49 دیدگاه

رمان”ســهم من از تو”پارت84

4.7
(3)

فصل دوم

 

 

اون قدر عصبیه که دارم از ترس سکته میکنم،

از ترس قلبم رو دور تند افتاده، حتی فکرشو نمیکردم م.س.ت.ی.ش که بپره… رابطش که تموم شه،

حالش که یکم جا اومدش اینقدر عصبی شه… جلو میاد… عقب میرم… دادمیزنه جوری که دستامو میذارم رو گوشام

– توخیلی گ.و.ه خوردی موندی اینجا… آخه الاغ… آخه بی‌شعور نفهم من تو حال خودم نبودم، تو که بودی ؟ چرا نرفتی؟ چرا موندی ؟هان؟

– آرشام

 

آرشام و زهرمار… آرشام و درد… آرشامو درد بی درمون مگه تو ه.ر.ز.ه.‌ا.ی بیشعور؟ مگه خیابابونی تو؟

 

اشکام میریزه:

 

_ نه، نه بخدا، وایسا بگم..؛

به دیوار می چسبم… مقابلم می ایسته و گیج نگام میکنه…..

_من قبلش بهت گفتم که دوست دارم آرشام .

– اون وقت من چی گفتم؟ چی زر زدم برات‌؟

_تو حال خودت نبودی، گیج بودی … گفتی برم .

چونمو محکم میگیره:

– ولی نرفتی… نرفتی و گ.و.ه زدی به همه چی! همه چی رو خراب کردی گندم .

 

– چیشده مگه؟ من بهت ابراز علاقه کردم… تو هم رابطه برقرار کردی… من باید شاکی باشم که نیستم… ها؟ آرشام… از من خوشت نمیاد؟ اگه نمیاد بگو

کلافه میگه:

– وای گندم ، واییی.. عقل داری تو؟

– عشق نه… میدونم که شاید دیگه هیچ وقت عاشق نشی…میدونم اینو.. یه دوست داشتن معمولی…

بهم فرصت بده… شاید بتونم علاقمندت کنم… بهت آرامش بدم ، کنارت باشم..

– کار امشبت احمقانه بود… حماقت محض!

سرمو زیر میندازم:

– میخواستم آرومت کنم من ه.ر.ز.ه نیستم…. فقط نمیدونم چرا این قدر دوست دارم، نمیدونم چرا وقتی هستی انقدر آرومم..

 

– این همه از گذشتم گفتم. از م.ت.ج.ا.و.ز بودنم حبس و اعدام… تو خل شدی؟ مغز خر خوردی ؟همه منو ترد کردن تو دوسم داری؟

 

– گذشته ها… گذشته… میشه از یه جایی به بعد خوب زندگی کرد!بخدا میشه… بذار کنارت باشم ،گذشته تو گذشته موند نمیشه بخاطر گذشته زنده زنده مرد که.

کلافه میگه:

– برو! برو که نبینمت

ناامید نگاش میکنم:

– رفاقتمونو لااقل بهم نزن… من فرداشب باهات رستوران میام.

– میزنم ناقصت میکنما… من آدم نیستم… همه ی فکرم دختری که نتونستم داشته

باشمش… دختر دیگه ای هم نمیخوام…. نمیتونم کسی رو کنارم تحمل کنم، همه قلب من متعلق به یه نفر بود که منو نخاست منو پس زد،

کسی بیاد تو زندگیم فقط آزارش میدم ..

– ازارم بده… من اون قدر قدرت دارم که بتونم تورو. ..

– هوف گندم…. برو داری روی سگم و بالا میاری ، ولم کن

 

سرمو زیر میندازم و سمت در میرم….

شاید زود باشه واسه ناامیدی… شاید جا واسه جنگیدن هست هنوز ، من نا امید نمیشم برا بدست آوردنش میجنگم شده کفش آهنین بپوشم ،میپوشم راه میرم

میتونم از دنیای سرد و یخیش بیرون بیارمش

من میتونم این مردو برای خودم کنم

حتی اگه علاقش کمرنگ باشه،

 

«**گندم**»

 

– گندم …خوب گوشاتو وا کن… فکر نکن خبر ندارم داری چه گ.و.ه.ی میخوری…. یا نمیدونم چه گشت و گذار و بریز بپاشی با اون مرتیکه داری ، کاری نکن

بشم قاتل..

