13 دیدگاه

رمان پروژه عشق پارت دو

0
(0)

پارت2

(باران که از قهقه به نفس نفس افتاده بود گفت:)

باران:اهوم اسی راس میگه مگه کفتاریم که جفت جفت کنیم

روژین:اه..وم میی….گم شما پسرا… باهم برید ماهم با هم

(یکی از پسرا گفت 🙂

+اینجوری که نمیشه

شیلا:میشه آقای محترم حالا هم سوار ماشیناتون شید ماهم پشت سرتون میاییم۰۰۰۰

+باشه خانوم محترم چرا پرخاش میکنی

شیلا:عه عه بیا بخورم اینجوری نمیشه

(پسره چشمکه شیطونی زدو گفت:)

+حالا اجازه هست بخوریم هرچند شما با یه تن عسلم خوردی نمیشی

(یکی از پسرا یه پس گردنی زد بهشو گفت:)

+آرمین بیا را بیوفت

آرمین:اهه باشه توهم

(شیلا چشم غره توپی بش رفتو رفت سراغ ماشینه خودمون چنان ماشینیم نبودا یه دویست پنج که هر چهارتامون قسطی خریده بودیم….. پسرام هرکی رفتن سراغ یه ماشین اوف همون پسره آرمین سوار یه ولووایکس شد اون سه تای دیگه یکی شون یه مازراتی برداشت ،اون یکی به سمت یه کادیلاک رفت و اخری خودشو چپوند تو یه پورشه…. عجب ماشینایم داشتنا لامصبا)

(اونی لاینا جلو نشسته بودن شیلا پشت فرمون بود منو بارانم عقب نشسته بودیم که صدای شیلا دراومد:)

شیلا:عجب خوشتیپم بودن لامصبا با اون تیپشونو اون ماشیناشون

روژین:اهوم عجب جیگرایی بودن

شیلا:توم هی فس فس نکن بشونم رو نده

باران:مگه میشه به اون جیگرا رو ندیم

(شیلا چنااان ماشینو تو دنده زدو گاز گرفت که همه تو جای خودمون ریدیم…. سرم به صندلی راننده خوردو با جیغ گفتم:)

_ شیلااا کجاها سیر میکنی

(روژین زیر لبی جوری که تویه رویا بود گفت:)

روژین :تو بهشتِ کنارِ چهارتا آقا خوشتیپِ

(باران یکی چپوند تو سرشو گفت:)

باران:خاک تو سرت از اسرا هم پسر ندیده تری……..

شیلا: اره اره الان تو سیره اون چهارتا گاوم، همینم کم بود

(دستشو به سمت ضبط برد آهنگ بومبایا رو گذاشت که همه جوگیر شده بودیم ….. همینطور که پشت پسرا می‌رفتیم یدفه ترمز کردنو ماشیناشونو پارک کردن که شیلام به تقلید از اونا همین کارو کرد ، پسرا پیاده شدن ….. ماهم پیاده شدیم شیلا درارو قفل کردو سویچو گذاشت تو کیفش….. یکی از پسرا گفت:)

+بفرمایید خانومای محترم

شیلا:شما مقدم ترید میترسم گم شید

(پسره پشت چشمی واسش نازک کردو گفت:)

+نه باو شماکه رکورد دارید حالا که اسرار میکنید آقایون مقدم ترند.

(و…. رفت تو، آرمین گفت:)

آرمین :حالا بیایید بریم

(همه چشم غره بهش رفتیمو وارد شدیم)

(همه مون رویه یه میزه ده نفره نشستیم پسرا یه طرف و دخترا یه طرف که رو به رویه هم قرار گرفته بودیم…. آرمین که روبه رویه شیلا نشسته بود گفت:)

آرمین:خوب وقتشه اشناشیم از خودم شرو میکنیم…… من ارمین اصلانیم و….. شما

(اشاره ای به شیلاکرد… شیلا هم چشمی نازک کردو گفت:)

شیلا:منم خانم صدیقی

(آرمین دستشو جلو اووردو گفت:)

ارمین: اوه خانم صدیقی خوشبختم

شیلا:همچنین

( باهم دست دادن یکی از پسرا که رو به رویه روژین نشسته بود و کنار آرمین گفت:)

+خوب منم اهورا نیک منش هستم…..

