غزال گریز پا پارت 22

1
(1)

 

 

اتوبوس برای نماز ظهر ، روبه روی مسجدی ایستاده بود .

زهرا قصد نداشت غزال را بیدار کند

چرا که میدانست این چند شب را تا صبح بیدار بوده و این خواب هرچند کوتاه را برایش لازم میدید .

آرام از کنارش رد شده و از اتوبوس پیاده شد ، همزمان مهراد با دیدنش پرسید :

 

غزال کو ؟

 

– خیلی خسته بود ، دلم نیومد بیدارش کنم .

 

مهراد سری به تایید تکان داد :

 

حق با شماست ، بفرمایید داخل

 

زهرا مطیعانه وارد مسجد شد و مهراد هم پشت سرش ، وارد قسمت مرد ها شد

ماکان سری چرخاند و با دیدنش پرسید : مهراد همه پیاده شدن از اتوبوس ؟

 

– نه غزال مونده . چطور مگه ؟

 

این اتوبوسه نمیتونه اینجا بمونه جریمش میکنن ، الان میره و یه ساعت دیگه برمیگرده دوباره .

 

کم کم نماز داشت شروع میشد و ماکان که میدانست مهراد دل توی دلش نیست که نماز اول وقتش را بخواند ‌و بی شک با رفتنش دنبال غزال نماز جماعت به اتمام می‌رسد ، گفت : میخوای من برم دنبال غزال خانم ؟

 

مهراد کمی تردید داشت ولی با شنیدن صدای امام جماعت گفت :

اوکی برو ، دستتم درد نکنه .‌

 

ماکان از حیاط مسجد بیرون رفت و از پله های اتوبوس بالا رفت

با دیدن غزال غرق در خواب ، چیزی در وجودش تکان خورد ‌

این دختر ، با آن چشم های دریایی و معصومیت ذاتی اش

صدای نازک و دلنشینش و رفتار های محجوبانه اش …

قبل از اینکه ، بیش از پیش غرق شود

به خود تشر زد :

 

چی میگی احمق دیوونه ؟ این خواهر مهراده ، نگاه چپ بهش بکنی باید جواب وجدانتو بدی .‌

 

با فاصله ایستاد :

 

غزال خانم

 

غزال کمی تکان خورد اما بیدار نشد

ماکان چند بار دیگر صدایش زد اما بی شک اگر میدانست غزال سه شبانه روز نخوابیده ، به وی حق میداد که به این راحتی ها بیدار نشود

 

– غزال خانمممممممممم

 

غزال با داد ماکان از خواب پرید و هول زده گفت : چیشده ؟؟؟؟؟؟؟!!!!

 

ماکان شرم زده از دادی که زده بود گفت : هیچی ، اتوبوس میخواد بره ، مهراد گفت خوابیدید ، اومدم بیدارتون کنم .

 

غزال آهانی گفت و کیف دستی اش را برداشت و از اتوبوس پایین رفت

با خود گفت : پسره ی بیشعور ، همچین داد زد فکر کردم یه جا آتیش گرفته . ایششششششش ، حالام اومده عین این بچه های مظلوم میگه …

آی آی آی ، زهرا خدا لعنتت کنه منو ول کردی رفتی .

صبر کن ، دارم برات .

همانطور غر میزد و وارد مسجد میشد ، با دیدن زهرا در صف آخر ، منتظر ماند تا نمازش تمام شود

آرام کنارش رفت و به محض اینکه زهرا سلام نمازش را داد ، چنان پس کله اش زد که دادش به هوا رفت :

 

چته بیشعور ؟

 

غزال با حرص گفت :

 

زری نکبت ، من بدبختو بیدار نکردی این لندهور عین جن اومد بالاسرم

 

– ها؟

 

غزال قضیه را تعریف کرد و زهرا ، از شدت خنده شکمش را گرفته بود

 

غزال حرصی خواست چیزی بگوید که نماز عصر شروع شد .

