رمان حورا پارت 38

3.7
(3)

 

 

کراواتش را مرتب کردم. سعی میکردم نگاهم به چشمانش نیفتد، بغض امانم را بریده بود و میترسیدم با دیدن نگاهش، بغضم بترکد.

 

داشتم همسرم را برای ازدواج دومش راهی میکردم.

چند روز دیگر هم دست زنش را میگرفت و مقابل چشمانم به این خانه میاورد.

 

هنوز هم نمیدانم به کدامین گناه به این عذاب دچار شدم، اما قطعا تحملم هم بالاتر رفته که تا اینجای کار دوام آورده ام.

 

_ تو حتی جرات نداری تو چشام نگاه کنی!

 

بی اختیار نگاهم را بالا کشیدم. اخم های درهمش او را جذاب تر میکرد.

 

همیشه برای من میخندید اما من عاشق همین اخم هایش شده بودم.

 

از روزی که برای خواستگاری ام آمده بود خوشتیپ تر و جا افتاده تر بود.

 

حق داشتم که هنوز هم دلم برای این نامردترین مردِ دنیا میرفت…

 

_ من جرات خیلی کارا رو پیدا کردم عشقم…

 

طعنه ام را به جانش نشاندم و لبخند به لب دستی به یقه اش کشیدم.

 

_ چقدر خوشتیپ شدی قربونت برم… از خواستگاری خودمونم خوشتیپ تر شدی!

 

کلافه پلک هایش را روی هم فشرد و موهایی که برایش مرتب کرده بودم، با چنگ زدن بهم ریخت.

 

_ بگذر از این خواسته ات حورا، بگذر عمر من… میدونی که رو حرفت نه نمیارم، بگو نرم، بگو تمومش کنم…

بیخیال لجبازی و ادب کردنت میشم، فقط یه کلمه بگو نرو…

 

_ برو!

 

 

دهانش را برای گفتن حرفی باز کرده بود که با باز شدن یکباره ی در اتاق، بست و هر دو همزمان سمت در چرخیدیم.

 

چهره ی بشاش و خرسند مادر قباد همچون خاری در قلبم فرو رفت. اشک به چشمم نیشتر زد وقتی با چشم غره سمتم برگشت.

 

_ وا تو که هنوز آماده نیستی، بجنب ببینم… با اینکارا مراسمو بهم نزن منتظرمونن!

 

چه زود رنگ عوض کرده بود، حالا دیگر بدون هیچ ابایی مقابل قباد هم لحنش تند و تیز بود.

 

_ حورا نمیاد، شما برو منم الان میام.

 

قلبا نمیخواستم بروم و قباد هم مراعات حالم را کرده بود که شرط کرد در نبود من به خواستگاری میرود.

 

من هم از خداخواسته شرطش را پذیرفتم اما انگار زورم به سرنوشت نمیرسید.

 

_ قباد جانم تو به این کارای زنونه کاریت نباشه مادر.

 

هن هن کنان سمتم آمد و دستم را کشید. با خشونت سمت کمد هدایتم کرد و برایم دندان تیز کرد.

 

_ زود آماده شو، وقت تلف نکن… لاله گفته در صورتی که خودت باشی و رضایتتو اعلام کنی جواب مثبت میده.

 

آخ امان از لاله، دخترک کمر به قتلم بسته بود. آهی کشیدم و سری به تایید تکان دادم که صدای اعتراض قباد بلند شد.

 

_ گفتم نمیاد مامان، نشنیدی؟

توام حق نداری دست به اون کمد بزنی.

میتمرگی سرجات تا گورمو گم کنم و برگردم تو این خراب شده…

 

 

 

برعکس رفتار توهین آمیز و بی ملاحظه ای که با من داشت، در برابر قباد لطافت و نرمی به خرج میداد.

آن هم بیش از حد!

 

چینی به بینی اش داد و انگار که مقصر تمام این بدبختی ها من باشم، با غیظ نگاهم کرد.

 

بلافاصله لبخند مهربانی روی لب نشاند و با قدمهایی آرام سمت قباد رفت.

 

_ دور سرت بگردم شاه دوماد!

زنت خودش رفته خواستگاری، حالام تو مراسم باید باشه مادر.

اگه نیاد خالت دل چرکین میشه فکر میکنه راضی نیست.

لاله بچم، انقدر باشعوره گفته تا حورا شخصا اعلام رضایت نکنه جواب مثبت نمیده.

نمیخواد با نارضایتی بیاد تو این زندگی…

 

پوزخند صداداری زدم. بی شرفی را به حد اعلا رسانده بودند!

 

بمیرم برای شعور لاله!

چقدر هم برایش مهم است پا در چه زندگی ای میگذارد!

 

آن زمان که هنوز زیر خواب شوهرم نشده بود و قباد را از راه به در نکرده بود، برایش دلبری میکرد و مهم نبود رضایت من!

 

حالا شده باشعور، دخترک روانیِ عوضی!

هه، البته باید با هوویم مهربان تر از این حرفها باشم…

 

گلویی صاف کردم و عفونت زخم هایی که بر قلب و روحم زده بودند را درون خود محبوس نگه داشتم.

عجب صبری داشتم من…

 

_ الان آماده میشم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230123 230208 386

دانلود رمان آبان سرد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۰ ۲۰۴۷۵۲۱۰۲

دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک 4 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۵۴۸۵۵

دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار 3 (1)

5 دیدگاه
    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۴ ۲۲۱۵۵۵۳۹۷

دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و…
رمان گرگها

رمان گرگها 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۲ ۱۱۲۵۵۲۴۵۵

دانلود رمان کام بک pdf از آنید 8080 2 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : کام_بک »جلد_دوم فلش_بک »جلد_اول       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی..
InShot ۲۰۲۳۰۷۱۳ ۰۰۲۸۰۵۰۲۰

دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای…
IMG 20230128 233556 6422

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         دنیای گرگ ها دنیای عجیبیست پر از رمز و راز پر از تنهایی گرگ تنهایی را به اعتماد ترجیح میدهد در دنیای گرگ ها اعتماد مساویست با مرگ گرگ ها متفاوتند متفاوت تر از همه نه مثل سگ اسباب دست انسانند…
photo 2017 04 20 14 37 49 330x205 1

رمان ماه مه آلود جلد اول 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زلال
زلال
1 سال قبل

من دیگه نمیخونم این رمان رو عصابم خراب میشه

Roya
Roya
1 سال قبل

حرف برای گفتن پیدا نمی کنم که بگم برای حورا واقعا متاسفم برای حورا😑

.Hasti@
.Hasti@
1 سال قبل

دیگه موندم چی بگم از دست این حورای گورخر احمق

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x