47 دیدگاه

رمان”ســهم من از تو”پارت89

4
(5)

 

 

 

– اگه شما و آرشام نبودید مرده بودم

نمیدونم چجوری و چطوری ممنونتون باشم..

 

آرشام روی صندلی میز توالت میشینه و عمو میگه:

 

– خدا نکنه… این چلغوز بلاخره یه جا به درد خورد خداروشکر !

آرشام لبخند کمرنگی میزنه و هیچی نمیگه  عمو سمتش برمیگرده:

 

_مامانت زنگ زد دیشب… گفت خودت جوابشو ندادی، ازم پرسید قضیه‌ی ازدواجت چیه…

آرشام پوفی میکنه و عمو میگه:

– گریه کرد که قد یه بزرگترم مارو حساب نکرده که خبر بده…

گفت خوشحاله… پرسید دختره کیه … چطوره،منم کم وبیش گفتم

اگه مشکلی نداری برگردید ایران همونجام نامزد کنید. بزار پدر و مادرت آروم شن…. خودت آروم شی گندم آروم شه.

خانوادشم آروم شن هان آرشام؟برمیگردی؟

منتظر و با هیجان نگاش میکنم. عمو سمتم برمیگرده:

– تو که میدونم مخالفتی نداری درسته؟

– مهم آرشامه عمو

عمو باز آرشامو نگاه میکنه:

– میدونم که نسبت به گندم بی میل نیستی…

ولی…

– من گیجم دایی نمیفهمم کار درست چیه…

مطمئن نیستم از پس یه رابطه و

خوشبخت کردن یکی بربیام،نمیدونم میتونم دختری رو کنارم تحمل کنم یا نه، نمیتونم با زندگی کسی بازی کنم..

 

– امتحان کن تا کی قراره بترسی و تنها باشی؟

نامزد کنید اگه شد برید سر خونه زندگیتون…نشدم مهم اینه تلاشتونو کردین خب.

 

بلند میشه و میگه:

– برم آبمیوه بیارم!

– آرشام گوش کن، گندم ساخته شده واسه خودت… این آشنایی بی حکمت نیست!

– فکر میکنم بهش .

بیرون که میره عمو میگه:

– یکم گند اخلاق هست ولی پسر خوبیه، چیزی تو دلش نیست،… البته نمیدونم گذشتشو….

– کنار اومدم… درک کردم… مهم الانشه.

– پس حسابی دلت رفته؟

سرمو زیر می ندازم:

– رفته!

– دوسِت داره… شک ندارم… فقط نمیتونه تصمیم بگیره… سخته واسش، یکم تحمل کن!

آرشام که با سینی آبمیوه میاد ساکت میشیم.

 

لیوانا رو تعارف میکنه و خودشم میشینه:

– بچه ی دل آرام خوبه؟

 

دلم میریزه و غمگین نگاش میکنم. خوش به حال دل آرام… حتی بچش واسه آرشام مهمه.

– آره مامانت گفت اسمشم انتخاب کردن

 

خشک و سرد میگه:

– چی؟

– امیرسام

 

– قشنگه

بلند میشه و میگه:

– پیش گندم میمونید؟ باید برم رستوران… امروز استثنا باید زودتر برم.. مهمون ویژه دارن..

– میمونم… برو!

باشه ای میگه و خداحافظی میکنه.

 

«**آرشام**»

 

 

روی صندلی میشینم و گیتارو برمیدارم.. عمو جاوید سمتم میاد… گارسون لیوان

آبمیوه رو مقابلم میزاره:

– تنها اومدی؟ گندم نیومده؟

تو حال خودم نیستم اصلا:

– یکم ناخوش بود عمو جاوید..

– اینجا اندازه ی خودت طرفدار داره…

فرداشب بهتر بود، بیارش پیشمون..

بی حوصله دستمو روی چشمم میزارم…

لبخند میزنه. رستوران کم کم پر میشه….

