37 دیدگاه

رمان”ســهم من از تو”پارت57

2
(3)

 

_من

آرتان آرشام تو… اما میخوام از اول زندگی کنیم. هر سه تامون !

_آرشام اعدام شه حالت خوب میشه یا بدتر؟

– نمیدونم.. فقط میدونم دلم اون قدری ازش پره که نمیتونم بگذرم .

– حق داری دل آرام.

_نمیخوای برگردی پیش آرتان به قول خودت از اول شروع کنید و…

– نمیتونم نازی به همه مردا و ابراز علاقشون آلرژی پیدا کردم

– واسه همین تنها زندگی کردنو انتخاب کردی؟

_آره خیلی آرومتره ها!

تلخ میخنده

– یاد اون نامزدی مزخرفم با ارتان می افتم دلم میخواد بمیرم

منم میخ. ندم:

– از پس خُلی

– ولی آرشامو خوب دق دادم .

میخندم:

– اره خوب حرص خورد

– تو شمال بعد رفتن ما چیشد برگشتید؟

نگاش روی بخیه های مچ دستم می مونه.

– برم یه چیزی بیارم بخوریم .

سر تکون میده وارد آشپزخونه میشم و چای سازو روشن میکنم.

ظرف میوه رو از یخچال بیرون میارم و با بشقاب و چاقو جلوش میزارم…

– ممنون داشتم دق میکردم .بخدا گفتم بیام میزنی تو گوشم میگی گمشو!

– تو اون شب با اون گلدونی که خورد کردی تو سر آرشام کلی جبران کردی بابا!

میخنده. منم میخندم.

– دلت خنک شد؟

– جیگرم حال اومد!

– دلم میخواد تو و ارتان و بازم کنار هم ببینیم دلی!

– خیلی چیزا عوض شده ما ادمای گذشته نیستیم فقط چهرم همونه.

– – ولی اون عاشقته هنوز ، تو نیستی؟

_میوه بخور!

– با کی لج کردی دیوونه؟

– با هیچکس… فقط نمیخوام همین قدر ارامشمون بهم بریزه.

………………………..

 

تلفن همراهم که زنگ میخوره مسواکو میشورم و دهنمو آب میکشم.

از دستشویی بیرون میرم و گوشیو برمیدارم….

با دیدن شماره ی زن عمو زانوهام شل میشه و همونجا میشینم…

– سلام زن عمو بهترید؟

صدای گرفته و پر بغضش سینمو میسوزونه:

– دل ارام؟ فقط سه روز مونده. تو رو به خدا….

صدای کلافه ی عمو رو میشنوم

– بس کن سیما بزار آروم بگیره اون دختر.

– من مثل تو سنگ و بی رحم نیستم. بچمه… بچه!

صدای فریادش تنمو می لرزونه…

هوار میکشه:

– به مرگ پسرت راضی شدی؟ آره ؟آره رسول؟

با گریه صدام میزنه:

– دل ارام؟

– بله زن عمو؟

_تو رو جون آرتان بگذر ازش ب خدا بعد از زندانیش میبرمش از ایران میری نمیزارم ببینیش خب؟ دل ارام؟

– آرشام گفت از اعدام نگذرم .

سکوت میکنه…

صدای نفس نفس زدنش نگرانم میکنه.

– زن عمو؟

– آرشام زده به سرش زده به سرش بچم دیونه شده…

تو گوش ن…

 

صدای عمو می پیچه تو گوشم:

– دل ارام جان؟

– سلام عمو.

– سلام دخترم.. خوبی؟ ببین سیما خیلی بهم ریختس

اگه فکر میکنی از آرامشتومیگیره جواب شو نده.

– دارید خودتونو تنبیه میکنید؟

صداش می گیره:

– آره چون اون بچه ی ناخلف منه. تاوانشم باید جفتمون بدیم!

– عمو من خوب میشم با خودتون اینجوری نکنید!

– روم نمیشه تو چشمای داداشم نگاه کنم بعد بیام رضایت بگیرم؟ نه عمو.. اگه با اعدام آرومی….