روژین:خوش منم روژین عزیزی

(اهورا به گرمی دستشو گرفت و بوسه ای روی دستش زد که من گفتم:)

_اوه اوق حالم بهم خورد حال بهم زنا…حداقل باهم خلوت کنید بعد دلو روده پیش کش کنید…

( روژین چشم غره ای بهم رفت و پسره کنار اهورا و روبه رویه من گفت:)

+حالا بس کن داش…. اوم من آرسین رادفرم از آشناییتون خوشبخت نیستم ینی هستم

(و بهم خنده دندون نمایی زد ازوناکه مس نامجون بی تی اس چالشونو اون دندونای سفیدشونو به رخت میکشن)

_اوه من اینقد خوشحال شدم کم مونده گاوی گوسفندی الاغی چیزی براتون قوربونی کنم.

(چشم غری ای بم رفتو باهم خیلی عاقلانه دست دادیم و گفتم:)

_اسرا قائمی

آرسین:خوشبختم

و آخرین پسر که کنار ارسین نشسته بود روبه رویه باران گفت:)

+خو نوبتیم که باشه نوبته مکنه جانه

آرسین:د بنال لامصب

+اوهوم خوشبختین باهام می‌دونم،کیان افشار

_عه بارلی جفته خودته خر شیرینه خر دوست ینی خود دوست حالا هرچی… میگما از اون همه اعتماد به پشت بوم ، نیفتی

باران:حالا تو هم…. منم باران افشانی خوشبختم

(باهم دست دادن و کیان پشت چشمی برام نازک کرد ‌خودشیفته اه)

آرمین:ای جان حاضر غیاب تموم شد بیایید بیش از خودمان گوییم همدمانم

شیلا:حالا تو هم با زبون شاعرانعت مارو نخوری

(آرسین با مشت زد به میز که همه به سمتش برگشتیم که لبخنده ملیحی زد و گفت:)

آرسین :خوب بفرمایید از خودتون بگید

(تا خواستم دهنمو باز کنم شیلا گفت:)

شیلا:ببند اون لحاف دونیو بچه، باید بزرگتر حرف بزنه تو گوش کنی

_حالا انگار چن سال ازم بزرگتره

آرمین:خوف چه خوف منم از پسرا بزرگترم

شیلا:منم ازین سه تا بزرگتر

(آرمین ابرویی بالا زد و زیر لبی طوری که به گوشمون نرسه، که رسید گفت:

آرمین:چه باهمم موچیم

شیلا:خوبببب من عضو بزرگ گروهم بعد روژین بعد اسرا بعد باران…. اسم مستعارامونم ….

(آرمین وسط حرفش پریدو انگشت اشاره شو سمت شیلا گرفتو گفت:)

آرمین:تو نره خر، روژین گوره خر، اسرا نیمه خر و باران بچه خر ،درست گفتما؟؛

(اهورا یه پس گردنی بهش زد که ارسینو کیان باهم گفتن:)

ارسین،کیان:به جایه مام بزن داش

( اهورا دوتا دیگه بهش زدو آرمین بهش توپید:)

آرمین :چته

آرسین :هیچی حرس نخور شیرت خشک میشه… إ وا تو که شیر نداری یادم رفت

(یه قهقه زدم…..همه کسایی که تو کافه بودن جوری نگام کردن به معنی خداشفات بده)

شیلا:دهنتو ببند آرمین جون، اسم مستعارمونوهم ندونی بهتره

_نه باو ببین آرمین من اسیم،باران بارلی،روژین .. عه روژین کجاس چرا صداش نمیاد

روژین:اینجام اُمل

_عه خوبه … اهاو میگفتم روژین کوالا یا روژی حالا هرچی میخوایید صداش کنید شیلام شیگول…..

آرسین:خو مام اسم مستعارمون…….

اهورا:ماکه نداشتیم

آرسین:چرا داداشم الان میگم یادتون بیاد……..آرمین اسم مستعارش نفسم ، اهورا زندگیم ،خودمم که معلومه اسم مستعارم عشقم و کیانم عزیزم

روژین:وایه چه بهتون میاد …. البته به آقا زندگیم بیشتر میاد

(شلیک خنده منو بارلی به هوا رفت)

شیلا:بهشون همون آقا الاغه وُ آقا خره بگو بیشتر بشون میاد

کیان :حالا ول کنید آقا عزیزمتون میخواد مهمونتون کنه،چی می‌خورید؟!

