یزدان نگاهش به سمت موهای درهم گره خورده گندم کشیده شد . با موهای خیس و نمدار خوابیدن هم این چیزها را داشت .

 

 

 

ـ کیا پایین اومدن ؟

 

 

 

نگاه یزدان روی گندم می چرخید ، اما نسرین می دانست که یزدان او را مخاطب خودش قرار داده .

 

 

 

ـ میشه گفت اکثراً تو جشن هستن . حتی اون بادیگارد قول پیکرتم پایین بود . تو که بهتر از من باید مردا رو بشناسی …………. وقتی بحث وودکا و زن و بزن و برقص وسط باشه ، حتی اگر مهمونیم اون سر دنیا باشه ، راه می افتن میرن .

 

 

 

گندم قیافه چندش ناکی به خود گرفت ………… یزدان جزو آن دسته مردهایی که نسرین از آن ها نام می برد ، نبود . این را در این مدت به کرات دیده بود و حتی می توانست سرش قسم بخورد .‌

 

 

 

نگاهی به فنجان های پر یزدان و نسرین کرد و لحظه ای بعد نگاهش را برای پیدا کردن بسته ای نسکافه روی میز چرخاند . آنقدر ناهار را پر و پیمان خورده بود که حس می کرد تا یک هفته آینده هیچ میلی به غذا پیدا نمی کند .

 

 

 

با خوردن نسکافه اش ، صندلی اش را عقب کشید و از پشت میز بلند شد و باعث شد نگاه یزدان سمتش کشیده شود .

 

 

 

ـ کجا ؟

 

 

 

گندم به سمت میز توالت به راه افتاد و در همان حال جوابش را داد :

 

 

 

ـ مگه قرار نیست پریم پایین .

 

 

 

ـ چرا .

 

 

 

ـ خب من که با این سر و وضعم نمی تونم این مدلی بیام پایین . کلی کار دارم ……..

 

 

 

و دست به موهایش کشید و موهای درهم گره خورده اش را نشان یزدان داد و ادامه داد :

 

 

 

ـ شونه کردن این گوله کاموا خودش یک ساعت وقت می بره . دیگه بخوام یه ذره آرایش کنم و به خودم برسم و لباسم و بپوشم ، ده ساعت طول می کشه .

 

 

 

 

 

یزدان سری به معنای تایید تکان داد و مجدداً مشغول خوردنش شد . او به اندازه گندم زمان زیادی برای آماده شدن ، احتیاج نداشت .

 

 

 

گندم پشت میز توالت نشست و از داخل آینه به صورت نامحسوس به نسرینی که زیر چشمی یزدان را می پایید نگاهی انداخت و بی اختیار ابرو درهم کشید ………. نه اجازه می داد و نه دلش می خواست همچون گذشته برای نسرین جایی میان روابط خودش و یزدان باز کند .

 

 

 

روغن مخصوص مویش را برداشت و به موهایش مالید که نسرین هم با اتمام نسکافه اش از پشت میز بلند شد :

 

 

 

ـ منم برم که آماده جشن بشم ……….. پایین می بینمتون .

 

 

 

یزدان سری برای او تکان داد و گندم تنها از داخل آینه با نگاهی که می شد نفرت را از آن خواند به رفتنش نگاه کرد ……….. با بسته شدن در اطاقشان گندم شانه را از روی میز برداشت و به موهایش کشید .

 

 

 

ـ هیچ وقت از این دختر خوشم نیومد .

 

 

 

یزدان مجدداً فنجانش را پر کرد و بسته دیگری نسکافه برای خودش باز کرد و درون فنجانش سرازیر نمود .

 

 

 

ـ بهش توجه نکن ، تو کار خودت و انجام بده .

 

 

 

گندم با همان صورت درهم کشیده به یزدانی که بی خیال فنجانش را بالا برده بود و نسکافه داغش را مزه مزه اش می کرد نگاه کرد و به شانه زدن موهای درهم گره خورده اش ادامه داد .

 

 

 

برخلاف آنچه که گفته بود ، آماده شدنش زیاد طول نکشید . آرایش زیبایی بر چهره اش نشانده بود . آرایشی که نسبت به آرایش دیروزش اندکی غلیظ تر به نظر می رسید .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴ / ۵. شمارش آرا ۴

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان غیث به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچ‌وقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…» «غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به پشت سرشون هم نگاه نکردن… اما تعداد انگشت‌شماری بودن که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی

  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین خسرو خان… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دونه الماس
دانلود رمان دونه الماس به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان دونه الماس :   امیرعلی پسر غیرتی که سر ناموسش اصلاً شوخی نداره و پیچکش می افته دست سروش پسره مذهبی که خیال رها کردن نامزدش رو نداره و این وسط یاسمن پیچکی که دلش رفته واسه به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۵ /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه

خسته🫤
خسته🫤
1 سال قبل

حالا حتما هم شست تا پارت از این مهمونی شبانه داریم😶😵

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x