“خدمتکار عمارت درد” پارت 49

5
(1)

 

 

آماده شدم دیگه راهمو سمت بیرون گرفتم جایی که دانیال رفته

 

یه کافه دنج بود

دیدمش داشت کتاب میخوندم

نمیدونستم کتاب میخونه

جالب شد برام

 

وارد کافه شدم رفتم سر میزی که دانیال بود

 

+ سلام فیلسوف

 

دانیال: سلام قهرمان

 

صندلی رو عقب کشیدم روش نشستم

 

+ چی میخونی؟!

میگم تو جدی داری کتاب میخونی یا داری ادا شو در میاری؟!

 

خیلی بد پوکر فیس نگام کرد

 

دانیال: خیلی بی نمکی مارال

 

+ چته بابا شوخی کردم ببخشید

 

دانیال: ایندفعه میبخشمت

 

+ مرسی که بخشیدی

 

دانیال: چی میخوری؟!

 

+ آلوچه

 

دانیال: سرتو میکنم تو باغچه

چته مارال

شاد میزنی؟!

 

+ تو چته خیلی چیز شدی؟!

 

دانیال: چیز نشدم

پشت سر فرهاده

ببین اونم اومد

 

+ خدا بخیر کنه تو کتاب میخونی فکر کنم اینجوری میشی

 

فرهاد: چطورین بچه ها

 

فرهادم کنارمون نشست باهاش احوال پرسی کردیم

سه تامون باهم مشغول حرف بودیم

بحث مون در مورد هلن بود

اون خانمی که من بچه شو بدنیا آوردم

 

دانیال: شب بریم بیرون؟!

 

فرهاد: مگه تو بیمارستان کار نداری؟!

+ خودت گفتی ظهر به بعد کار داری

 

دانیال: خوب کارامو تا شب انجام میدم

میاین بریم بیرون؟!

 

+ من نمیام درس دارم و کلی کار

 

فرهاد: منم نمیام

 

دانیال: یه شبه ها

فرهاد: همین دیشب بیرون بودیم

تو درسی کاری چیزی نداری

 

دانیال: نه ندارم انجام دادمشون

 

+چرا ما نمبینیم

 

دانیال: باید جلو روی تو انجام بدم ببینی

 

فرهاد: شب خبریه؟!

 

دانیال: مامانم میخواد بره ایران

مراسم عروسی نوه خالشه

منم میخواد

منی که تا حالا یه بارم ندیدمشون

 

+ خوب برو حال و هوات عوض میشه

بعد چه ربطی داشت شب بری بیرون

 

دانیال: بابا بیرون باشم منو نمیبره

نمیدونه من می‌فهمم میخواد منو بدون اطلاع قبلی ببره

تو عمل انجام شده قرارم بدن

 

+ تو خودت چجوری فهمیدی؟!

 

دانیال: دیشب داشت تلفنی حرف می‌زد فکر کرد من خوابم

خیلی ضایعه حرف زد نه؟!

 

فرهاد: خوب شب بیا خونه من بمون

 

+ ولی ایران بری بهتره

یه چند وقت دیگه منم میره واسه عروسی دوستم

 

فرهاد: مگه نگفتی عروسیش سه ماه دیگه اس؟!

 

+ چرا ولی سارا اصرار داره من زودتر بیتم

هم دلتنگمه هم میگه خرید عروسی رو با هم انجام بدیم

 

رنگ چهره فرهاد عوض شد

انگار بهش شک وارد شده

نکنه خاله نمیدونه رزا از کوروش حامله اس

الان فکر کنم بچه اشون راه میره بزرگ شده باشه

 

+ خوبی فرهاد؟!

 

فرهاد: خوبم چیزی شده

 

دانیال: ول فرهاد کن من چیکار کنم؟!

 

+ برو ایران تفریح کن خوش باش دیگه…

 

یدفعه دانیال تو هوا بکشن زد

 

دانیال: یه فکری زد به سرم

 

منو فرهاد همزمان گفتیم چی؟!

 

دانیال: من با مارال میرم ایران

قبلش باید ببینم تاریخ عروسی کیه؟!

اگه جلو بود نمیرم اگه عقب بود با مارال میرم

 

+ فکر خوبیه

چقدر فسفر سوزوندی به این نتیجه رسیدی؟!

 

دانیال: برو ببینم بچه

دلتم بخواد دارم همراهیت میکنم

 

+ بسیار لطف کردی مرا خرسند کردی

 

دانیال: میدانم دخترک

 

مشغول شوخی و خنده با دانیال بودم که فرهاد صدام کرد

 

فرهاد: واقعن میخوای بری؟!