آرمین :من یه قهوه

شیلا:منم یه بستنی

روژین،اهورا:قهوه،کیک شکلاتی

_منم معجون

باران:قهوه بستنی

کیان :خودمم قهوه بستنی…داش تو چی

آرسین:منم یه قهوه

(کیان عربده وار گفت:)

کیان:گارسون

_به جای گارسون بودم یکی میزدم پشت گردنت

(کیان نگاه اندرسفیهانه ای به معنی خفه شو بهم کرد)

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

شیلا:آخ خسته شدم….

روژین:اسرا بنظرت جیگر نبودن

_الان جیشم میاد نمی‌دونم چه شکلیم بودن

(با دو خودمو به دشویی رسوندم و تخلیه شدم…..)

روژین،باران : گود نایت

شیلا:همچنین

_خوابه جیگرا

(خونه مون خیلی بزرگ نبود دوتا سرویس که داخل اتاقامون بودن دوتا اتاق و یه آشپزخونه کوچیکو یه پزیرایی متوسط دوتا بالکونه کوچیکم تو اتاقا داشتیم….

لباسامو دراووردمو هم مال خودمو هم ماله شیلا رو تا کردمو توی کمد گزاشتم بعد رفتم رویه تخت شیلا دراز کشیدم که دیدم شیلا ماسک روی صورت از سرویس برگشت خودشو کمی جابجا کردو رویه صندلی کنار تخت من نشست…… گوشیشو برداشتو نگاهی بش کرد که دفعه مس جن زده ها بالا پریدو گفت:

شیلا:جون آقامون پیام داده

(منم با شیطنت گفتم:)

_اقاتون ؟! جوننن

شیلا:آرمین دیگه ….. نه ینی چیزه ..اره آرمین نه خوب ارمینم نه ینی ولش کن

(بعد پاشد ماسکو از صورتش کندو تو سطل اشغال کنار پا تختی انداختو چراغارو خاموش کردو روی تختش کنار من دراز کشید که سرش به بالش نرسیده رفت تو خواب اقاش ……)

(صب ساعت هفت با صدای همزمان گوشیمو زنگ ساعت شیلا از خواب پاشدم چشمامو مالیدم هشدار شیلا رو خاموش کردم و بدون اینکه نگاهی به مخاطب بندازم زنگو وصل کردم که صدایه شاد آرسین اومد:)

آرسین:سلام اسرا خانوم حاضر شید بیاییم دنبالتون جفت جفت

_اولن کجا ،دومن با شما کجا ،سومن برای چی با شما کجا ،چهارمن مگه گوره خریم جفت جفت

آرسین:اولن دانشگاه ، دومن با ما دانشگاه ، سومن دانشگاه برای پروسه،چهارمن خیر گوره خر نیستیم کفتریم جف جفت

_خودمون ماشین داریم دانشگاه می‌بینمتون

(نزاشتم که حرف ضافی بزنه و تماسو قط کردم…هنوز از تختم بلند نشده بودم که روژین با آنرژی وارد شد یه جیغی زدو بالا پرید که شیلا از خواب پرید مس گربه ها با ترسو لرز گفت:)

شیلا:ها چیه خونه، ماشین ،چی آتیش گرفت ،زلزله چن ریشتره

(صدای قهقهه منو روژین به هوا رفت که باران با غیص وارد شد)

روژین:پاشید جفتم میاد دنبالمون ینی عشقم ینی چیزه آقا زندگیم ینی همون اهورا آقا

(هممون با غیص نگاش کردیم که گفت 🙂

روژین :د پاشید عنترا

شیلا:شرمنده ولی من با کفترای عاشق نمیام خودتون برید خوش

(منو بارانم سری به نشانه تایید تکون دادیم… اصن اهورا روژین در عرض یه روز چطور اینجوری شدن؟!)

روژین:اصن نیایین چه خوفتر اه

(شیلا رو به منو باران:…)

شیلا:اینا چه زود شتر عاشق شدن

باران:اره هوممممم

(پاشدیم هرکس به سمت سرویس دستو صورتمونو شستیم یه ماسک گزاشتیم موهامونو شونه کردیم….. )

_چی بپوشم

بارلی:نمد

شیلا:ببند

_عاها …..