کمی بعد از نماز ، غزال و زهرا از مسجد بیرون رفتند که صدای دختری توجهشان را جلب کرد

با دیدن مرضیه ، دختر خشک مذهبی که حدودا ۲۰ سال سن داشت

درحالی که به مارال میگفت :

 

تو چی فکر کردی پیش خودت ؟

با این تیپ و قیافه و …

 

صدای غزال که اسمش را با تحکم صدا زد ، ادامه حرفش را برید :

 

چته تو باز مرضیه ؟

 

مرضیه که دل خوشی از غزال نداشت ، چون با اعتقاداتش مخالف بود ، غرید : من بگم چمه ؟ برداشتی این و اون نامزد جلفشو آوردی بینمون که چی بشه ؟

 

مارال خواست چیزی بگوید که زهرا پیشدستی کرد :

 

مرضیه خانوم ، اول اینکه حجاب لازمه اما کافی نیست .

خدا یه کافر خوش اخلاق رو ترجیح میده به یه فرد ظاهراً مومن اما با اخلاق زشت و قبیح .

عزیزم اگه قرار بود همه مثل شما باشن که هزار و چهارصد سال پیش اسلام نابود شده بود .

در ضمن خوب نیست لباس دین بپوشیم ، ولی آبروی هرچی مومن رو ببریم .

 

مرضیه بهت زده ایستاد و مارال ، غزال و زهرا از کنارش عبور کردند

غزال دلجویانه گفت : من از طرف اون معذرت میخوام ، باور کن بیشتر این بچه ها خیلی خوبن ، ولی خب بینشون آدم خشک مغز هم پیدا میشه دیگه ، تو به دل نگیر .

مارال در برابر مهربانی آن دو ، لبخند گرمی زد و سوار اتوبوس شد .

غزال رو به زهرا گفت : میگم ، خودمونیما حسابی قهوه ایش کردی

 

زهرا تک خنده ای کرد : بالاخره باید یجور جمعش میکردم تا نزنی یه بادمجون بکاری زیر چشمش .

 

– میگم زری

 

زهرا با دست به پیشانی اش کوبید :

 

یا ابوالفضل ، اینجوری که میگی زری یعنی میخوای یه غلطی بکنی

 

غزال در حالی که سعی داشت نگاه شیطنت بارش را از زهرا دریغ کند گفت :

 

آخه میدونی ، بدجوری حوصلم سر رفته

 

– سر جدت ، شر راه ننداز

 

زری عین این مامانا شدیاااااا

 

زهرا حرصی گفت : یعنی مطمئن بودم نمیتونی عین آدم بشینی

حالا میخوای چیکار کنی ؟

 

– اومممم بت میگم …

 

زهرا با شنیدن حرف های غزال ، دست هایش را بهم کوبید : واییی رفیق خودمیییییییی

چه حالی بکنیم امشب

 

– ولی باید یه جوری گوشی مهرادو‌ کش بریم

 

زهرا بشکنی زد : ببین تو یجوری ببرش بیرون ، من سعی میکنم رمز گوشیش پیدا کنم

 

– اوکی ، بزار یه جا وایسه

 

::::::::::::::::::#پنج ساعت بعد

 

اتوبوس بالاخره بعد از کلی نق زدن ایستاد ‌. مهراد قبل از پیاده شدن ، خواست موبایلش را بردارد که غزال فورا گفت : وایییییی یه دقیقه اون بی صاحب رو ول کن با من بیا پایین

 

زهرا که پشت سر غزال میرفت

بلافاصله بعد از اینکه مهراد موبایلش را روی صندلی رها کرد ، خیلی آرام آن را برداشت ، زیر چادرش گرفت و پیاده شد .

تا نصفه های راه آمد و به بهانه جا گذاشتن کیف دستی اش ، به اتوبوس برگشت ، جز راننده کسی نبود

خیلی سریع گوشی را روشن کرد

میدانست مهراد ، ده سال از غزال بزرگتر است ، بنابراین تاریخ سال تولدش را زد ، اشتباه بود

فکری به ذهنش رسید

دو رقم آخر تاریخ تولد مهراد و غزال را زد ، قفل باز شد و زهرا جیغ زد ایوللللللللللل

 