کاش میشد این حال سردرگمو بفهمم…

کاش اون شب توی مستی و گیجی دستم بهش نخورده بود…

گیتارو به صدا در میارم…

چشمامو میبندم و فقط دل آرامو می بینم… آخرین تصویر… آخرین خداحافظی آخرین باری که بغلش کردم…آخرین صدای که تو گوشمه، من نمیخام دیگه هیچی از این عشق یادم باشه، میخام واسه همیشه این عشق رو گوشه دلم و ذهنم به خاک بسپرم

سعی میکنم اینجا و تا ابد دل آرومو خاطراتشو فراموش کنم…

اون دیگه زن شوهرداره.. و مادر امیرسام…مادری که برا بچه من حسی جز نفرت نداشت، میخونم:

« لعنت به شبهای بعد از تو

به دردی که ماند از تو

به دادم نمیرسی

رفتی آواره شد خانه

ماندم غریبانه

لعنت به بی کسی…

 

قلب من این چنین آسان نمی لرزید

عشقت اما به غم هایش نمی ارزید

دنیا رو بردی همراهت به نابودی

دنیا غم شد مگر تو چند نفر بودی؟”

چشمامو باز میکنم… همه دست میزنند و سوت میزنن.. یه چیزی گلومو میسوزونه….

” من همانم که دل از دنیا بریدم

با غمت آتش به باران میکشیدم

هر چی خواستی خواستم عشقی ندیدم

خاطراتم را چرا یادت نمانده؟

غصه ها من را به پایانم رسانده

بی وفا مهر و وفا یادت نمانده

قلب من این چنین آسان نمی لرزید عشقت اما به غم هایش نمی ارزید

دنیا رو بردی همراهت به نابودی دنیا غم شد مگر تو چند نفر بودی؟»

 

آهنگ که تموم میشه همه دست میزنن،

گوشیم که زنگ میخوره بلند میشم و بیرون میرم… با دیدن اسم گندم جواب میدم

-بله؟

– نگرانت بودم. با یه حال بدی رفتی آخه … بهتری؟

– بهترم

عمیق نفس میکشه…. پیداست بغض داره:

– اگه من و حرفام و کارام باعث شده بهم بریزی عذر میخوام…

قول میدم دیگه مزاحمت نشم… اول همه چی شوخی بود… شیطنت بود… رفاقت بود…

گذاشتمت جای گرشا… اما به خودم اومدم دیدم…

لب پله میشینم و گوش میدم:

 

– ولی هیچ وقت قصد نداشتم زوری خودمو بهت غالب کنم. من فقط رک و راست از حسم گفتم…بازم میگمو شده هزاران بار هم میگم…

آرشام؟ تو واسم جوری عزیزی که تا حالا هیچ مردی نبوده…و نخاهد بود .. من خجالت نمیکشم از اینکه بهت اعتراف کنم عاشقتم

اینم میدونم گذشته باهاته… عشقتو توی یادته… و ممکنه هیچ وقت نتونی فراموشش کنی یا دیگه عاشق شی…

اما اگه یه حس خیلی کمم بهم داشته باشی من میتونم تقویتش کنم… خوشبختت کنم!

 

کلافه چشمام و روی هم فشار میدم… ادامه میده:

– میدونم این مدت فقط دردسر بودم واست…. حتی شاید وقتی م. س. ت بودی اشتباه کردم موندم پیشت…

اگه بدونم یکم حتی اندازه سوزن حسی بهم داری با جون و دل میمونم اگه هم حسی بهم نداری بهم بگو

قول میدم دیگه مزاحمت نشم برمیگردم ایران تا ازم راحت شی!

– لعنت به تو گندم…. لعنت به من و این قلبی که نمیفهممش چه مرگشه …. برگرد، برگرد ایران!

 

حتی صدای نفساشو نمیشنوم…

خودمم نفسم بالا نمیاد…

اما میدونم گندم کنار من خوشبخت نمیشه…من دلم ذهنم بیاد کسیه که هیچ جور یادم. نمیره

من نمیتونم هیچ دختریو بپذیرم… و حتی نسبت به حس دوست داشتنم مطمئن نیستم… شاید ترحم باشه… صدای شکستن بغضشو میشنوم:

 

– باشه فقط …..

نمیتونه حرف بزنه پیداست جا خورد… انتظارشو نداشت.

– مراقب خودت باش… من با عمو میرم بلیط بگیرم… دوست دارم آرشام…!

قطع میکنه… کلافه گوشیو به پیشونیم میزنم.

 

«**گندم**»

 

– گندم جان…. بلیط واسه فردا گرفتم … فقط تو مطمئنی عجله نمیکنی؟ اون آرشام عقل درست …

 

اشکامو پاک میکنم … عمو فریدون الله اکبری میگه و پشت فرمون میشینه…

_با این وضعیت دستت منو کشوندی بلیط بگیرم یهویی تصمیم گرفتی…. آخه چی بینتون گذشت ؟

– من فقط اعصاب و آرامششو بهم ریختم عمو اون اومده اینجا آروم شه…

. راحت شه…. تنها باشه… من با بچه بازیام… با فضولیام… با حرفام و کارام…

با این دلبستگی بی موقع آزارش دادم… میرم که از من و دردسرام خلاص شه… میشه منو ببرید خونه؟

 

_می برمت رستوران… لااقل واسه آخرین بار بخون واسه عموجاوید و مهموناش… آرشامم شاید نظرش عوض شد!

