32 دیدگاه

رمان”ســهم من از تو”پارت21

5
(4)

💕📚

 

وارد بیمارستان که میشم هر طرفو نگاه میکنم خبری از نازگل نیست. با عجله خودمو به طبقه ای دوم میرسونم میبینم که تازه روبه رو پرستاری

ایستاده سمتش میرم نفس نفس میزنم ارشامو می بینم که مشغول ماساژ دادن شونه های عموعه

نکنه ارتان چیزی شده… خدایا من به کدوم

بدبختیم برسم بازوی نازگل و میکشم. با دیدنم سمتم میاد

– چیشده دلی؟ چه خبر شده؟

ازش متنفرم اما با این حال نمیخوام ارشام بلایی سرش بیاره.

_از جونت سیر شدی اومدی اینجا؟

– من زنگ زدم به مامانت حالتو بپرسم، خودت که جوابمو نمیدی، مامانت یهو زد زیر گریه و گفت اینجوری شده باورم نشد.

-زنگ زدی حالمو بپرسی با آمارمو؟ نازی  بیا برو بخاطر خدا برو.

دستشو می کشم و هلش میدم سمت آسانسور در آسانسور و که باز میکنه غر میزنه:

– اومدم آرتانو ببینم … خوبه؟ بخدا من نمیخواستم اینجوریشه دلی… اینو به آرشام بگو!

هلش میدم توی آسانسور و میگم

_فقط برو’

درو می بندم و نفس سنگین مو بیرون میدم برمی گردم و صورتم توی سینه ی آرشام میخوره عقب میرم جلو میاد.. قلبم توی دهنمه از ترس دارم سکته میکنم پشتم پله هست اما اون فقط جلو میاد با اخمای درهم با چشمای پر خون، عصبی، خسته، کلافه! پشت سرمو نگاه میکنم و پامو

توی پله میزارم دستشو جلو میاره و شالمو محکم توی دستاش می گیره پله ی بعد و نمیتونم ببینم فقط پامو و بلند میکنم و عقب میزارم. بازم جلو

میاد. پله ها رو پایین میاد بدون اینکه واسش مهم باشه من دارم سکته میکنم ،سرگیجه دارم  پله ی بعدو می ایستم

– می.. میدونم گف.. گفتی

نفسم بالا نمیاد

– میدونم عصبانی ای ولی من بخاطر آرتان نیومدم… یعنی …

بی توجه به نگاه بقیه میزنه زیر گوشم هین بلندی میکشم و با جیغ خفه ای دو پله ی بعدی و روی زمین پرت میشم چند تا زن میان کمکم .. مرد مسنی جلو میاد:

– چیشده پسرم؟  چرا میزنی بابا جان؟

به کمک اون خانوما از جا بلند میشم از بینیم خون میاد دست مرد و کنار میزنه و سمتم میاد اشکام میریزه دستامو جلوی صورتم می گیرم اما

اون مچ دستمو محکم میگیره و میکشه… کسی جرات نداره بهش نزدیک شه داد میزنم:

-ولم كن روانی تو دیونه ای!

دستم داره کنده میشه داد میزنم:

– عمو، عمو منو از دست این هیولا نجات بده.! یکی من و از شر این روانی نجات بده… خداااا…

هوار می کشم

_آرتااااان ؟

در ماشین و باز میکنه و هولم میده. در و می کوبه و سوار میشه حرکت میکنه،

 

– گفته بودم نیا پایین کاری میکنم حرف که میزنم دیگه جز چشم جرات نکنی چیز دیگه بگی نفهم .

با گریه میگم

_من اومدم…

داد میزنه گوشم سوت میکشه

– خفه شو… لال شو… اجازه نداری جیک بزنی، حرف بزنی دندونات توی دهنته!

کاش فقط می گفت آرتان چیشده جلوی خونه که ترمز میکنه میگه:

– صدا نشنوم فقط بیا پایین

بی حرف پیاده میشم دست و پاهام از ترس میلرزه جونم داره بالا میاد.. وارد خونه که میشم میگه

– برو اتاق خواب لباساتم عوض کن

شوکه سمتش برمی گردم لب باز میکنم که چهار انگشتش و روی لبام میزنه:

– لال خفه!

اشکام میریزن حتی نمیخواد اجازه بده توضیح بدم… هولم میده سمت اتاق..

برمیگرده :

_لباسات و عوض کرده باشی رو تخت آماده .

طاقت نمیارم

– مگه نگفتی میزنیم خب بزن، این از زدن بدتره! نمیتونم.. غلط کردم .

– دو دقیقه مهلت داری …

– مریض روانی!

سمتم برمیگرده… از ترس به دیوار میچسبم…

_کاری میکنم اسم آرتان بیاد بگی نمیشناسم .