کلافه میگم:

– لیام اینا به تو ربطی نداره… چرا دست از سرم برنمیداری؟ چرا ولم نمیکنی؟ چرا گم نمیشی؟ چرا نمیمیری راحت شم؟

– یا با پای خودت از زندگی اون حرومزاده میای بیرون و برمیگردی سر زندگیت یا پشیمونت میکنم، جوری پشیمون که بازگشتی نباشه .. میدونی که میتونم گندم،منو که میشناسی؟ هوم؟

 

عصبی قدم میزنم و تلفنو به گوش دیگم می چسبونم:

– من هر کار دلم بخواد میکنم به تو هیچ ربطی نداره  منو تو همه چی رو تموم کردیم .. توروهم از زندگیم انداختم بیرون… یادت نره!

میخنده… عصبی.. هیستریک ،

 

– بلایی سرت میارم که یادت نره با کی طرفی و چیا گفتی… گچ دستو باز کردی نه؟

– ازت بیزارم لیام… بد بیزارم ..

گوشیو قطع میکنم و اشکامو پاک میکنم….

متنفرم ازش، متاسفانم واسه انتخابی که کردم.

آرشام از دیشب و اون اتفاق دیگه سراغم نیومده … حتی رستورانم نبردم… یه حس شکست و تحقیر شدن دارم از کاری که کردم پشیمونم… احساس بدی دارم،

 

کاش دیشب اصلا نمیرفتم پیشش..

. شماره شو میگیرم و چند تا بوق که میخوره رد تماس میزنه…

بغضمو قورت میدم و روی کاناپه دراز میکشم… ساعت ۱۲ از رستوران برمیگرده و الان ساعت یازده و نیمه،

هنوز نیم ساعت مونده بیاد ،نمیدونم چکار کنم، چه واکنشی نشون بدم،

ترس و دلشوره ی بدی توی وجودمه که دلیلشو نمیدونم…

فقط میدونم من خیلی اتفاقی عاشق آرشام شدم… شاید وقتی فهمیدم م.ت.ج.ا.و.ز گر… ازش بدم اومد… اما وقتی قصه شو شنیدم…. که بخاطر عشقش همه کار کرده… دلم رفت واسش….. کاش جای دل آرام بودم من،

با زندگی دل ارام و شوهرشم کنار اومده پس چرا نمیخواد از شر تنهاییش خلاص شه؟

صدای بسته شدن در آسانسور که میشنوم بلند میشم و درو باز میکنم:

– ارشام؟

خسته و کلافه سمتم برمیگرده:

– خستم گندم ، خسته

مقابلش جلوی در ورودی خونش می ایستم

 

 

– نمی‌خوام خودمو تحمیل کنم بهت،

منو نمیخوای اوکی ولی چرا اینجوری میکنی؟ قهر چرا میکنی؟ چرا جواب تلفن نمیدی؟

– چون کار احمقانه ای کردی چون دلم میخواد با همین دستام خفت کنم!

– من نخواستم که…. خودت….

داد میزنه:

– من خر م.س.ت بودم… خر بودم… تو چرا نذاشتی بری؟

– زورم نرسید بهت

نیشخند میزنه.

– برو کنار.

– لیام زنگ زد… تهدیدم کرد… گفت به بلایی سرم میاره…

عصبی میگه:

– برگرد ایران!

– بیا با هم برگردیم…!

– من ایران کاری ندارم گندم این قدر رو مخ من نرو! بیا برو کنار،انقد ایران ایران نکن

گوشیش که زنگ میخوره بازومو میکشه و عقب هلم میده… در و باز میکنه و وارد خونه

میشه.

 

«**آرشام**»

 

گوشیمو جواب میدم و با شنیدن صدای پر بغض پریا نفسمو فوت میکنم:

– آرشام؟

– بله ؟

– واقعا نامزد کردی؟

دستمو توی پیشونیم میزنم…

همینو کم داشتم، روی مبل میشینم:

– خبرا چه جوری میرسه لعنتیا؟

– فقط بگو… حقیقت داره؟

بی حوصله و سردمیگم؛

– حقیقت داشته باشه یا نداشته باشه فرقی به حالتو نمیکنه!