میخوام اعتراض کنم اما دلم واسه دیدنش پر میکشه…

وقتی میرسیم آرشام مشغول خوندن…

دلم میره واسه ژستش طرز خوندنش… اخم و جدیتش…

با عمو جاوید سلام و احوال پرسی میکنیم. نگران دستمو نگاه میکنه و عمو فریدون توضیح میده… سمت آرشام که حالا خوندنش تموم شده میرم… چشماش خستش… از دیدنم جا میخوره…

– عمو فریدون آوردم. گفت واسه آخرین بار بخونم اینجا.

– با این وضع دستت اومدی چیکار؟

_میرم زود… بلیطم گرفتم!

تلخند میزنه:

– چی میخوای بخونی؟

آهنگی که میخوام بخونمو بهش میگم

.

با مکث شروع به زدن میکنه و من با دردی که توی دست و قلب و روحمه میخونم:

 

« خودت گفتی قراره پای این عشق

همه دیونگیمون و بزاریم

خودت گفتی میشه رویا رو حس کرد

تو این خونه از این حالی که داریم”

 

آرشام میزنه و نگام میکنه…

توی چشماش غم داره ،و من هر چقدر تلاش میکنم نمیتونم جلوی اشکاموبگیرم….چقدر دنیا نامرده… همیشه برعکسه

کسی رو عاشقانه دوس داری نمیخوادت،

و کسی که نمیخایش عاشقانه دوست داره…

 

 

••••

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
1676877298840

دانلود رمان عبور از غبار pdf از نیلا 1 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           گاهی وقتها اون چیزایی رو ازدست می دیم که همیشه کنارمون بوده وگاهی هم ساده ساده خودمونو درگیر چیزایی میکنیم که اصلا ارزششو ندارن وبودونبودشون توزندگی به چشم نمیان . وچه خوب بودکه قبل از نابودشدنمون توی گرداب زندگی می فهمیدیم…
IMG 20230123 230736 486

دانلود رمان به من نگو ببعی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی در پی ؛ در سن ۲۵ سالگی موفق به کسب ارشد دامپزشکی شده. با ورود به دانشگاه جدیدی برای تدریس و آشنا شدنش با دانشجوی…
Negar ۲۰۲۱۰۶۰۱ ۰۱۵۶۵۸

رمان اشرافی شیطون بلا 5 (1)

2 دیدگاه
  دانلود رمان اشرافی شیطون بلا خلاصه : داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی…
IMG 20230123 235641 000

دانلود رمان روزگار جوانی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه…
photo 2019 01 08 14 22 00

رمان میان عشق و آینه 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق…
IMG 20240524 022150 623

دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۳ ۰۱۲۶۵۰۱۱۲

دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری 5 (3)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از…
IMG 20231031 193649 282

دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو 1 (1)

9 دیدگاه
    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان…
dar emtedade baran3

رمان در امتداد باران 0 (0)

2 دیدگاه
  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

47 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یلدا
یلدا
11 ماه قبل

پارت های جمعه رو نمیزارین؟

آدم معمولی
آدم معمولی
11 ماه قبل

جمعه ها پارت نداریم ؟

مریم
مریم
11 ماه قبل

ندا جون یه پارت دیگه لطفااا

بانو
بانو
11 ماه قبل

واقعا آدم مگه چقد تحمل داره که انقد زخم و غم ببینه😭😭😭😭😭😭

ایسان
ایسان
11 ماه قبل

سلام نداجان ممنون از پارت گزاریت ببخش من چن روز پیام ندادم نظر ندادم دستم بند نی نی بود و رمانت داره به جاهای خوبی کشیده میشه.👍

ایسان
ایسان
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

اره ۴۸ روزشه

Mobina
Mobina
11 ماه قبل

به نظرم با ادامه دادن رمان یکم زیادی چرت شده دقیقا اون پارت که آرشام گفت دوست داشتن گندمو اعتراف کرد و فهمیدیم دل آرام حالش خوبه و خوشبخته باید همه چی تموم میشد!

