رمان"ســهم من از تو"پارت89 - رمان دونی

رمان”ســهم من از تو”پارت89

 

 

 

– اگه شما و آرشام نبودید مرده بودم

نمیدونم چجوری و چطوری ممنونتون باشم..

 

آرشام روی صندلی میز توالت میشینه و عمو میگه:

 

– خدا نکنه… این چلغوز بلاخره یه جا به درد خورد خداروشکر !

آرشام لبخند کمرنگی میزنه و هیچی نمیگه  عمو سمتش برمیگرده:

 

_مامانت زنگ زد دیشب… گفت خودت جوابشو ندادی، ازم پرسید قضیه‌ی ازدواجت چیه…

آرشام پوفی میکنه و عمو میگه:

– گریه کرد که قد یه بزرگترم مارو حساب نکرده که خبر بده…

گفت خوشحاله… پرسید دختره کیه … چطوره،منم کم وبیش گفتم

اگه مشکلی نداری برگردید ایران همونجام نامزد کنید. بزار پدر و مادرت آروم شن…. خودت آروم شی گندم آروم شه.

خانوادشم آروم شن هان آرشام؟برمیگردی؟

منتظر و با هیجان نگاش میکنم. عمو سمتم برمیگرده:

– تو که میدونم مخالفتی نداری درسته؟

– مهم آرشامه عمو

عمو باز آرشامو نگاه میکنه:

– میدونم که نسبت به گندم بی میل نیستی…

ولی…

– من گیجم دایی نمیفهمم کار درست چیه…

مطمئن نیستم از پس یه رابطه و

خوشبخت کردن یکی بربیام،نمیدونم میتونم دختری رو کنارم تحمل کنم یا نه، نمیتونم با زندگی کسی بازی کنم..

 

– امتحان کن تا کی قراره بترسی و تنها باشی؟

نامزد کنید اگه شد برید سر خونه زندگیتون…نشدم مهم اینه تلاشتونو کردین خب.

 

بلند میشه و میگه:

– برم آبمیوه بیارم!

– آرشام گوش کن، گندم ساخته شده واسه خودت… این آشنایی بی حکمت نیست!

– فکر میکنم بهش .

بیرون که میره عمو میگه:

– یکم گند اخلاق هست ولی پسر خوبیه، چیزی تو دلش نیست،… البته نمیدونم گذشتشو….

– کنار اومدم… درک کردم… مهم الانشه.

– پس حسابی دلت رفته؟

سرمو زیر می ندازم:

– رفته!

– دوسِت داره… شک ندارم… فقط نمیتونه تصمیم بگیره… سخته واسش، یکم تحمل کن!

آرشام که با سینی آبمیوه میاد ساکت میشیم.

 

لیوانا رو تعارف میکنه و خودشم میشینه:

– بچه ی دل آرام خوبه؟

 

دلم میریزه و غمگین نگاش میکنم. خوش به حال دل آرام… حتی بچش واسه آرشام مهمه.

– آره مامانت گفت اسمشم انتخاب کردن

 

خشک و سرد میگه:

– چی؟

– امیرسام

 

– قشنگه

بلند میشه و میگه:

– پیش گندم میمونید؟ باید برم رستوران… امروز استثنا باید زودتر برم.. مهمون ویژه دارن..

– میمونم… برو!

باشه ای میگه و خداحافظی میکنه.

 

«**آرشام**»

 

 

روی صندلی میشینم و گیتارو برمیدارم.. عمو جاوید سمتم میاد… گارسون لیوان

آبمیوه رو مقابلم میزاره:

– تنها اومدی؟ گندم نیومده؟

تو حال خودم نیستم اصلا:

– یکم ناخوش بود عمو جاوید..

– اینجا اندازه ی خودت طرفدار داره…

فرداشب بهتر بود، بیارش پیشمون..

بی حوصله دستمو روی چشمم میزارم…

لبخند میزنه. رستوران کم کم پر میشه….