– این قدر بی رحم و نامردی؟

عصبی میگم:

– مگه من قولی دادم به تو؟ قول و قراری گذاشتم باهات پریا؟

– ولی بهت گفتم منتظرت میمونم… من دارم تو اتاقت نفس میکشم تا برگردی بعد تو…..

– تو بیجا کردی… از اول گفتم زندگیتو بکن… ول کن منو… !

با بغض میگه:

– بگو کیه… اسمش چیه؟

– اسمش گندم کسی که این اطلاعاتو داده اسمشو نگفته؟

– پس حقیقت داره

بلند میشم و وارد آشپزخونه میشم… بطری آب گو برمیدارم و یه نفس سر میکشم…واسه ناامید کردنش میگم:

– آره.

بغضش میشکنه:

– باورم نمیشه…. چه طوری این قدر زود دختری دلتو برد و من این همه سال نتونستم؟

– پری تمومش کن

– چی کم داشتم؟

بطری روی کانتر میزنم:

– کدوم خری اینارو رسونده ب تو؟

– بلاخره که میفهمیدم… عکسشو واسم بفرست… خیلی دوس دارم ببینم چی داره که عاشق شدید.

– من عاشق نشدم … تا ابدم نمیشه… خونمو زودتر خالی کن… خدافظ!

گوشیو عصبی قطع میکنم…

از کار گندم… حرفاش…. حسش عصبی و کلافم…. اما منکر یه چیزی نمیتونم بشم…

اون شب کنارش…. با وجود نوازش و حرفاش…

با اون رابطه ای که پر از حس خوب بود… خیلی زود آروم شدم… اما میدونم من نمیتونم بعد دل ارام عاشق شم… دوست داشتنو نمیدونم ،

خودم از این تنهایی خستم… کلافم… وارد اتاق میشم و روی تخت دراز میکشم…صدای

پیام تلفن همراهم میرسه… گندم فرستاده:

– “مهم نیست که از بعد از اون شب و اون اتفاق در مورد چه فکرایی میکنی… اما خود خدا شاهده که من فقط به علاقم فکر کردم و حال خوبت…

حالا اگه از نظرت یه آدم ه.ر.ز.م… که تو بغل هر مردی میره و شب شو صبح میکنه حتما لیاقتم همین افکاره..

ولی بدون من واسه دلم… واسه قلبم… واسه خواسته هام میجنگم… کم نمیارم آرشام

هیچ وقتم نمیگم چون زنم پس این کارو حرف و رفتار واسم زشته… نمیخوامم به زور خودمو بهت تحمیل کنم… ولی بدون…. اون شب تو بغلت بهشتو آرامشو تجربه کردم… خوب بخوابی! ”

چشمامو با درد میبندم .. کلافه تایپ میکنم:

– من فکر بدی در موردت نکردم… اما کارتم درست نبود!

 

«**ارشام**»

 

آماده میشم تا زودتر برم سر کار

… خستم… بی حوصلم… عصبیم…

نمیدونم چیکار کنم،

کار مدلینگم اعصاب و حوصله میخواد که ندارم،من حتی حوصله خودمم ندارم خیلی وقته  رستوران عمو جاوید ولی جای دنج و آرومیه، بهم آرامش میده،

وقتی میزنم میخونم انگار که از زمین و زمان جدام.

 

از دیشب خبری از گندم نیست، عجیبه که تا الانم نیومده اینجا به هر بهونه ای، درو باز میکنم میرم بیرون ،نمیدونم صداش بزنم یا نه…

+ببخشید درگیرم یکم، نمیرسم بیام😥💔

پارتارم میذارم که بد قول نشم عشقا 🙂

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230123 123948 944

دانلود رمان ضماد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ…
IMG 20230126 235220 913 scaled

دانلود رمان مگس 0 (0)

3 دیدگاه
    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط…
InShot ۲۰۲۴۰۲۲۸ ۲۳۳۸۵۰۰۶۹

دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال 3.7 (6)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۶ ۱۰۴۸۲۴۸۹۶

دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۴۳۱۱۹۹

دانلود رمان تب pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها…
IMG 20230128 234002 2482 scaled

