رمان دلارای پارت 125

3.3
(3)

 

 

صدای داراب بحث را پایان داد :

_چند صد نفر اون تو منتظر عروس دومادنا !

حاج ملک شاهان اخطار داد :

_راست میگه مروارید خانم

اینجا نگهشون داشتی که چی ؟

مروارید با صداقت لبخند زد

جملات دلارای شادش کرده بود

_گفتم حالا که بعد از چند سال تو خونمون جشن به پا شده از خود عروس بخوام برا پسرم دعا کنه

_پسر تو احتیاج به دعا نداره برای ازدواج و تشکیل خانواده
نیاز به جربزه و عرضه داره که تو وجودش نیست

با لذت به هومن در لباس دامادی نگاه کرد
و ادامه داد :

_دلم می خواست کنار هومن بزرگ میشد تا یکم از مردونگی و خانواده دوستیش یاد می گرفت

دلارای تیز نگاهش کرد

از این مرد نفرت داشت

_کاش خانواده پدریش بودن

دوست داشتم بدونم به اونا رفته یا نه

حاج ملک شاهان ابرو درهم کشید

مروارید خانم با سادگی جواب داد:

_فوت شده پدرش عزیزم

روحش شاد

کاش تو این روز کنار پسرش بود

آرزوی هر پدریه

حاجی دستش را روی شانه هومن گذاشت :

_منم مثل پدرش

دلارای تیر آخر را زد :

_اتفاقا هومن شبیه شما ست ، نه مامان ؟ عجیبه

حاج خانوم به هومن خیره شد

_وا ، بی راهم نمیگه ، منم حس می کنم شباهت میده ،کارای خدا

دلارای سر تکان داد :

_اصلا به هومن بیشتر میاد پسر این خانواده باشه تا آلپ ارسلان

حاجی با چشمان ریز شده به دخترک خیره شد

_یعنی چی ؟

هومن دستش را پشت کمر دلارای گذاشت

_منظور خاصی نداشت حاجی

اگه اجازه بدین ما بریم داخل

گوسفندی بریدند و دلارای و هومن از کنارش گذشتند

مراسم با شکوهی بود

حاج ملک شاهان سنگ تمام گذاشته بود

دلارای آرام پوزخند زد :

_بابات چیزی کم نذاشته

هومن مثل خودش آرام جواب داد :

_یعنی چی بابات ؟

_منظورم حاجیه

_حاجی رو اندازه بابام دوست دارم اما بابام نیست
جلوش این حرفو نزن

_می ترسی بهش بربخوره تو پسرش باشی ؟

هومن عاصی شده نگاهش کرد:

_فقط من باید حواسم باشه کسی شک نکنه ؟

تو قراره هر کاری دلت میخواد بکنی ؟

اگر اینطوره بگو منم تکلیفمو بدونم

دلارای عقب کشید و در برابر نگاه های اطراف مصنوعی لبخند زد

لبخندی که زمان رقص و عکاسی هم پاک نشد

حتی زمانی که جلوی هومن شروع به رقصیدن کرد هم لبخندش روی لب هایش بود طوری که خیلی ها به نگاه عاشقانه و اساطیری اش به هومن حسرت خوردند

بالاخره تمام شد و هنگامه کنارش ایستاد

_حاضری ؟ عاقد اومده

دلارای نفس عمیقی کشید

سیاه شدن شناسنامه خودش و هومن به قیمت شناسنامه دار شدن طفلک تازه وارد

ناعادلانه بود اما او عادت داشت به این نا عدالتی ها

_آره بریم

هومن اجازه نداد :

_قبلش باید بریم یک جایی

دلارای ابرو در هم کشید

دیگر حوصله بازی جدید نداشت

_یعنی چی ؟ کجا ؟

هومن در سکوت دستش را کشید

_من حوصله ندارم هومن

امشب ظرفیتم تکمیله

هومن کنار میزی که گوشه سالن بود ایستاد

هنگامه برای زنی شکسته و میانسال که روسری سفید به سر داشت و روی صندلی چرخدار نشسته بود میوه پوست میکند

با دیدن هومن پوزخند زد

_چه عجب ما یادت افتادیم

هومن عصبی نگاهش کرد

_شروع نکن

هنگامه پوزخند زد

آنقدر غمگین و عصبانی بود که نمی توانست سکوت کند

تمام مدت دست زنت رو گرفتی کنار حاجی پلکیدی
حاجی و زنش یک ثانیه هم از کنار عروس و دوماد دور نشدن

حالا اومدی اینجا که چی ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان دلدادگی شیطان