صدای جیغ زن عمو حالمو بد میکنه:

 

– یه مو از سرش کم بشه واسه همیشه از این خراب شده میرم!

چشمامو با درد می بندم.

عمو کلافه میگه:

– سیما جان؟

_طلاق میگیرم و میرم که میرم!

بی جون میگم:

– عمو سربه سرش نزار

– وانمود نکن واست مهم نیست.

معلومه که آتیش میگیره

– گوشیو کلافه قطع میکنم و سرمو با دستام میگیرم

خودمم نمیدونم تصمیم درست چیه.

فنجون چاییمو برمیدارم و وارد تراس میشم.

زل میزنم به ساختمونا

و چقدر بد که دلم این قدر گرفته.

اشکم می ریزه که باز تلفن زنگ میخوره.

– سلام

– سلام مامان جون خوبی دل ارام؟

اروم میگم:

– بله خوبم شما خوبی بابا خوبه؟

– خوبیم شام خوردی؟

لبخند میزنم به نگرانی های بی مورد این روزاش:

– اره خوردم

_مراقب خودت باش نمیدونم چرا این قدر دلشوره دارم

نمیگم منم دارم… میگم:

– نگرانی تون بی مورده… من خوبم..الانم میخوام بخوابم!

– بخواب عزیزم… شب بخیر!

– شبخوش!

 

_تنهایی میشه زندگی کرد…

میشه مرد.

ولی نمیشه اروم شد.

میشه بی معرفت؟

اشکم می چکه تایپ میکنم

– نمیشه!

– این خونه ارامش نداره جنگ روانیه… جنگ جهانی… بیام پیشت نمی لرزی از ترس؟

 

سخت نفس مو فوت میکنم.

سخت تر تایپ میکنم:

– لرزیدنم دست خودم نیست .

_لعنت بهش .

مردد تایپ میکنم:

– بیا ولی یه پاکت سیگارم واسه من بیار… یه ساعت بعدشم بروا

– سیگار؟ امر دیگه؟ باز کن درو!

خندمو میخورم و از تراس بیرون میرم

درو که باز میکنم می بینمش…

داخل میاد و درو میبنده

نگام میکنه.

چشماش سرخ و اون قدر بی حال که نگران میشم

– خوبی دلی؟ یا باز مامانم ریختت بهم؟

– می‌گذره  خوبی؟

– یه چایی به من میدی؟

اهومی میگم و روی مبل میشینه

سمت آشپزخونه میرم و با دو تا فنجون چای برمیگردم و کنارش میشینم….

فنجونو برمیداره.

چشماش به حدی سرخ که من نگران میشم:

– سردرد داری؟

– تبم دارم

صداش بی حال و بی رمق.

سرشو به مبل تکیه میده

نگران میگم

– خب بریم دکتر؟

چشماشو میبنده

نگران جلوتر میرم

– آرتان؟

جوابی نمیده… دستمو مردد جلو میبرم..

نگرانم

میترسم و نمیتونم بهش دست بزنم.

– چت شده ارتان؟

بی حال و بی رمق میگه:

– از بحث و جنگ و جدل خسته شدم. حالم ناخوش ه.

دست جلو میبرم و روی پیشونیش میزارم…

به حدی داغ که با ترس دستمو پس میزنم..

وحشت زده نگاش میکنم:

– تبت خیلی بالاست دیونه… مریض شدی؟

_دوش آب سرد گرفتم کمتر از مخم دود بلندشه.

– وای وای از دست تو ارتان

بلند میشم و ظرف و پر از آب ولرم میکنم….

اشکم میریزه:

– پاشو بیرمت بیمارستان میتونی؟ میتونی بلندشی؟

– گریه نکن خوب میشم.

– الان زنگ میزنم عمو بیاد.. من نمیتونم بلندت کنم!

میخوام برم که مچ دستمو میگیرد….

حالم بد میشه اما به روش نمیارم…

فقط لبمو محکم گاز میگیرم…

– بمون پیشم

– آرتان؟

دستمو میکشه.

صورتش خیس از عرق

بی حال و مدام هذیون میگه…

میفهمم توی حال خودش نیس.