دانلود رمان گیسو از زهرا سادات رضوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش…
IMG 20230127 015557 9102 scaled

دانلود رمان نقطه کور 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         زلال داستان ما بعد ده سال با آتیش کینه برگشته که انتقام بگیره… زلالی که دیگه فقط کدره و انتقامی که باعث شده اون با اختلال روانی سر پا بمونه. هامون… پویان… مهتا… آتیش این کینه با خنکای عشقی غیر منتظره…
IMG 20230123 225708 983

دانلود رمان ستاره های نیمه شب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   مهتاب دختر خودساخته ای که با مادر و برادر معلولش زندگی می کنه. دل به آرین، وارث هولدینگ بزرگ بازیار می دهد. ولی قرار نیست همه چیز آسان پیش برود آن هم وقتی که پسر عموی سمج مهتاب با ادعای عاشقی پا به میدان می…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

49 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نوموگم
نوموگم
11 ماه قبل

کلاغا به گوشم خبر رسوندن ک ادمین جونم قراره پارت بزاره الان😌
فدات بشم الهی … گربونتتتتت برم یه پارت دیگه بزار🥲
بخدا شده تا ساعت ۷ صبح بیدار میمونم ولی پارت بزار🥲

نوموگم
نوموگم
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

🤧🤧🤧🤧

لادن
لادن
11 ماه قبل

تویسنده تو با هر بار پارت ندادن کامنت و نظر بیشتری دریافت میکنی و باید از خدات هم باشه
اولا کلی پارت میزاشتی با تایم دقیق
اونوقت الان چی؟؟؟؟ هیچی به هیچی هم دیر به دیر پارت میزاری هم الان نمیزاری و هم بعضی وقتا پارت اخر شب و نمیزاری
واقعااااا که برید یکم به کاراتون فکر کنیدددد

لادن
لادن
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

تو همیشه در روز 3 پارت میزاشتی 1 صبح 1عصر 1شب
ارومم رسیدی؟؟؟ 😅😜😜😜

لادن
لادن
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

چی شد پنچریت؟؟ میگیری که چی میگم؟؟ 😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅

یلدا
یلدا
11 ماه قبل

بخوابیم؟؟؟
پارت نمیدی؟ 💔

ایسان
ایسان
11 ماه قبل

شاید بتونم خودموبا رمان اروم کنم که اینم تو نمیزاری .بابا بده دیگه پارتو اه

شیما
شیما
پاسخ به  ایسان
11 ماه قبل

درکت می کنم ایشالله خوب شی منم یه بدبخته دیگم خوشبختم

شیما
شیما
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

میدونم ولی خبر نداری من چقدر بدبختم

ایسان
ایسان
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

خیلی داغونم خیییییلی بی عصابم

ایسان
ایسان
11 ماه قبل

من دیگه حوصله خودمم ندارم خستم و سگ مصب ندا جان اگه پارت میدی بگو نمیدی هم بگو فدات شم من به ته خط رسیدم

ایسان
ایسان
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

فدای خوبیات

دیانا
دیانا
11 ماه قبل

چرا پارت ها شود روز یکی🤨🤨

‌‌M
‌‌M
پاسخ به  دیانا
11 ماه قبل

تازه خیلی هم کوتاه شدن

ستی
ستی
11 ماه قبل

چرا پارت نمیذاری؟

ساناز
ساناز
11 ماه قبل

لطفا آتش شیطان رو هم بزارید ندا جون

همتا
همتا
11 ماه قبل

دمت گرم
قشنگ بود

نیوشا
نیوشا
11 ماه قبل

درود* یک مسئله ای؛ بعضی بچها دوستان گل• گیر دادن که دکتر پرهام و پریاخواهر پوریا بهم برسن😐😕😲😯 آقا بقیه بچه ها دوستان از جمله خوده من گفتیم و مدام تکرار میکنیم که پرهام ۲ سال پیش با یکی از مریضاش آشنا شد و طی این مدت ازدواج کردند••••••• اگر هم این پرهام ازدواج نکرده بود؛ عرض کنم که قبلن خاستگار وعاشقق اون دلاراممممممم ابله،احمق بود••••••• که آه من چقدر حسرت خوردم که این دختره احمق چراا همچین شخصیتی رو ندید افتاد بین این دو برادر یکی از یکی مزخرفتر•••• 😳😵😨😱😠😡