– بخدا بخاطر….

– خفه شو… دو دقیقه دیگه میام اتاق

بیرون که میره روی دیوار سر میخورم… می نالم

– خدا ازت نگذره!

 

تن خسته مو و به دست آب می‌سپارم.

اشکام می ریزه و تمومی نداره.

خالی نمیشم.

تموم نمیشم.

لباسامو تنم میکنم و از حموم بیرون میرم

با اشک ریختنم سبک نمیشه

وارد سالن که میشم میبینم داره با تلفن حرف میزنه

راحت و خونسرد….

انگار نه انگار اتفاقی افتاده نگران میگه:

– پس اون دکترا چیکار میکنن که روز به روز داره بدتر میشه؟

توی دلم خالی میشد جلو میرم

لبم از سیلی که زده ورم کرده و درد میکنه.

– باشه میام خدافظ

ازش متنفرم اما این لحظه چاره ای ندارم.

– چیشده؟

نگام میکند توی نگاهش هیچی نیست.

– باز گل کرد نگرانیت؟

– بخدا اگه نگی همین امشب خودمو خلاص میکنم یه جوری این رگو میزنم که هیچ دکتری نتونه بندش بزنه.

نمیدونم توی نگام چی میبینه اما جدیت کلامم خودمو هم می ترسونه:

– سطح هوشیاریش پایینه، خوب نیست.

کلیدشو برمی داره و میگه:

– استراحت کن میرم بیمارستان مامانم حالش خوب نیست.

داد میزنم گلومو لبم تیر میکشه

– مگه من حالم خوبه؟ مگه من میتونم بشینم اینجا و از نگرانی نمیرم؟ .

– واسه من آدم نیستی گفتم خبری شد تلفن میکنم، اونجا فقط ابغوره میگیری کار دیگم میکنی؟

یقه شو با جفت دستام می گیرم و میگم:

– میدونی چقدر ازت متنفرم؟

چشماش تیره میشه و سرد م منم ادمم…

– اونقدری که غیر ممکنه یه روز بتونم حتی قدبچگیامون دوست داشته باشم… اونقـدر کـه محاله ببخشمت… اونقدر که ارزوی مرگ کردن واست واسم کاری نداره!

 

مچ دستامو می گیره و از یقش جدا میکنه:

 

– تو چی؟ ؟؟ میدونی من چقدر میخوامت؟؟؟

اون قدر که به هیچ قیمتی نمیگذرم ازت… به هیچ قیمتی… حتی جر دادن رگای دستت!

بیرون که میره و درو می کوبه صدای قفل شدن درو میشنوم…

میدونم عصبیش کردم…

روی کاناپه می شینم و زار میزنم…

خدا خدا میکنم…

دعا میکنم فقط ارتان برگرده …

حالش خوب بشه…

نمیدونم واسش چی نذر کنم… چه دعایی کنم تا خدا قبول کنه… نگام به قاب عکس ارشام می افته… یه دعا…

یه نذر…

یه قسم…

مثل جرقه توی ذهنم میخوره …

بی رحمیه… نامردی… با خودم… ولی… به دلم افتاد …دستامو سمت سقف می گیرم…

اشکام پی در پی می ریزه…

لب میزنم…

– خدایا؟

قلبم داره منفجر میشه…

– اگه آرتانم حالش خوب بشه!

چشمام داره آتیش می گیره :

– اگه از جاش بلند شه… سالم و سرزنده …

هق میزنم:

_با آرشام کنار میام… زندگی میکنم… اذیتش نمیکنم!

دستامو پایین میارم و گلومو چنگ میزنم:

– فقط آرتان خوب شه!

داد میزنم:

– فقط نمیره !

جیغ میزنم و به کاناپه می کوبم…

– فقط نفس بکشه… فقط چشامای خوشگلشو باز کنه … فقط بمونه… فقط من بتونم یه بار دیگه لبخندشو ببینم!

سرمو بالا می گیرم و داد میزنم:

– میشه؟

اشکام تا زیر گلوم میره …

از لبم خون میاد:

– میشه نگام کنی؟ میشه منم ببینی… میشه منو یادت بیاد؟

موهامو چنگ میزنم:

– با توام خدا… گناه من چیه … اگه دنیات عادلانه‌اس پس کجاست عدالت … کجای زندگی مان

عادلانس؟

اشکامو پاک میکنم:

– اگه ارتان و ازم بگیری خودتو از دنیام می گیرم!