کاش میشد این حال سردرگمو بفهمم…

کاش اون شب توی مستی و گیجی دستم بهش نخورده بود…

گیتارو به صدا در میارم…

چشمامو میبندم و فقط دل آرامو می بینم… آخرین تصویر… آخرین خداحافظی آخرین باری که بغلش کردم…آخرین صدای که تو گوشمه، من نمیخام دیگه هیچی از این عشق یادم باشه، میخام واسه همیشه این عشق رو گوشه دلم و ذهنم به خاک بسپرم

سعی میکنم اینجا و تا ابد دل آرومو خاطراتشو فراموش کنم…

اون دیگه زن شوهرداره.. و مادر امیرسام…مادری که برا بچه من حسی جز نفرت نداشت، میخونم:

« لعنت به شبهای بعد از تو

به دردی که ماند از تو

به دادم نمیرسی

رفتی آواره شد خانه

ماندم غریبانه

لعنت به بی کسی…

 

قلب من این چنین آسان نمی لرزید

عشقت اما به غم هایش نمی ارزید

دنیا رو بردی همراهت به نابودی

دنیا غم شد مگر تو چند نفر بودی؟”

چشمامو باز میکنم… همه دست میزنند و سوت میزنن.. یه چیزی گلومو میسوزونه….

” من همانم که دل از دنیا بریدم

با غمت آتش به باران میکشیدم

هر چی خواستی خواستم عشقی ندیدم

خاطراتم را چرا یادت نمانده؟

غصه ها من را به پایانم رسانده

بی وفا مهر و وفا یادت نمانده

قلب من این چنین آسان نمی لرزید عشقت اما به غم هایش نمی ارزید

دنیا رو بردی همراهت به نابودی دنیا غم شد مگر تو چند نفر بودی؟»

 

آهنگ که تموم میشه همه دست میزنن،

گوشیم که زنگ میخوره بلند میشم و بیرون میرم… با دیدن اسم گندم جواب میدم

-بله؟

– نگرانت بودم. با یه حال بدی رفتی آخه … بهتری؟

– بهترم

عمیق نفس میکشه…. پیداست بغض داره:

– اگه من و حرفام و کارام باعث شده بهم بریزی عذر میخوام…

قول میدم دیگه مزاحمت نشم… اول همه چی شوخی بود… شیطنت بود… رفاقت بود…

گذاشتمت جای گرشا… اما به خودم اومدم دیدم…

لب پله میشینم و گوش میدم:

 

– ولی هیچ وقت قصد نداشتم زوری خودمو بهت غالب کنم. من فقط رک و راست از حسم گفتم…بازم میگمو شده هزاران بار هم میگم…

آرشام؟ تو واسم جوری عزیزی که تا حالا هیچ مردی نبوده…و نخاهد بود .. من خجالت نمیکشم از اینکه بهت اعتراف کنم عاشقتم

اینم میدونم گذشته باهاته… عشقتو توی یادته… و ممکنه هیچ وقت نتونی فراموشش کنی یا دیگه عاشق شی…

اما اگه یه حس خیلی کمم بهم داشته باشی من میتونم تقویتش کنم… خوشبختت کنم!

 

کلافه چشمام و روی هم فشار میدم… ادامه میده:

– میدونم این مدت فقط دردسر بودم واست…. حتی شاید وقتی م. س. ت بودی اشتباه کردم موندم پیشت…

اگه بدونم یکم حتی اندازه سوزن حسی بهم داری با جون و دل میمونم اگه هم حسی بهم نداری بهم بگو

قول میدم دیگه مزاحمت نشم برمیگردم ایران تا ازم راحت شی!

– لعنت به تو گندم…. لعنت به من و این قلبی که نمیفهممش چه مرگشه …. برگرد، برگرد ایران!

 

حتی صدای نفساشو نمیشنوم…

خودمم نفسم بالا نمیاد…

اما میدونم گندم کنار من خوشبخت نمیشه…من دلم ذهنم بیاد کسیه که هیچ جور یادم. نمیره

من نمیتونم هیچ دختریو بپذیرم… و حتی نسبت به حس دوست داشتنم مطمئن نیستم… شاید ترحم باشه… صدای شکستن بغضشو میشنوم:

 

– باشه فقط …..

نمیتونه حرف بزنه پیداست جا خورد… انتظارشو نداشت.

– مراقب خودت باش… من با عمو میرم بلیط بگیرم… دوست دارم آرشام…!

قطع میکنه… کلافه گوشیو به پیشونیم میزنم.