 

دستمو میکشه… تعادلمو از دست میدم و پرت میشم توی آغوشش

و انگار از تنم برق رد میشه

می لرزم تنش اون قدر داغ که میسوزم…

– دلی خودتی؟

پر بغض میگم:

– ارتان بزار من برم به عمو…

– آرشام مُرده؟

با گریه نگاش میکنم:

– خونمون جهنمه .

– آرتان؟

سرمو روی سینش میزاره و محکم بغلم میکنه.

دارم میمیرم ، تموم زورمو میزنم تا از آغوشش بیرون بیام ولی نمیشه…

یکم بی حرکت میمونم..

صداش نفساش که منظم میشه میفهمم خوابیده…

آروم خودمو از آغوشش جدا میکنم

از اتاق بیرون میرم صورتمو پشت هم آب میزنم…

حالم بده نفسم بالا نمیاد.. من چیکار کنم با این مشکل…

چیکار کنم با این حس که تا مرز خفگی می برنم… باز وارد اتاق میشم…

دست لرزونمو روی پیشونیش میزارم. تبش پایین اومده…

گوشه ی اتاق روی مبل میشینم و نگران نگاش میکنم…

زخمای صورتش خیلی بهتر شده… اما زخم دل و قلبش فکر نکنم..

فکر نکنم به این زودی ها حالش خوب بشه. مثل حال من… مثل زندگی من….

نمیفهمم چقدر طول میکشه که چشمام گرم میشه و خوابم میبرد…

با حس چیزی روی تنم از خواب بیدار میشم

چشم باز میکنم و چشمای تب دار آرتانو مقابلم می بینم

– من شرمندم

از جا می پرم و نگران میگم:

– خوابم برد. خوبی تو؟

لبخند میزنه:

– خوبم خیلی بهتر از دیشب ولی فکر میکنم تورو خیلی اذیت کردم .

بلند میشم و دستی به موهای بهم ریختم میکشم

-نه، برم یه چیزی آماده کنم بخوری.

مقابلم می ایسته:

– اذیتت کردم دیشب؟ خودم که توی خواب و بیداری چیزی یادم نیست!

– اذیت نه.. فقط… بغلم کردی

میخنده سرمو زیر میندازم:

– نفهمیدم باور کن ببخشید .

– دیگه تب نداری؟

– خوبم. الانم میرم سرکار… چیزی نمیخوام. باز بابت دیشب شرمنده.

تلخند میزنم!

– اون آغوش یه روزی زندگیم بود. اما این روزا از هر آغوش و دست نوازشی میترسم!

– میدونم… کاش نمی اومدم دیشب. ولی نمی اومدم خداییش تبم بی بغل پایین نمیرفت.

میخندیم…

خنده‌ی مصنوعی و بی حس

وقتی میره تازه میتونم نفس حبس شدمو بیرون بدم.

فقط دو روز تا اجرای حکم مونده…

و من نمیدونم باید چی کار کنم با حال عمو و زن عمو چی کار کنم….

گوشیم زنگ میخوره و با دیدن شماره‌ی بابا جواب میدم:

– سلام بابا

– سلام عزیزم خوبی بابا جان؟

– ممنون شما خوبی؟

– خوبیم، دلی جان میتونی بیای خونه؟

موهامو پشت گوش می فرستم و میگم:

– چیزی شده؟

_نه فقط میخوام حرف بزنیم!

_چشم میام.

 

 

قطع میکنم و حاضر میشم و در حالی که دیشب و اتفاقاتش تموم ذهنم و درگیر کرده!

حالا روبه روی بابا و مامان نشستم

نمیخوام فکر کنم که توی این اتفاق چقدر شکسته و داغون شدن

چقدر خستن چقدر نامیدن

بابا خیلی توی حرف زدن باهام ملاحظه میکنه

– دل ارام هر تصمیمی در مورد آرشام بگیری ما احترام میزاریم بهش ولی…

_این ولی یعنی خیلی حرفا و من واقعا توانشو ندارم…

– عمو و زن عموت دارن از دست میرن، عموت با خود خوری و غد بازی. زن عموت با گریه و زاری.

