کاووس قل قلی کرد و دودش را بی خیال از بینی اش بیرون فرستاد و به اویی که با چشمان خشمگین مقابلش ایستاده بود نگاه کرد و واکنشی در برابر خبری که یزدان به او می داد ، نشان نداد و تنها به قل قل کردنش ادامه داد و منتظر ادامه حرف او ماند :
ـ کجا فرستاده بودینش ؟
ـ کی رو میگی ؟
ـ نسرین و میگم .
کاووس شلنگ قلیان را پایین آورد و دودِ در دهانش را به سمت صورت یزدان بیرون فرستاد .
ـ نسرین حرفی زده ؟
ـ احتیاج به حرف زدن نبود ……… همه چیز کاملا معلوم و واضح بود ……. حتی دلیل بودن نسرین تو اون ماشین مدل بالا .
ـ من نه می فهمم چی میگی ، نه می دونم درباره چی داری حرف می زنی .
ـ اما به نظر می رسه که خوب می دونید دارم درباره چی حرف می زنم ……………. اینجا هیچکی جرأت نداره برخلاف خواسته و میل شما کاری انجام بده …… پس هر اتفاقی که می افته ……. یعنی پشتش اجازه شما وجود داره و طبق خواسته شما بوده .
چهره کاووس لحظه لحظه از آن سرمستی ثانیه های پیش جدا شد و رنگ جدیت به خود گرفت .
ـ آره طبق خواسته من بوده ……… حالا حرف حسابت چیه ؟
ـ تجارت اندفعتون از طریق زیر خواب کردن تک تک این بچه هاست ؟
ـ خیلی ساده ای پسر …………… تمام اونایی که اینجوری داری براشون یقه پاره می کنی و سنگشون و به سینه می زنی ، بین پول و عفت …….. پول و انتخاب می کنن ……… اصلا وقتی نون نداری بخوری ، وقتی یه کفش درست حسابی نداری که بپوشی ، عفت برای این بی پدر مادرا چه معنایی می تونه داشته باشه ……… اونا پول می خوان . چیزی که من با این کار بهشون دادم ………… ادای آدمای خوب و پاکیزه رو برای من درنیار پسر . همه عاشق پول هستن . حتی خود ناکست ………. تو اصلا به سر وضع تغییر کرده نسرین توجه کردی ؟ تو اصلا می دونی این ماه از طریق همین کار چند برابر تو پول به جیب زد ؟
اگر یزدان گردن این مرد را می شکست ، گناه کبیره به پایش می نوشتند ؟ ……….. کاووس تنها عفت دختر ها را لکه دار نکرده بود ، بلکه روح آنها را هم با بی رحمی تمام کشته بود و آنها را در ذلتی انداخته بود که خروج از آن دیگر به این راحتی ها نبود . کاووس امشب چشمان اشکی نسرین را ندیده بود ……… لنگ زدن او را ندیده بود …….. لب متورم و کبود او را ندیده بود که اینگونه با افتخار از پول دار کردن آنها حرف می زد .
ـ شما خوب از سرنوشت تک تک این بچه ها خبر دارید ………. خوب می دونید همه این بچه ها تو نداری بزرگ شدن و طبیعیه که برای پول دار شدن حریص باشن .
ـ ببین یزدان ، اونا الان با میل و رغبت خودشون دارن این کار و دنبال می کنن .
ـ قراره همه این دخترها رو به این راه بکشونید ؟
ـ هرکی پول بخواد ، چرا که نه ………. هم پول خوبی تو جیب اونا میره ، هم درآمدشون نسبت به گل و فال و آدامس فروختن ، چندین برابر بیشتره .
کاووس اینبار لبخند هوس آلودی بر لب نشاند و شلنگ قلیان را بر داشت و باز گوشه لبش گذاشت و قل قلی کرد و لبخند بر لب ادامه داد :
ـ اتفاقاّ این چند وقته داشتم به تو و تمام خدمت هایی که به من تو تمام این سال ها کردی فکر می کردم ……….. به پاس تمام زحماتی که کشیدی می تونی به عنوان یک هدیه از طرف من ، دست روی هر دختری که دوست داری بذاری و بری تا هر وقت که خواستی باهاش خوش بگذرونی ………. منظورم و که متوجه میشی ؟؟؟
یزدان همچون اژدهاهایی که کم مانده از دهانشان آتش به بیرون پرتاب کنند نفس می کشید ……….. دست مشت کرد و تنها برای تسلط بیشتر بر خودش و خشم نهفته در سینه اش نگاه از او گرفت و پایین انداخت . تورج چندین بار به او هشدار داده بود که بر خودش و اعصابش مسلط باشد .
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 2.1 / 5. شمارش آرا 7
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اونطور که من خلاصه خوندم نوشته بود بعد فهمیدن مرگ پدرش و رفتن از اونجا این اتفاق براش میفته (یزدان مثل یه گلادیاتور واقعی تعلیم می بینه و به فرشته مرگ تبدیل می شه ……. بعد از چندین سال دختر چشم عسلی هجده ساله ای رو به عنوان هدیه به اون پیشکش می کنن ، غافل از اینکه این دختری که او براش دندان تیز کرده ، همان گندمیه که ………)
پس احتمالا یزدان گندم و هم چی ول میکنه که بعدا ها دوباره هم میبینن
وااای داره جالب میشه …😍😂😑
بچه ها چیزی ک اول رمان نوشته
یزدان یه مدت دور میشه از این فضا وقتی برمیگرده گندم ۱۸ سالشه و جفتشون همو نمیشناسن اصن این قضایا ربطی ب گندم نداره وقتی هم ک یزدان میره برمیگرده قطعا یه آدم پولدار و قدرتمند میشه:)
وااااای چقدر عااالی دوست داشتنش این رمان😍😍😍
کاووس خیلی تخم سگ و پدرسگ و …. .. دیوث و نکبت هست
میدونم این رمان با استفاده از تخیل و کمک ذهن نوشته میشه ولی واقن آدامای زیادی مثه کاووس حرومزاده و دیوصفت هست که شاید بد تر از کاووس باشن
بابا یکی به یزدان بگه حرص نخور😂
بیا دست گندم بگیر باهم برید دنبال انتقام بعدشم باهم عاشقانه زندگی کنید
اخه اول رمان نوشته بود کسی که دنبالشه همون گندمه🤷♀️
نوشته بود گندم رو به عنوان پیشکش بهش میدن
حرفی ندارم .. یعنی میخوام ی چیزی بگماا ولی اصلا حرفی واسم نمیاد !!…😔😕
منم دنبال ی واژه مناسب برای توصیف این کاووسم ولی هیچی نگم بهتره 😐😥