 

«**گندم**»

 

– گندم جان…. بلیط واسه فردا گرفتم … فقط تو مطمئنی عجله نمیکنی؟ اون آرشام عقل درست …

 

اشکامو پاک میکنم … عمو فریدون الله اکبری میگه و پشت فرمون میشینه…

_با این وضعیت دستت منو کشوندی بلیط بگیرم یهویی تصمیم گرفتی…. آخه چی بینتون گذشت ؟

– من فقط اعصاب و آرامششو بهم ریختم عمو اون اومده اینجا آروم شه…

. راحت شه…. تنها باشه… من با بچه بازیام… با فضولیام… با حرفام و کارام…

با این دلبستگی بی موقع آزارش دادم… میرم که از من و دردسرام خلاص شه… میشه منو ببرید خونه؟

 

_می برمت رستوران… لااقل واسه آخرین بار بخون واسه عموجاوید و مهموناش… آرشامم شاید نظرش عوض شد!

میخوام اعتراض کنم اما دلم واسه دیدنش پر میکشه…

وقتی میرسیم آرشام مشغول خوندن…

دلم میره واسه ژستش طرز خوندنش… اخم و جدیتش…

با عمو جاوید سلام و احوال پرسی میکنیم. نگران دستمو نگاه میکنه و عمو فریدون توضیح میده… سمت آرشام که حالا خوندنش تموم شده میرم… چشماش خستش… از دیدنم جا میخوره…

– عمو فریدون آوردم. گفت واسه آخرین بار بخونم اینجا.

– با این وضع دستت اومدی چیکار؟

_میرم زود… بلیطم گرفتم!

تلخند میزنه:

– چی میخوای بخونی؟

آهنگی که میخوام بخونمو بهش میگم

.

با مکث شروع به زدن میکنه و من با دردی که توی دست و قلب و روحمه میخونم:

 

« خودت گفتی قراره پای این عشق

همه دیونگیمون و بزاریم

خودت گفتی میشه رویا رو حس کرد

تو این خونه از این حالی که داریم”

 

آرشام میزنه و نگام میکنه…

توی چشماش غم داره ،و من هر چقدر تلاش میکنم نمیتونم جلوی اشکاموبگیرم….چقدر دنیا نامرده… همیشه برعکسه

کسی رو عاشقانه دوس داری نمیخوادت،

و کسی که نمیخایش عاشقانه دوست داره…

 

 

••••

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول

            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلبه های طوفان زده به صورت pdf کامل از زینب عامل

      خلاصه رمان:   افسون با تماس خواهر بزرگش که ساکن تهرانه و کلی حرف پشت خودش و زندگی مرموز و مبهمش هست از همدان به تهران میاد و با یک نوزاد نارس که فوت شده مواجه می‌شه. نوزادی که بچه‌ی خواهرشه در حالیکه خواهرش مجرده و هرگز ازدواج نکرده. همین اتفاق پای افسون رو به جریانات و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
47 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یلدا
یلدا
1 سال قبل

پارت های جمعه رو نمیزارین؟

آدم معمولی
آدم معمولی
1 سال قبل

جمعه ها پارت نداریم ؟

مریم
مریم
1 سال قبل

ندا جون یه پارت دیگه لطفااا

بانو
بانو
1 سال قبل

واقعا آدم مگه چقد تحمل داره که انقد زخم و غم ببینه😭😭😭😭😭😭

ایسان
ایسان
1 سال قبل

سلام نداجان ممنون از پارت گزاریت ببخش من چن روز پیام ندادم نظر ندادم دستم بند نی نی بود و رمانت داره به جاهای خوبی کشیده میشه.👍

ایسان
ایسان
پاسخ به  neda
1 سال قبل

اره ۴۸ روزشه

Mobina
Mobina
1 سال قبل

به نظرم با ادامه دادن رمان یکم زیادی چرت شده دقیقا اون پارت که آرشام گفت دوست داشتن گندمو اعتراف کرد و فهمیدیم دل آرام حالش خوبه و خوشبخته باید همه چی تموم میشد!

://////
://////
1 سال قبل

ندایی الهی گندم فدات شه یه پارت دیگه بذار ببینم این گور به گور شده برمیگرده یا نه؟