مامان میگه:

– سیما دیگه جون توی تنش نیست از پس گریه کرده ولی تو هم حق داری دل آرام تو هم خیلی اشکا ریختی تو هم خیلی غصه ها خوردی

بی تفاوت میگم:

– اره منم خیلی غصه خوردما

بابا جدی نگام میکنه:

– حرف اول و آخرت اعدام؟

بی رحمانه و پر از نفرت میگم:

– آره!

– عمو و زن عموت چی؟

– چیکار کنم بابا؟ بلاخره هر گناهی یه تاوانی داره نداره؟ قرار نیست به خاطر پدر و مادر متهما اونا رو مجازات نکرد؟

بابا متفکر نگام میکند.

مامان دستی به صورتش میکشه.

– اخه این چه مصبیتی بود خدا. ما دو تا خونواده که همش پیش هم بودیم حالا باید دنبال قصاص باشیم!

 

 

اشکش میریزه.

بابا میگه:

– پس فقط و فقط اعدام؟

– بله!

ساعت مو نگاه می کنم و میگم:

– من باید برم جلسه مشاور دارم… کاری ندارید باهام؟

بابا ناامید نگام میکنه:

– برسونمت؟

– نه خودم میرم مرسی!

خداحافظی میکنم و میخوام بیرون برم که بابا سوئيچشو سمتم میگیره :

با ماشین راحتری… شامم بیا همینجا!

 

 

مامان با لبخند سری تکون میده

سویچو میگیرم و تشکر میکنم

بیرون که میرم سوار ماشین میشم و حرکت میکنم

آهنگو پلی میکنم

و صدای خواننده می پیچه توی گوشم…..

به مطب که میرسم نوبتم که میشه وارد اتاق میشم

پرهام مشغول صحبت با تلفنه.

واسم سری تکون میده.

– چی داری میگی عزیز من من اون ساعت خونه بودما

چشماشو میبنده… پیداست

کلافه میگه:

– باشه من فعلا کار دارم باشه بعد حرف میزنیم. خدافظ .

گوشیو قطع میکنه و نگام میکنه:

– چرا ایستادی؟ بیا بشین

مقابلش می شینم:

– خب چه خبر؟

از دیشب و آرتان

از امروز و حرفای پدرم

از حال و روزم واسه دست زدن به آرتان…

میگم و میگم.

با حوصله گوش میده و با لبخند دلگرمی میده :

– ببین دلی همون طور که قبلا گفتم به زمان احتیاج داری. تا با تماس دستی و حرفای عاشقانه کنار بیای

در مورد حرفای پدرتم قبلا بهت گفتم

فکر کن ببین اعدام و مرگ آرشام حالتو بهتر میکنه یا بدتر…

– من خودمم نمیفهمم چی میخوام اما میدونم که آرشام باید تقاص بده. حتی اگه واسه همیشه از اینجا برم تا چشمم نیفته تو چشم عموم اینا.

– آرتان چی؟ اونم قراره حذف کنی؟ اگه نه که بخوای نخوای تو عروس شونی .

کلافه سرمو میگیرم

– از این همه فکر خستم

– میدونم اما تو با تصمیمت قراره آیندتم بسازی پس خوب فکر کن آرشام بزرگترین تقاصش از دست دادن تو بود. زندانشم میکشه که همه چی مرگ نیست. گاهی یه چیزایی از مردن بدتره!

 

زمان حرف زدنمون که تموم میشه ازش خداحافظی میکنم و سوار ماشین میشم

شماره ی آرتانو میگیرم

صدای ضعیف و خستش نگرانم میکنه:

-جانم دلی؟

-بهتری؟

– خوبم تو خوبی؟

– خوبم دیگه تب نداری؟ کجایی این قدر شلوغه .

– بیمارستانی مامانمو آوردیم !

با ترس میگم:

– چیشده؟

– سردرد و فشار پایین جز گریه کاری دیگه نمیکنه .

لبمو گاز میگیرم که میگه:

– فردا حكم اجرا میشه حالش خیلی بده .

نمیدونم چی بگم

واقعا نمیدونم

صدای گریه ی زن عمو رو که میشنوم ناخودآگاه میترسم و قطع میکنم!