لیلی
لیلی
پاسخ به  نیوشا
11 ماه قبل

دلارام یک عاشق افسانه‌ایه ممکن نبود که از عشقش به آرتان بگذره و بره سراغ پرهام، به خاطر عشق افسانه‌ایش یک عالمه از دست آرشام عذاب کشید.
در کل پرهام واقعا حیف بود و خوش به حال اون مریضش که با هم ازدواج کردن

شیما
شیما
11 ماه قبل

ایشالله همیشه دلت شادو تنت سالم باشه ندا جان

شیما
شیما
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

قربونت تبریز جیرانی

نمد
نمد
11 ماه قبل

خو ادمین جان می خوای همین. ساعت ۱۰ دوتا پارت رو بزار بعد دیه روز بعدی هم تو همون ساعتی که پارت اول رو می آری پارت دوم رو بزار ک هم به کارت برسی هم فکرت به این نمونه ک پارت نزاشتی

Haniyeh
Haniyeh
11 ماه قبل

شخصیت پریا واقعا خیلی چندش و ضعیفه
من نمیگم واسه عشقت تلاش نکن ولی در صورتی تلاش کن که طرفم تو رو بخواد این کاره پریا اویزونیه و هیچ نتیجه ای هم نداره به جز تحقیر و خورد شدن شخصیتش
و اگه دقت کنین کسی که سر راه ارشام قرار گرفته یکیه عین خودش ولی از نوع اروم و ملایمش دقیقا گندمم عین خوده ارشام گیر سه پیچ داده و ول نمیکنه حتی رابطشون هم بدون خواسته قلبی ارشام بود مثل همون کاری که با دلارام کرد البته کاش میشد گندم به زور بهش تجاوز کنه چون با این ملایمتی که گندم داره واسه ارشام به جای مجازات مثله پاداش میمونه😂🤦🏻‍♀️

ساناز
ساناز
11 ماه قبل

پریا پس چی :))

دیانا
دیانا
پاسخ به  ساناز
11 ماه قبل

نخود چی

دیانا
دیانا
پاسخ به  ساناز
11 ماه قبل

پریارو تو اب نمک خوابانده اگه گندم نشد برگرده پیشش

ساناز
ساناز
پاسخ به  دیانا
11 ماه قبل

فکر هوشمندانه 😂

مینا
مینا
پاسخ به  دیانا
11 ماه قبل

کجا تو آب نمک خوابونده بدبخت آرشام که هر دفعه گفته دوست ندارم برو پی زندگیت این پریاست که برا خودش شخصیت قائل نیست و افتاده به التماس آرشام و ولش نمیکنه

نیوشا
نیوشا
پاسخ به  مینا
11 ماه قبل

پوزش میخوام••••
یعنی این گندم برای خودش خییلی شخصیت قائل هست😐🤔 که از مست بودن این آرشام استفاده کرد باهاش ر،ا،ب،ط،ه•••• داشت؟!؟! اینکه کاراش از پریا بیچاره، بینواا عجیبتر بود مخصوصن کار آخرش•••• 😳😵😨😱

لیلی
لیلی
11 ماه قبل

پریا هم از اون بیچاره‌هاییه که از عشق و عاشقی شانس نداره، اول از همه عاشق آدمی شده با مشکلات روانی بسیار و ثبات روانی کم، دوما اینکه طرف عاشق هرکسی میشه به جز پریا

نیوشا
نیوشا
پاسخ به  لیلی
11 ماه قبل

دقیقن•• 🤒🤕😔💔😳😵😨😱😖😢😭

بانو
بانو
11 ماه قبل

ان‌شاءالله درگیریها ت هر چی که هست ختم به خیر بشه و دلت شاد🥰

میشا
میشا
11 ماه قبل

ایشالله کارات جور بشه ننه.دستت درست🤍

camellia
camellia
11 ماه قبل

ممنون که گزاشتی.🙏

hadis
hadis
11 ماه قبل

تروخدا یه پارت دیگ

دسته‌ها

49
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x