هعی
هعی
1 سال قبل

یه سوال این فصل ۳ هم داره؟

ساناز
ساناز
پاسخ به  هعی
1 سال قبل

آره ولی ندا جون نمیزاره برامون 🥺

ZiZi
ZiZi
1 سال قبل

اول ممنون از ادمین عزیز بابت پارت گذاری درست و به موقع، دوم :
رمان یه کلیشه ترکیبیه درست مثل اکثر رمان های آنلاین دیگه که فقط یه قصه ی عاشقانه بی مضمون دارن
از جمله کلیشه هایی که میشه نام برد :خواننده بودن و گیتار زدن اکثر شخصیت های اصلی رمان
بی قواعد بودن و نادیده گرفتن عرف جامعه
نادیده گرفتن چارچوب های جامعه
و خیلی چیزهای دیگه
همه اینا باعث میشه یه رمان بیمضمون و آب دوغ خیاری جلوه کنه
از دوستان عزیزی که میل به نوشتن دارن تقاضا میکنم اول سطح مطالعه تون رو بالا ببرید بعد با تامل و تفکر دست به خلق هرگونه اثری بزنید.
سپاس فراوان🙏🌹

خر کی باشی شما که اسممو بگم؟
خر کی باشی شما که اسممو بگم؟
پاسخ به  ZiZi
1 سال قبل

خیلی باهات هم نظرم یکی هم اینکه همه شخصیتای رمانا خوشگلن
مگه میشه اخه؟ همه دخترا پوست سفیدو موی بلندو گونه های قرمز و هیکل فوق العاده پسرا هم همه سیکس پکو و موهای مدل دار و چشمای ابی و فلان
ماهم که این وسط سیاه سوخته و بدترکیب و ایکبیری
بابا یه چی بنویسین که لااقل ادم اعتماد به نفسش پایین نیاد الان من پوستم سبزه اس اینارو میبینم هی جوش میزنم

رضا میر
رضا میر

محض اطلاع دلارام پوستش سبزه ی گندمی و چشماش قهوه آیه و عزیزم اعتماد به نفس داشته باش زیبایی هات و ببین اگه اعتماد به نفس نداری توصیه میکنم سریال زیبایی حقیقی و ببینی.
و گیتار زدن و صدای خوب و که الان همه دارن من برادرم گیتار و ارگ میزنه یا پسرای دورو اطرافم کلیشه این؟الان از هر ده تا آدم حداقل شیش هفتاشون ساز میزنن من خودم گیتار میزنم،درسته اکثر نویسنده ها اینجورین ولی این اونقدرا هم کلیشه ای نکرده من چنتا رمان خوندم که شخصیتا اینجوری بود:دختره پوست سفید چشم آبی موی لخت و بلند دلارام پوستش گندمی و چشماش قهوه ای و موهاشم زیاد بلند نیس عکسشو تو پارت ۳۰ ببینید ولی بازم خوشگله

خر کی باشی شما که اسممو بگم؟
خر کی باشی شما که اسممو بگم؟
پاسخ به  رضا میر
1 سال قبل

داداش من اونقدرا هم بد نیست قیافم اعتماد به نفسم دارم بقران😂😂 جمله اخرمو محض طنز گفتم و منظورمم از جوش زدن حرص خوردن بود😂و اینکه من نمیخوام نظرمو به شما تحمیل کنم شما اگه خوشت اومده از رمان بخون
نظر من این بوده
از وقتی که 10 سالم بود رمان خوندنو شروع کردم تا الان که 17 سالمه خیلی طرز فکر و دیدم نسبت به رمانا عوض شده
اوایل طرفدار رمانایی بودم که توش همه پولدار باشن و قیافه های عالی و خانواده های مهربون و .. ولی هر چی که گذشت بیشتر به رمانایی علاقه مند شدم که به زندگی واقعی ادما نزدیک تره
این رمان رو هم فقط محض کنجکاوی ادامه دادم وگرنه قلم نویسندش و مضمونش منو جذب نکرد
حداقل تو این سایت که بالای 10 تا از رماناشو میخونم اکثرا قیافه های خوبی دارن مثل گلین و دلارای و تابش تو اتش شیطان و الاله تو اووکادو و سراب تو اس کور و… پسراشونم که همه هیکلی و قیافه ی برد پیت
من به شخصه خیلی کم رمانایی رو خوندم که قیافه های افسانه ایی نداشته باشن و زیبایی معمولی داشته باشن

شیما
شیما
1 سال قبل

😭😭😭😭😭😭😭😭

شیما
شیما
پاسخ به  neda
1 سال قبل

میدونی من هیچ وقت شانس نداشتم پسره هیچی نداشتا نه قیافه نه اخلاق نه هیکل اما من بازم عاشقش بودم هوس بازم بود دو سال نامزدش بودم کلی بدبختی کشیدم خیلی عذاب کشیدم شده بودم برده از اون زمان روانی بودن شده یادگار عینک زدن شده یادگار عصاب معده شده یادگار و خیلی عذابای دیگه