 

+ آره بخاطر سارا

دلم نمیاد دلشو بشکونم

 

فرهاد: تا سه ماه خیلی مونده

میتونی با من بری

بهش بگو خودت خرید کنه

 

من مطمئنم شدم فرهاد داره یه چیزی رو مخفی میکنه چون نمیزاره من برم ایران

 

+ خواهرمه نمیشه دلشو بشکونم چه فرقی داره الان برم یا سه ماه بعد

 

فرهاد: همینو میگم بعداً برو عجله ای نداشته باش

 

+ الان که نمیخوام برم دو روز دیگه میخوام برم

بلیط واسه اون موقع رزرو کردم

 

فرهاد: تو بیخود کردی بدون اجازه من بلیط گرفتی؟!

مامانم یا بابام میدونه؟!

 

دانیال: چته فرهاد

یه بلیطه

آروم باش

 

+ فرهاد چرا عصبانی میشی

بلیط خاله برام گرفت

عموم در جریانه

 

فرهاد: فکر کنم اضافی فقط من بودم تو جمع تون

 

کیف شو برداشت سریع از کافه زد بیرون

 

صداش کردم ولی اصن به صدا کردنم توجهی نکرد

 

دانیال: چش بود این؟!

 

+ بلیط گرفتم بعد خاله و عمو میدونن

چرا ناراحت شد؟!

 

دانیال: راست میگه من الان بفهمم

 

+ تو دیگه شروع نکن میخواستم بهتون بگم

 

دانیال: کی میخواستی بگی؟!

 

+ همین امروز

 

دانیال: تو دو روز دیگه میری امروز میخواستی بگی؟!

 

+ پس کی میگفتم؟!

 

دانیال: باید موقعی که بلیط میگرفتی به ما میگفتی

 

+ مگه چه خبره؟!

 

دانیال: ولش خبری نیس

بیا بریم

 

+ برو با فرهاد حرف بزن بگو برا اونم بلیط گرفتم

با اون میرم

 

دانیال: من چی پس؟!

 

+ نمیدونستم تو میای برا توام میگرفتم

 

دانیال: بزار ببینم شب مامانم چی میگه خبرت میدم

نامردا بدون من میخواستین برین

 

+ نه می‌خواستیم سر جهازیمو با خودم ببرم

 

دانیال: برو بابا ببینم

+ امروز میخواستم بگم بهت

 

دانیال: باشه تو راست میگی

میای یا برم؟!

 

+ بخدا راست میگم

سارا پیامشو دیدم دیگه تصمیم قطعی شد برم

 

دانیال: میای یا برم؟!

 

+ تورو خدا مثل فرهاد قهر نکن

بیاین آشتی کنیم

مثلاً دو روز دیگه میخوایم همسفر شیم

 

دانیال: کسی قهر نیست ولی باید بهمون زودتر میگفتی

 

+ باشه قبول دارم دیر گفتم ولی مهم اینه گفتم بهتون

 

دانیال: پاشو بریم دیر مون شد

من برم حساب کنم بیام

توام برو دم در منتظر وایسا

 

+ باش

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۸ ۱۱۲۶۴۰۲۰۲

دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز 3 (1)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر…
InShot ۲۰۲۴۰۲۲۸ ۲۳۳۸۵۰۰۶۹

دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال 3.7 (6)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی…
IMG 20240620 153509 151

دانلود رمان غیث به صورت pdf کامل از مستانه بانو 2.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچ‌وقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…» «غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۱ ۱۳۰۷۵۶۸۷۷

دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی…
IMG 20230123 235605 557 scaled

دانلود رمان از هم گسیخته 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     داستان زندگی “رها “ ست که به خاطر حادثه ای از همه دنیا بریده حتی از عشقش،ازصمیمی ترین دوستاش ، از همه چیزایی که دوست داشت و رویاشو‌در سر می پروروند ، از زندگی‌و از خودش… اما کم کم اتفاقاتی از گذشته روشن می…
Screenshot 20220925 090711 scaled

دانلود رمان شوگار 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۴ ۲۲۰۴۲۰۰۳۰

دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی 2 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۴۳۱۱۹۹

دانلود رمان تب pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها…
رمان شاه خشت

دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز 3.3 (9)

8 دیدگاه
  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که..
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 4 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aazam
Aazam
1 سال قبل

این رمان فقط خوب پارت میذاشت که دیگه تموم شد 😡😡😡😡

الهام
الهام
1 سال قبل

کی پارت جدید میزاری پس

مریم
مریم
1 سال قبل

چرا پارت بیشتری نمیزاری

فردخت
فردخت
1 سال قبل

پارت نمیدی امروزهم؟😓

مریم
مریم
1 سال قبل

پارت جدید نمیزاری؟

بی نام
بی نام
پاسخ به  fershteh mohmadi
1 سال قبل

یکم پارت ها رو طولانی تر کن که اگر دیر به دیر پارت گذاشتی ما کلافه نشیم ممنون

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x