به خونه که میرسم هر چی زنگ و میزنم کسی نیست…

نگران شماره ی بابا رو میگیرم که میگه اومدن پیش زن عمو سیما

میگن صبر کنم تا برسن

اما من بی حوصله تر از این حرفام.

میگم:

-میرم خونه.

و سوار ماشین میشم

حرکت که میکنم آرتان تماس می گیره.

– سلام

– دلی جان؟ کجایی؟

پشت چراغ قرمز ترمز میکنم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
شیطون2

رمان دانشجوهای شیطون 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی…
127693 473 1

دانلود رمان راز ماه 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         دختری دورگه ایرانی_آمریکایی به اسم مهتا که در یک رستوران در آمریکا گارسونه. زندگی عادی و روزمره خودشو میگذرونه. تا اینکه سر و کله ی یه مرد زخمی تو رستوران پیدا میشه و مهتا بهش کمک میکنه. ورود این مرد به زندگی…
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۴ ۰۱۴۵۲۱۲۷۵

دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۹ ۲۳۱۰۴۵۹۰۵

دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی 1 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی…
IMG 20230622 120956 438

دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی 0 (0)

6 دیدگاه
خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که…
unnamed 22

رمان تژگاه 0 (0)

3 دیدگاه
  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
Negar ۲۰۲۱۰۶۰۱ ۰۱۵۶۵۸

رمان اشرافی شیطون بلا 0 (0)

2 دیدگاه
  دانلود رمان اشرافی شیطون بلا خلاصه : داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۹۰۱۶۸۸

دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات…
IMG 20230129 004339 7932

دانلود رمان نت های هوس از مسیحه زادخو 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   ارکین ( آزاد) یه پدیده ناشناخته است که صدای معرکه و مخملی داره. ویه گیتاریست ماهر، که میتونه دل هر شنونده ای و ببره.! روزی به همراه دوستش ایرج به مهمونی تولدی دعوت میشه. که میزبانش دو دختر پولدار و مغرور هستن.‌! ارکین در…
اشتراک در
اطلاع از
guest

37 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
9 ماه قبل

پای اعدام می‌بخشه.
اما به نظر باید اجباری زنش بدن، اجباری بهش بگن بچه بیار، هر هشت ساعت هم یه بار به زنت بگو دوستت دارم. دقیقاً زنی بهش بدن که دوستش نداشته باشه.

شیما
شیما
9 ماه قبل

من ترک اردبیلم

بانو
بانو
9 ماه قبل

عجب شیر تو شیری شده😩😩😩

کلافه شدم من بجای اونا😐😐

مریم
مریم
9 ماه قبل

پارت جدید نداریم ؟😁

ساناز
ساناز
9 ماه قبل

پارت عصر دیگه نداریم؟ 🤕

camellia
camellia
9 ماه قبل

امروز باز هم پارت داریم?🙄

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط camellia
hadis
hadis
9 ماه قبل

نویسنده عزیز شما که دو پارت میزارین روزی حداقل یکی صبح بزارین یکی هم شب که دیگ ما شبا حوصلمون سر نره دوتاشم صبح میزارین یا حداقل دوتا صبح یکی شب بزارین 🌹 🌹 ❤

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط hadis
خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

واقعا اگه دلارام دلش میخواهد آرشام اعدام بشه بعد چطوری میخواهد با آرتان باشه جلو زن عموش

آنه شرلی
آنه شرلی
9 ماه قبل

من اگ بودم هیچ وقت نمیزاشتم اعدام شه ن بخاطر اینکه شخصیت آرشام دوست دارم ن بخاطر اینک آرشام اگ زنده باشه و دلی رو نداشته باشه بیشتر درد میکشه و داغون میشه

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط Fateme Sadat_ zoafa
مینا
مینا
9 ماه قبل

دلارامم شورش و درآورده آرشام با مردنش خلاص میشه اون مادر بدبخته که نابود میشه آخه کی گفته اعدام مجازاته برا این آدما ؟