رمان دلدادگی شیطان 5 (1)

13 دیدگاه
  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این…
IMG 20230123 230820 033

دانلود رمان با هم در پاریس 5 (1)

10 دیدگاه
  خلاصه رمان:     داستانی رنگی. اما نه آبی و صورتی و… قصه ای سراسر از سیاهی وسفیدی. پسری که اسم و رسمش مخفیه و لقبش رباته. داستانی که از بوی خونی که در گذشته اتفاق افتاده؛ سر چشمه می گیره. پسری که اومده تا عاشق کنه.اومده تا پیروز…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۹۲۰۰۷۰

دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه…
رمان بر دل نشسته

رمان بر دل نشسته 4 (4)

5 دیدگاه
خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
IMG 20230128 233946 2632

دانلود رمان عنکبوت 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         مدرس فیزیک یکی از موسسات کنکور ناپدید می‌شود و با پیدا شدن جنازه‌اش در ارتفاعات شمالی تهران، شادی و کتایون و اردوان و سپنتا و دیگران ناخواسته، شاید هم خواسته پا به قصه می‌گذراند و درست مثل قطعات یک جورجین مکملی…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۶۵۷۴۴۷

دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (6)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۷ ۱۱۳۲۵۲۳۹۷

دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من…
Screenshot 20220925 090711 scaled

دانلود رمان شوگار 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

32 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رویا
رویا
2 سال قبل

سلام ببخشید میشه بگید چرا هرچقدر میگیم پارتارو بیشتر کنید اینکارو نمیکنید؟

یه انسان عادی
یه انسان عادی
2 سال قبل

ادمین
https://chat.whatsapp.com/BT167s3Neum7GxfczaRfMl
اینجا یه زمان میزارن ، نویسندش گفت که بهت بگم رمانشو اینجا بزاری اگه میشه

حانیه
حانیه
2 سال قبل

اینجور که معلومه تا سال بعد فقط تو عروسی می پلکیم به خدا اگه زندگی واقعی خودم بود زودتر تموم شده بود بابا
پارت۱۲۵هم حتما اینه
هومن:هنگامه شروع نکن لطفا
هنگامه:چیه؟بهت برخورد؟تازه یادت افتاده مادر و خواهرتم توی عروسیت حضور دارن یه سلامی بهشون بکنی؟
هومن عصبی دست دلارای راکشید و از آنها دور شددلارای روبه او توپید:چته هومن دستم شکست
هومن:خفه شو این شرو ورا چیه تحویل حاجی دادی تو؟هان؟
دلارای پوزخند زد :هیچی نگران نباش حاجی جونت ناراحت نمیشه میدونی که جای پدرته و به همون اندازه دوست داره
هومن عاصی شده نگاه خشمگینی به دلارای انداخت دست پشت کمر اوگذاشت و اون رو به جلو هل داد:خیلی خب بریم دیگه الان عاقد میاد
دلارای و هومن به جمع پیوستند دلارای سرسفره عقد ناراحت بود انقدر که ازشدت ناراحتی پوست لبشو میکند
بالاخره عاقد اومد
ولی انگار یه حسی به دلارای میگفت هرلحظه امکان داره ارسلان سربرسه
بالاخره سه دور خطه رو خوندن دلارای اشک توی چشماش جمع شده بود چی میشد اگه همین الان بع جای هومن ارسلان کنارش نشسته بود؟همینکه دلارای لب باز کرد تا بله رو بده صدای ارسلان سرجاش خشکش کرد
کدوم بی ناموسی میخواد زن منو عقد کنه؟