://////
://////
11 ماه قبل

ندایی الهی گندم فدات شه یه پارت دیگه بذار ببینم این گور به گور شده برمیگرده یا نه؟

هعی
هعی
11 ماه قبل

یه سوال این فصل ۳ هم داره؟

ساناز
ساناز
پاسخ به  هعی
11 ماه قبل

آره ولی ندا جون نمیزاره برامون 🥺

ZiZi
ZiZi
11 ماه قبل

اول ممنون از ادمین عزیز بابت پارت گذاری درست و به موقع، دوم :
رمان یه کلیشه ترکیبیه درست مثل اکثر رمان های آنلاین دیگه که فقط یه قصه ی عاشقانه بی مضمون دارن
از جمله کلیشه هایی که میشه نام برد :خواننده بودن و گیتار زدن اکثر شخصیت های اصلی رمان
بی قواعد بودن و نادیده گرفتن عرف جامعه
نادیده گرفتن چارچوب های جامعه
و خیلی چیزهای دیگه
همه اینا باعث میشه یه رمان بیمضمون و آب دوغ خیاری جلوه کنه
از دوستان عزیزی که میل به نوشتن دارن تقاضا میکنم اول سطح مطالعه تون رو بالا ببرید بعد با تامل و تفکر دست به خلق هرگونه اثری بزنید.
سپاس فراوان🙏🌹

خر کی باشی شما که اسممو بگم؟
خر کی باشی شما که اسممو بگم؟
پاسخ به  ZiZi
11 ماه قبل

خیلی باهات هم نظرم یکی هم اینکه همه شخصیتای رمانا خوشگلن
مگه میشه اخه؟ همه دخترا پوست سفیدو موی بلندو گونه های قرمز و هیکل فوق العاده پسرا هم همه سیکس پکو و موهای مدل دار و چشمای ابی و فلان
ماهم که این وسط سیاه سوخته و بدترکیب و ایکبیری
بابا یه چی بنویسین که لااقل ادم اعتماد به نفسش پایین نیاد الان من پوستم سبزه اس اینارو میبینم هی جوش میزنم

رضا میر
رضا میر

محض اطلاع دلارام پوستش سبزه ی گندمی و چشماش قهوه آیه و عزیزم اعتماد به نفس داشته باش زیبایی هات و ببین اگه اعتماد به نفس نداری توصیه میکنم سریال زیبایی حقیقی و ببینی.
و گیتار زدن و صدای خوب و که الان همه دارن من برادرم گیتار و ارگ میزنه یا پسرای دورو اطرافم کلیشه این؟الان از هر ده تا آدم حداقل شیش هفتاشون ساز میزنن من خودم گیتار میزنم،درسته اکثر نویسنده ها اینجورین ولی این اونقدرا هم کلیشه ای نکرده من چنتا رمان خوندم که شخصیتا اینجوری بود:دختره پوست سفید چشم آبی موی لخت و بلند دلارام پوستش گندمی و چشماش قهوه ای و موهاشم زیاد بلند نیس عکسشو تو پارت ۳۰ ببینید ولی بازم خوشگله

خر کی باشی شما که اسممو بگم؟
خر کی باشی شما که اسممو بگم؟
پاسخ به  رضا میر
11 ماه قبل

داداش من اونقدرا هم بد نیست قیافم اعتماد به نفسم دارم بقران😂😂 جمله اخرمو محض طنز گفتم و منظورمم از جوش زدن حرص خوردن بود😂و اینکه من نمیخوام نظرمو به شما تحمیل کنم شما اگه خوشت اومده از رمان بخون
نظر من این بوده
از وقتی که 10 سالم بود رمان خوندنو شروع کردم تا الان که 17 سالمه خیلی طرز فکر و دیدم نسبت به رمانا عوض شده
اوایل طرفدار رمانایی بودم که توش همه پولدار باشن و قیافه های عالی و خانواده های مهربون و .. ولی هر چی که گذشت بیشتر به رمانایی علاقه مند شدم که به زندگی واقعی ادما نزدیک تره
این رمان رو هم فقط محض کنجکاوی ادامه دادم وگرنه قلم نویسندش و مضمونش منو جذب نکرد
حداقل تو این سایت که بالای 10 تا از رماناشو میخونم اکثرا قیافه های خوبی دارن مثل گلین و دلارای و تابش تو اتش شیطان و الاله تو اووکادو و سراب تو اس کور و… پسراشونم که همه هیکلی و قیافه ی برد پیت
من به شخصه خیلی کم رمانایی رو خوندم که قیافه های افسانه ایی نداشته باشن و زیبایی معمولی داشته باشن