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  شیما
1 سال قبل

باید یاد بگیری تو این دنیا هیچکس به اندازه خودت با ارزش نیست نه بچه ،نه عشق ،نه همسر تا زمانی که خودت و دوست داشته باشی همه چی خوبه و اون آدم واقعی تو زندگیت و پیدا می کنی

شیما
شیما
پاسخ به  آدم معمولی
1 سال قبل

دیگه نمی خوام بی خیال

شیما
شیما
1 سال قبل

منم می خواستمش عاشقش بودم اون نخواستم بی خیالم شد یکی هست که عاشقمه من نمی خوامش ای خدا چرا من نمیمیرم

شیما
شیما
پاسخ به  neda
1 سال قبل

ببخشید تورم ناراحت کردم شرمنده باجی
اما نمیدونی چی کشیدم سه ماه قرص روانی عصبی خوردم بی شرف طلاقم نمیده نامزده عقدی بودیم تو بگو از کدوم بدبختیم بگم تو هم بشماری بگو تا بگم

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  شیما
1 سال قبل

هرکسی تو زندگیش یه امتحانی داره هممون یجوری قراره پایش کنیم اینکه فهمیدی آدم اشتباهی بوده اونم جای شکر داره

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  شیما
1 سال قبل

خوب حالا قضیه منی که نه کسی رو می خوام نه کسی من و می خواد چیه لاود سنگم برم بمیرم

بی نام
بی نام
پاسخ به  neda
1 سال قبل

من چی که یکی دوسدارم. اونم من عاشقانه دوسداره. وحشتناک. خانواده اون موافق. خانواده من مخالف.البتهدچون هردومون ی بیماری نادر داریم از این طریق آشنا شدیم.. خانواده من میگن نه. چون هم ببماری خودت داره هم وضع مالیش خوب نیست

شیما
شیما
پاسخ به  بی نام
1 سال قبل

نمیدونم چی بگم والا خدا خودش گره گشا باشه ببین من به حضرت ابوالفضل خیلی اعتقاد دارم صداش کن تا له داد برسه

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  بی نام
1 سال قبل

هیچ چیز بی تدبیر نیست این و مطمعن باش

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  بی نام
1 سال قبل

خانوادتم حق دارن همیشه عشق کافی نیست

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  neda
1 سال قبل

ای جان 😍

شیما
شیما
پاسخ به  آدم معمولی
1 سال قبل

به امام حسین راحتی کاش منم اینجوری بودم

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  شیما
1 سال قبل

نه خوب آدم باید میانگران باشه نه مثل من بی حس نه مثل تو خیلی فرق احساس (عقل=قلب)تا زمانی که اینا برابر باشن حال دلت خوبه

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  شیما
1 سال قبل

بنظرم بهش یه شانس بده ،با کسی که دوستش داشتی نشد الان بزار یکی دیگه پوست داشته باشه بنظرم به امتحانش می ارزه ،خداقل اگه نشد اونم می فهمه که اشتباه بود

شیما
شیما
پاسخ به  آدم معمولی
1 سال قبل

اول باید جداشم بعد ببینم چیکار کنم

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  شیما
1 سال قبل

هرچی قسمته ،ایشالا همه چی برات اونجوری که خدا می خواد نوشته بشه خدا واسه هیچکس بد نمی خواد

زلال
زلال
پاسخ به  neda
1 سال قبل

وایییی نداجونمم توروخدا صبحم بذار اشکم خشک شد پیامتو دیدم گفتم اینم سوپرایزه شبه

زلال
زلال
پاسخ به  neda
1 سال قبل

بخدا داشتم اشکمو پاک میکردم یهو چشمم خورد به پیامت دا اشک سهله خودمم خشک شدم حسم پرید🤧🤧🤧🤣

شیما
شیما
پاسخ به  neda
1 سال قبل

قربونت برم خدا حفظ تون کنه ایشالله همیشه خوش باشین

زلال
زلال
پاسخ به  neda
1 سال قبل

دا اشک منم با اشکه گندم دراومد والا گریم گرف.هاباشه پس بخواب روزه جمعه رو😂

Maman arya
Maman arya
پاسخ به  neda
1 سال قبل

مرسی عزیزدل💖

دسته‌ها
47
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x