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
photo 2017 04 20 14 37 49 330x205 1

رمان ماه مه آلود جلد سوم 0 (0)

4 دیدگاه
  دانلود رمان ماه مه آلود جلد سوم خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۹۴۴۲۹۸

دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره…
IMG 20240606 190612 646

دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد 5 (4)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور…
IMG 20230128 234015 1212 scaled

دانلود رمان رقصنده با تاریکی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 4 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
IMG 20240524 022150 623

دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه…
چشم دختر زیبا

دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال…
Suicide 2

رمان آیدا و مرد مغرور 0 (0)

بدون دیدگاه
دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش کارخودشوازدست نده بارییس شرکتشون ازدواج میکنه که هیچ علاقه ایی بهم ندارن وپسره به اسرارخوانواده ازدواج کرده وبه عنوان دوست درکنارهم زندگی میکنن.
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۲ ۰۰۳۵۱۷۱۸۴

دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

32 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
راحیل
راحیل
1 سال قبل

خیلی هم عالی بود ممنون گلم

رضا میر
رضا میر
پاسخ به  راحیل
1 سال قبل

چن بار میگی😂

راحیل
راحیل
1 سال قبل

خیلی عالی بود ممنونم

راحیل
راحیل
1 سال قبل

خیلی هم علی ممنون

نرگس
نرگس
1 سال قبل

چه نذر بدی کرده

دختری در مزرعه😃
دختری در مزرعه😃
1 سال قبل

مگه روزی دو پارت نبود؟این که یکی بود

دختری در مزرعه😃
دختری در مزرعه😃
پاسخ به  neda
1 سال قبل

مرسی…بوس به فرق سرت😙😄

ساناز
ساناز
پاسخ به  neda
1 سال قبل

بی صبرانه منتظریم

ی بنده خدا
ی بنده خدا
پاسخ به  neda
1 سال قبل

هم رمانت جالبه هم خوب پارت میزاری اومد وارم تا آخرش همین باشه

به تو چه😐
به تو چه😐
1 سال قبل

من برا دلارام خیلی خوشحالم ک قراره با ارشام باشه

،،،
،،،
پاسخ به  neda
1 سال قبل

ننه

،،،
،،،
پاسخ به  neda
1 سال قبل

پارتات چرااب میرن روزبه روز

بی نام
بی نام
پاسخ به  به تو چه😐
1 سال قبل

ولی من خیلی ناراحتم که قراره بدون عشقش و با متجاوزش زندگی کنه کسی که ازش متنفره

به تو چه😐
به تو چه😐
1 سال قبل

ارشام بهتر از ارتان سوسول و بچه ننه ست

سگ اعصاب
سگ اعصاب
پاسخ به  به تو چه😐
1 سال قبل

ولی یه حیوون به تمام معناست

،،،
،،،
پاسخ به  به تو چه😐
1 سال قبل

خدایی راس میگی یافقط میخوای ضدحال بقیه باشی😂😂

آنه شرلی
آنه شرلی
پاسخ به  به تو چه😐
1 سال قبل

منم نمیدونم چرا از پسرای بد اخلاق و سگ خوشم میاد

بهار
بهار
1 سال قبل

فکنم آرتان فراموشی بگیره

رضا میر
رضا میر
1 سال قبل

واقعا کسایی ک رو آرشام کراشن این همه زجری ک دلارام میکشه بخاطر این کثافتو نمیبینن

نرگس
نرگس
1 سال قبل

وای چه نذر بدی
حالم به هم خورد

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

میشه امروز که تعطیلی هست بیشتر پارت بدین

Maman arya
Maman arya
1 سال قبل

من نمیدونم چرا هر کس کم میاره یقه ی خدا رو میگیره؟!
اشتباه رو میکنن پنهان کاری رو میکنن زندگی شون ک جهنم شد یاد خدا میفتن….
عجیبه!

شیما
شیما
پاسخ به  Maman arya
1 سال قبل

الان منظورتون منم احیانا؟؟؟

Maman arya
Maman arya
پاسخ به  شیما
1 سال قبل

نه عزیزدلم‌من اصلا کامنت شما رو نخوندم و از زندگی شما خبر ندارم پس به هیچ وجه حق این ک بخوام درمورد شما حرفی بزنم رو به خودم نمیدم.
من دلارام رو گفتم که داشت گله میکرد اون پنهان کاری کرده کار اشتباهی کرده نه شما.
اگه باعث شدم به خودتون بگیرین عذر میخام 🙏

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Maman arya
شیما
شیما
پاسخ به  Maman arya
1 سال قبل

خواهش می کنم عزیزم

سگ اعصاب
سگ اعصاب
پاسخ به  شیما
1 سال قبل

یا ابلفضل🤯

شیما
شیما
1 سال قبل

خیلی داره بد میشه بیش از حدو اندازه این از منم بدبخت تره خدایااااااا جز بدبختی چیزی تو این دنیا نصی ب مون نشد

دسته‌ها

32
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x