره رو اینقدر تحویل میگرفت!
ایشش…

جواب سوال شیرین واضح و مشخص بود.
چون امیرسام عاشق سلدا بود و دوستش داشت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان اوج لذت
دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته که نباید ، اتفاقی که زندگی پروا رو زیر رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول

    خلاصه رمان :       متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره…انسان نیست….بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل دیگه هم وجود داره…مایک حتی با هم نوعان خودش هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 5 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آناهید
آناهید
2 سال قبل

خیلی کم بود

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x