با دیدن نگاه هول زده راننده ، خود را جمع و جور کرد

وارد مخاطبین شد و اسم و فامیل مرضیه را سرچ کرد

برایش همان چیز هایی که غزال گفته بود را تایپ کرد :

 

سلام ، خسته نباشید

من واقعا براتون متاسفم ، شما و رفتار های زشتتون باعث سر افکندگی هستید خانم محترم …

 

زهرا تند تند تایپ میکرد و در آخر ، دکمه ارسال را زد و خیلی نامحسوس گوشی مهراد را به جای قبلی باز گرداند و سریع پیاده شد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
اشتراک در
اطلاع از
guest

20 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رها
رها
2 سال قبل

سلام عزیزم .. پس پارت جدید رو کی میزاری.. حداقل جواب اکانت ها رو بده نگران شدیم..

نیلی
نیلی
2 سال قبل

کجا موندی عزیزم 4 روزگذشته ازت خبری نیست. درخماری سیر میکنم.
پارت بعد رو زودتر بزار عزیزم.لطفاااااا

...
...
پاسخ به  نیلی
2 سال قبل

نویسنده کجایی؟

‌‌‌‌
‌‌‌‌
2 سال قبل

کی پارت جدید رو میزارین؟

‌‌‌‌
‌‌‌‌
2 سال قبل

کی پارت جدید رو میزارین؟

نیلی
نیلی
2 سال قبل

شوخی میکنی دیگه نه!؟
عالی بود. بااینکه خیلی کوتاه بود و خیلی جاهاش شعرنوشته شده بود ولی من خیلی خوشم اومد.

...
...
2 سال قبل

اسم اولین رمانشون رز مشکی چشمانت اگه اشتباه نکنم

...
...
2 سال قبل

اسم اولین رمانشون رز مشکی چشمانت اگه اشتباه نکنم

نیلی
نیلی
2 سال قبل

اسم اولین رمانت چیه؟

...
...
پاسخ به  نیلی
2 سال قبل

اسم اولین رمانشون رز مشکی چشمانت اکه اشتباه نکنم.

□●○■
□●○■
پاسخ به  نیلی
2 سال قبل

رمان رز مشکی چشمانت هم رمان زیبایی بود بنظرم

...
...
2 سال قبل

پارت بعدی!

...
...
پاسخ به  ...
2 سال قبل

پارت بعدی نیس؟

نیلی
نیلی
2 سال قبل

این اولین رمانته درسته؟
نمیتونم بگم عالیه،خوبه یه نقصایی هم داره رمانت.
فکرکنم اولین رمانی باشه که آدمو گیج میکنه، نمیفهمی مردی که قراره غزال عاشقش بشه کیه؟ اصلا قرارهست عاشق بشه!
به هرحال رمان خوبیه میتونی جذابترش کنی

...
...
پاسخ به  نیلی
2 سال قبل

نه یه رمان قبلا نوشتن غزال گریز پا اولین رمان نیست

رها
رها
پاسخ به  نیلی
2 سال قبل

اره دقیقا.. آدم نمیتونه حدس بزنه که غزال آخرش عاشق کی میشه و کی عاشقش میشه.. گرچه حدس میزنم مهراد برا اینکه غزالو از خونوادش دور نشه با اون ازدواج میکنه.. گرچه اصلا اتفاق خوبی نیس چون حتی اگه خواهر برادر خونی نباشن ولی خوب اونها همدیگرو خواهر برادر میدونن و..

رها
رها
2 سال قبل

واییی.. 😆
خیلی خوب شددد..
پارت بعد رو زود بزارررررر😩🥺🥺🥺🥺🥺💙

دریا
دریا
2 سال قبل

سلام
ببین اول رمان رو خیلیییییییییییییی بهتر مینوشتی و رمانت رو دوست داشتم و ازت حمایت می کردم
اما الان آخه معلوم نیست چی به چیه یکم که چه عرض کنم خیلیییییییییییییی زیاد رمانت بد شده

خانوممم
خانوممم
پاسخ به  دریا
2 سال قبل

اولشم همین بود والا

...
...
2 سال قبل

با گوشی پسره به دختره پیام داد خدایا 😂🤦چه زود رمز گوشی رو زد

دسته‌ها

20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x