شیما
شیما
11 ماه قبل

😭😭😭😭😭😭😭😭

شیما
شیما
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

میدونی من هیچ وقت شانس نداشتم پسره هیچی نداشتا نه قیافه نه اخلاق نه هیکل اما من بازم عاشقش بودم هوس بازم بود دو سال نامزدش بودم کلی بدبختی کشیدم خیلی عذاب کشیدم شده بودم برده از اون زمان روانی بودن شده یادگار عینک زدن شده یادگار عصاب معده شده یادگار و خیلی عذابای دیگه

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  شیما
11 ماه قبل

باید یاد بگیری تو این دنیا هیچکس به اندازه خودت با ارزش نیست نه بچه ،نه عشق ،نه همسر تا زمانی که خودت و دوست داشته باشی همه چی خوبه و اون آدم واقعی تو زندگیت و پیدا می کنی

شیما
شیما
پاسخ به  آدم معمولی
11 ماه قبل

دیگه نمی خوام بی خیال

شیما
شیما
11 ماه قبل

منم می خواستمش عاشقش بودم اون نخواستم بی خیالم شد یکی هست که عاشقمه من نمی خوامش ای خدا چرا من نمیمیرم

شیما
شیما
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

ببخشید تورم ناراحت کردم شرمنده باجی
اما نمیدونی چی کشیدم سه ماه قرص روانی عصبی خوردم بی شرف طلاقم نمیده نامزده عقدی بودیم تو بگو از کدوم بدبختیم بگم تو هم بشماری بگو تا بگم

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  شیما
11 ماه قبل

هرکسی تو زندگیش یه امتحانی داره هممون یجوری قراره پایش کنیم اینکه فهمیدی آدم اشتباهی بوده اونم جای شکر داره

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  شیما
11 ماه قبل

خوب حالا قضیه منی که نه کسی رو می خوام نه کسی من و می خواد چیه لاود سنگم برم بمیرم

بی نام
بی نام
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

من چی که یکی دوسدارم. اونم من عاشقانه دوسداره. وحشتناک. خانواده اون موافق. خانواده من مخالف.البتهدچون هردومون ی بیماری نادر داریم از این طریق آشنا شدیم.. خانواده من میگن نه. چون هم ببماری خودت داره هم وضع مالیش خوب نیست

شیما
شیما
پاسخ به  بی نام
11 ماه قبل

نمیدونم چی بگم والا خدا خودش گره گشا باشه ببین من به حضرت ابوالفضل خیلی اعتقاد دارم صداش کن تا له داد برسه

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  بی نام
11 ماه قبل

هیچ چیز بی تدبیر نیست این و مطمعن باش

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  بی نام
11 ماه قبل

خانوادتم حق دارن همیشه عشق کافی نیست

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

ای جان 😍

شیما
شیما
پاسخ به  آدم معمولی
11 ماه قبل

به امام حسین راحتی کاش منم اینجوری بودم

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  شیما
11 ماه قبل

نه خوب آدم باید میانگران باشه نه مثل من بی حس نه مثل تو خیلی فرق احساس (عقل=قلب)تا زمانی که اینا برابر باشن حال دلت خوبه

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  شیما
11 ماه قبل

بنظرم بهش یه شانس بده ،با کسی که دوستش داشتی نشد الان بزار یکی دیگه پوست داشته باشه بنظرم به امتحانش می ارزه ،خداقل اگه نشد اونم می فهمه که اشتباه بود

شیما
شیما
پاسخ به  آدم معمولی
11 ماه قبل

اول باید جداشم بعد ببینم چیکار کنم

آدم معمولی
آدم معمولی
پاسخ به  شیما
11 ماه قبل

هرچی قسمته ،ایشالا همه چی برات اونجوری که خدا می خواد نوشته بشه خدا واسه هیچکس بد نمی خواد

زلال
زلال
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

وایییی نداجونمم توروخدا صبحم بذار اشکم خشک شد پیامتو دیدم گفتم اینم سوپرایزه شبه

زلال
زلال
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

بخدا داشتم اشکمو پاک میکردم یهو چشمم خورد به پیامت دا اشک سهله خودمم خشک شدم حسم پرید🤧🤧🤧🤣

شیما
شیما
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

قربونت برم خدا حفظ تون کنه ایشالله همیشه خوش باشین

زلال
زلال
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

دا اشک منم با اشکه گندم دراومد والا گریم گرف.هاباشه پس بخواب روزه جمعه رو😂

Maman arya
Maman arya
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

مرسی عزیزدل💖

دسته‌ها

47
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x