دریا فرهمند
دریا فرهمند
پاسخ به  مینا
9 ماه قبل

یه سوال اگه کسی در حق تو این کارو به نظرت مجازاتش چیه؟ خودت خودتو قضاوت کن

'𝗔𝗦𝗔𝗟'
'𝗔𝗦𝗔𝗟'
پاسخ به  مینا
9 ماه قبل

هر گناهی تاوانی داره غیراینه؟
مادر اگ مادر بود کاری نمیکرد بچش این غلطارو درحق ی دختره مظلوم کنه

دریا فرهمند
دریا فرهمند
9 ماه قبل

کار هایی که یه مرد میتونه با یه خانوم انجام بده تک تکشون ارشام با دلی انجام داد
تجاوز
زورگویی
برقراری رابطه بر خلاف میل طرف مقابل
تحمیل
کتک زدن
فحش دادن
بی ابرویی
به زور وادار کردن فرد برای گفتن یا سری حرفا
با زور برخورد کردن هرجا بردنش خوروندن هرغذایی ک میخاد به زور خابوندنش
سواستفاده از ابروی یک دختر
وووو….
هنوز خیلی مونده بخایین بیشترشم میکنم

دریا فرهمند
دریا فرهمند
9 ماه قبل

چرا اقد فکرم دگیر ارشام شده خیلی دلم‌میخاد سقط بشه
اصن اونایی ک این رمانو میخونن یه نطر سنجی میزاریم ریپ‌بزنید بگید اگه جایه دلی بودید میبخشیدید یا میزاشتین اعدام بشه؟
خودم به شخصه ادم خوبی نیستم که بخام ببخشم حتی حاضرم خودم بکشمش چون ما دخترا فقط یه چیز داریم ک مردا میتونن با یه حرکت ازمون بگیرن و اون مردی ک از نقطه ضعفا ما استفاده کنه و مارو ضعیف بدونه بلایی بدتر از مزگ باید سرش بیاد پس ن به عنوان دلی ک این همه زجر کشید به خاطر عشقش به خاطر یه زن ک باید از حق و حقوقش دفاع بشه نمیخشم به هیچ عنوان

مینا
مینا
پاسخ به  دریا فرهمند
9 ماه قبل

منم موافقم بخشیده نباید بشه ولی اعدام برا این آدما خلاصیه نه تنبیه بنظر من مجازات باید با جرم همسان باشه بهترین مجازات برای آرشام اینه محبورش کنن با نازگل ازدواج کنه همه اون زورها و تحمیلها در حقش بشه و اینکه از طرف دادگاه تعهد بگیرن حق زورگیری و کتک زدن به نازگل و نداره اینکه ببینه دلارام و مجبوره کنار کسی زندگی کنه که ذره ای بهش علاقه نداره خودش ذره ذره مردنه این مجازات حق آرشامه نه مرگی که خودشم طالبشه

دریا فرهمند
دریا فرهمند
پاسخ به  مینا
9 ماه قبل

البتع ک حق با شماست خود منم حتی دلم میخاد از این لحاظ دلی ازش بگذره ن ببخشه حتی اگه با نازگلم ازدواج نکنه اینکه دلی و ببینه بدونش چقدر خوشبخت تره اینکه ببینه دلی هست ارتانم هس خودشم هست ولی نمیتونه دلی و داشته باشه و ارتانو زجر بده این خوده مرگه
اینکه ببینه چجورب کم کم ارتان حال دلی و خوب میکنه و نمیتونه هیچ کاری کنه این خود مرگه
منم از بس که ناراحت بودم سر این قضیه تجاوز و اینا😑فقط میگفتم اعدام(گرچه رمانه ولی در واقعیتم وجود داره)

پروانه
پروانه
پاسخ به  دریا فرهمند
9 ماه قبل

ازاونجایی که طرف پسرعموش بوده وعموش وزنعموش اینقد دوسش داشتن.با اعدام ارشام اونا رو آزار میده وگرنه هرکسی یه روزی میمیره به هرطریقی…
کاملا موافقم که ارشام کاری کرد که هیچوقت بخشیدن نیست ولی اگر حبس بشه وزندان ودوری دلارام وخونوادشو بکشه روزی صدبار آرزوی مرگ میکنه..بعضی وقتا آدم یه کارایی میکنه ک تاوان سنگینی براش داره..من مطمئنم حتی اگ ارشام اعدامم بشه بازم دلارام دلش آروم نمیگیره دیگه چه برسه که بخواد بعد اعدام اون با ارتان ازدواج کنه وچشاش تو چش خونواده عموش باشه