(یه شلوره لی سیاه با یه مانتو سفید که شدید بم میومد تنم کردم زیاد اهل آرایش نبودم برا همین به یه رژ قرمز که روی لبای گوشتیم خودنمایی میکرد اکتفا کردم کفش اسپورتمو پوشیدم و اولین نفر از خونه خارج شدم ماشینو از پارکینگ بیرون آوردم و نشستم پشت فرمون یدفه دیدم عه اهورا اینجاس از ماشین پیاده شدم…..اهورا به پشتی صندلی ماشینش تکیه داده و سرش تو گوشیشه تقه به شیشه زدم که سرشو بلند کرد شیشه رو پایین داد و خیلی مردونه گفت:)

اهورا:سلام اسرا خانم خوب هستید ببخشید روژین کی حاضر میشه

_اولن سلام داش اهور دومن بله به لطف اون داش ارسینت خیلی خوبم-_- سوما خانم خودشیفته الان حاضر میشه چهارمن بای

(شیلاو باران اومدن دستی برای اهورا تکون دادنو سوار ماشین شدن باران جلو نشسته بود …. کرمندامونو بستیم باران ضبطو روشن کردو آهنگ سنیوریتا رو گذاشت همینجوری باهاش جو گیر شده بودیمو باش لبخونی میکردیم که یه ماشین مس برق از جلومون گذشت…..)

 

«بچه ها امیدوارم از پارت دو خوشتون اومده باشه⁦❤️⁩✨»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
army girl
army girl
1 سال قبل

خدایااا.. آرمی… جیغغغ… آرمییییی… آرمییییییی.. 🤌🏻🥺🌈💜

Eda
Eda
2 سال قبل

از این قشنگتر چی میشههههههههه
من طاقت این همه قشنگی رمان رو ندارم

Eda
Eda
2 سال قبل

وای عالیه
پارت قشنگی بود عزیزم
موفق باشی نوسیندی جوون♥💋

Asi
Asi
پاسخ به  Eda
2 سال قبل

مرسی از کامنتت عزیزم امیدوارم برات قشنگترهم بشه⁦❤️⁩✨

مبینا
2 سال قبل

خببببب
بنظرم یه ذره حوصله ی آدم و سر میبره
ولی از رمان عشق و تعصب بهتره که😂😂😂

Asi
Asi
پاسخ به  مبینا
2 سال قبل

مرسی از کامنتت هرچند به من که انرژی داد ولی امیدوارم تو پارتای دیگه برات جذاب تر باشه✨⁦❤️⁩باز برای کامنتت ممنونم⁦❤️⁩✨

ایدا
ایدا
پاسخ به  Asi
2 سال قبل

اسیه جان بازم منم شما کاملا معلومه برای رمانت وقت زیادی میذاری اما عزیزم شما در محدوده مساعلی زیادی اونو بزرگ میکنی ،عزیزم هیجانی که برای پارت های طنزت میذاری در اصل هیجان اشتباهی ،هیجان باید همراه فکر باشه ببین عزیزم نگاه کن به عنوان مثال که یک دختر هجده ساله چه نوع طرز فکری داره،این نوع نوشته ها نوشته های یک نوجوان هست و نمیتونه برای تو خواننده زیادی جذب کنه

ایدا
ایدا
پاسخ به  ایدا
2 سال قبل

این که بچه ها رمانتو نمیپسندن یعنی اینکه محدوده سنی رمان شما پایین از سطح رمان هستش

۰
۰
2 سال قبل

چرت بود

Asi
Asi
پاسخ به  ۰
2 سال قبل

امیدوارم پارتای بعدی باب میلتون باشه عزیزم⁦❤️⁩🤝✨

Dark
2 سال قبل

خوب بود ادامه بده

Asi
Asi
پاسخ به  Dark
2 سال قبل

ممنون..امیدوارم پارتای بعدی براتون جذابتر باشه🤝✨⁦❤️⁩

iman ghaderi
iman ghaderi
پاسخ به  Dark
2 سال قبل

ادامه بده عالی ♥️♥️

دسته‌ها

13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x