دریا فرهمند
دریا فرهمند
پاسخ به  پروانه
9 ماه قبل

بعضی وقتا هیچ کلمه ای پبدا نمیکنی که حستو تعریف کنع تا اونا بفهمنت حالی که دلی داره قشنگ جمله منو توصیف میکنه هبج خرفی نداره بزنه چون هیچ حرفی توصیف حالش نیست
به نظرم دلی به خاطر چش تو چش نشدن عمو و زنعموش و عشقش یه همچین دروغ بزرگی و همچین رنجی رو تحمل کرد پس دوباره این کارو کردن اشتباهه دلب هیچ وقت دبگه نمیتونه با ارتان خوب بشه با هیچ مردی ولی خوب عشقش که از بین نرفته شاید اون عشق بتونه حالشو خوب کنه قطعا میتونه حالشو خوب کنه عشق ارتان قزعا نفرت ارشام و از بین میبره عنو و زنعموش اونقدر ادمای خوبی هستن که دیدن دلب و ارتان و کنار هم تحمل کنن تازه از اولم اون دوتا برا هم بودن و از اونجایب ک ارشام قرار نیست اعدام بشه به نطرم هیچ اشکالب نداره ک دلی به ارتان برگرده حتی اتفاقا عمو زنعنوش نمیتونن تو چشاب دلی نگا کنن چونکه پسرشونو ک اینهمه دلی رو اذیت کرده بخشیده و به زندگی اون پسرش رنگ و رو داده
البته اینا همش یه سناریو تخیلی تو ذهن ماهاس خدا میدونه رمان جی میشه😀😀

دریا فرهمند
دریا فرهمند
پاسخ به  پروانه
9 ماه قبل

دلی هیچ وقت اروم نمیشه هیچ وقت هیچ جوره هیچ وقت خالی نمیشه حتی اگه صد بار ارشام و بکشن و زنده کنن حتی اگه کاری ک با هودش شده رو با ارشام بکنن اروم نمیشه چرا جون هیچکس نمیتونه روزای قبلشو برگردونه پدرشو مادرشو عشقشو عموشو زنعنوشو بچگیشو همشون تو یه لحظه از بین رفته برنمیگرده و اروم شدن دلی هم فقط به دست زمانه

پروانه
پروانه
پاسخ به  دریا فرهمند
9 ماه قبل

اینو موافقم..ولی اگه بخاد با خاطرات گذشته زندگی کنه واینا ..که مردن بهتره..باید دوباره برگرده به زندگی..اینقدر مردم داغ میبینن وبه زندگی برمیگردن..البته بستگی ب ظرفیت هرکسی داره..
شاید اگه به زندگی برگرده..آرامشم بیاد سراغش ولی اگ با خاطرات گذشته زندگی کنه میش مث ی مرده ی متحرک

پروانه
پروانه
پاسخ به  دریا فرهمند
9 ماه قبل

رمان دلارای خوندی؟؟فامیلیش فرهمند.. همش فک میکنم تو از اشناهاشونی😂

ساناز
ساناز
پاسخ به  دریا فرهمند
9 ماه قبل

آخه من میگم اعدام برا آرشام کمه 😑 باید اونم عذاب بکشه نه اینکه بمیره

دریا فرهمند
دریا فرهمند
پاسخ به  ساناز
9 ماه قبل

همین که ببینه دلی طلاق گرفته و از ارشام راحت شده و هیشکه رو نداره از مرگم براش بدتره مطمئن باش دلی از اعدام میگذره از ما گفتن
در ضمن ابنکه نوشتم اعدام بشه 😂از روی عصبانیت شدید بود وقتی پارت های قبلی رو یادم میاد
قطعا مرگ برای ارشام مجازات نیست بلکه راحت کردن ارشام از فکر و خیاله

علوی
علوی
پاسخ به  دریا فرهمند
9 ماه قبل

اعدام حق دل آرامه. اختیار صد در صد قضیه فقط با اونه. این که سعی کنن برای رضایت گرفتن خوبه اما خدایی حرف زوره که بگن ببخش! بگذر! زور کنن، احساساتی کنن و ….
یاد اون شهیدی می‌افتم که یه ارازل رگ گردنش رو برید، بنده خدا یک سال طول کشید تا تو بیمارستان از این زخم مرد. بار اول دادگاه حکم به 10 سال حبسش داد؛ ریختن سر خانواده‌اش، جوونه یه غلطی کرده رضایت بدید که تو زندان جوونیش نمونه. رضایت دادن، اومد بیرون 2 فقزه سرقت داشت تا فوت شهید. بعد از فوت اون بنده خدا گرفتن اعدامش کنن، تو فضای مجازی ریختن که آی بی‌احساسها!! حالا بچه‌تون مرده باید بچه یکی دیگه رو هم بکشید؟؟ این چه حکمی و چه عدالتیه! باز بابای شهید رضایت داد، طرف 3 سال رفت زندان، از زندان در نیومده، سر گنده لاتی تو محل، قمه کشی کرد، یکی دیگه رو کشت، یکی رو زخمی ناجور کرد، یکی بدتر از خودش با 14 ضربه چاقو این ماشین خسارت و ناامنی رو خنثی کرد و کشت!
دارم فکر می‌کنم اگه اون حکم 10 ساله رو اون اول رضایت نمی‌گرفتن براش، یا بعد از شهادت اون بسیجی رضایت نمی‌دادن، یه جنازه و یه معلول کمتر داشت این ماجرا.
بازم می‌گم اعدام حق دل‌آرامه. اگه بگذره بزرگواری زیادی کرده، اگه نه، احدی حق نداره تا آخر دنیا بهش تو بگه یا به روش بیاره

من دیگه بابا عه نشناختی؟
من دیگه بابا عه نشناختی؟
پاسخ به  دریا فرهمند
9 ماه قبل

من تصمیم گیری خیلی برام سخته
کسی که اون قدر حیوونه که تجاوز میکنه پس قطعا زنده موندنش خطره واسه جامعه نه تنها من
و از طرفی هم دوست ندارم باعث مرگ کسی بشم و شب نتونم سرمو راحت رو بالشتم بزارم
اگه حبس ابد براش ببرن و دلارام هم بره از ایران و زندگیشو از نو شروع کنه بهته
توصیفاتی که از ارشام میکنه اصلا نشون نمیده که قراره عاشق ارشام شه و دوباره اونو به زندگیش راه بده

شیما
شیما
9 ماه قبل

ندا خانم تورکه اگه ترکه منم با افتخار ترکم

،،،
،،،
پاسخ به  neda
9 ماه قبل

سنه قوربان ننه

مینا
مینا
پاسخ به  neda
9 ماه قبل

جووونمممم ترک کجایی ندا جان

رضا میر
رضا میر
پاسخ به  neda
9 ماه قبل

ترکا خیلی خوبن،ترک کجایید؟ما ترک تبریز آشنا داریم خیلی مردم خوبین.ما بلوچیم خودمون ولی تو ترکا و کردا خیلی آشنا داریم مردم خیلی خوبین🤩

شیما
شیما
پاسخ به  neda
9 ماه قبل

قربانام باجی الله ساخلاسین سوزی

بانو
بانو
پاسخ به  neda
9 ماه قبل

ای جان منم ترکم😍

مینا
مینا
پاسخ به  شیما
9 ماه قبل

منم ترکم 😍😍

شیما
شیما
پاسخ به  مینا
9 ماه قبل

یاخچی دی پس الله چوخ شوکور

ساناز
ساناز
9 ماه قبل

واااییی دوس دارم همینطوووریییی پشت سرهم این رمانو بخونم

رضا میر
رضا میر
9 ماه قبل

آرشام حتی لیاقت مردن هم نداره

،،،
،،،
9 ماه قبل

قربون ننجون یاشا

دسته‌ها

37
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x