خب دیگه اینم از ارسلان راحت شدیم آخیشش🤣🤣🤣😐🤦‍♀️🤣🤣🤣

Mehrimah
پاسخ به  حانیه
2 سال قبل

😂🤦

آتاناز
آتاناز
پاسخ به  حانیه
2 سال قبل

بیاید از اینجا به بعد رو بگم خلاص بشیم
ارسلان کدوم بیناموسی میخواد زن منو عقد کنه؟
ممممممممددددد
(حالا شما ممد رو ی مرد قول پیکر با شکم بازاری و تفنگ تصور کنید)
هومنو بکش چند نفر دیگه رسیدن داخل و مردم رو از خونه بیرون کردن همه داشتن حسرت این عشقی که ارسلان داشتم رو میخوردن که ارسلان به سمت دلارای رفت و مثل سگ مرگوندش بعد آخرش بغلش کرد و گفت که عوضی من عاشقت شدم ولی تو ی آشغال بیشتر نبودی هومن که تیر خورده بود از دنیا رفت ولی لحظه آخر به دارای گفت که دوستش داره
داراب و دامون هم تیر خوردن اونا میخواستن برن که حاجی و حاج خانم رو بکشم که دلارای جیغ کشید ننننننهههه ارسلان هم گلوله ای که به سمتشون پرت شد رو با دوتا دستاش پودر کرد دلارای گفت ااااههه مرد زندگیم🥺🥺
من توله سگ تو ،تو شکممه دلارای رفت بالا سر جنازه داراب و دامون کردی رقصید دیجی هم دید عروس لابد چیزی مصصرف کرده آهنگ شلوار پلنگی پخش کرد و انان تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردن و صاحاب پونزدع تا بچه شدن ولی هنوز عاشق همن
قصه ی ما به سر رسید آقا کلاغه به خونش نرسید

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
پاسخ به  آتاناز
2 سال قبل

😐😂😂جرر

Sevili
Sevili
2 سال قبل

چرا همچین مکنی یکم زیاد بنویسی چی میشه مخایی پارتایع رمانت زیاد باشن ولی باکم نوشتن که نمیشه

Mehrimah
2 سال قبل

اوف خسته شدیم دیگه چقدر کشش میده!!
الان سه پارته عروسیه!🙄
نویسنده عزیز قلم قویی داری اما خیلی طولش میدی به همین دلیل خواننده از خواندن زده میشه♡☻

......
......
2 سال قبل

چرا رمان عشق ممنوعه استاد رو ادامه شو نمیذارن😐

......
......
2 سال قبل

اقا ناموصن چرا اینقدر طولش میدید 😐
بمولا سریعی سریعی پارت بزار تا20پارت دیگه خبری از ارسلان نیست عروسی هم هنوز تمام نشده 😐

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
2 سال قبل

چه بگویم
نگفته هم پیداستتتت
غم این دل مگر یکی و دوتاست
چه بگویمممم

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
2 سال قبل

پارت طنز بذارم یا جدی ؟
هرکدوم بیشتر بود نظراتش اونو میذارم 💋
فاطی اونایی ک ی اکانتن با اسما مختلف میان ک رای هارو زیاد کنن لو بده 😛😂😂😂😂

سپیده
سپیده
پاسخ به  دیجی تلما😜
2 سال قبل

طنز

سپیده
سپیده
2 سال قبل

از تو کل این رمان فقط و فقط برا هنگامه و هومن ناراحت شدم
اون ارسلان مفت خور خونه مجردی داره دختر بازی میکنه خارج میره
بعد هومن بخاد یه خونه بخره باید با قرض بخره🤕

:))))
:))))
2 سال قبل

فاطمه جان رمان دلارای کامل نیس
من نصفش رو توی تلگرام خوندم و بعدش پولی شد یعنی برای خوندن بقیه ش باید هزینه پرداخت کنین
شما کاملش رو دارید؟,
نمیدونم چرا کامنتام چاپ نمیشه!

:))))
:))))
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

خب اره منم انلاین میخونم اما امروز دیدم نوشته ک برای ادامه رمان باید مبلغی رو پرداخت کنید و بعد لینک رمان رو میدن

مهرسا
مهرسا
2 سال قبل

کوتاه و کوتاه و کوتاه تر😓

Delvin
2 سال قبل

هنگامه چرا انقد ‌کراشه؟

خیلی دوسش دارم 🥺

....
....
پاسخ به  Delvin
2 سال قبل

چرا؟

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
پاسخ به  Delvin
2 سال قبل

محدثه جان تو پارت قبلی ازت ی سوال پرسیدم اینجام میپرسم ..
شما تازگیا ادمین شدید ؟ یا اینکه جز ۵ تا ادمین سایتید ؟ اخه من فاطی و اقا قادر و مهرناز رو میشناسم فقط و شمارو تاحالا ندیده بودم اسمتون و …

خوشحال میشم آشنا شیم و اینکه اگر دوست داشتی بیا چت روم 😍

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

آهاان
کدوم رمان ؟

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
2 سال قبل

اولین کامنتم عایا ؟¿
پارت بذارم عایا ؟¿🤕😂

Tamana
Tamana
پاسخ به  دیجی تلما😜
2 سال قبل

بزار☺😁

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
پاسخ به  Tamana
2 سال قبل

چشم😂❤

Sana:)
Sana:)
پاسخ به  دیجی تلما😜
2 سال قبل

ببین منو
فک کنم اسمت تلما باشه😂
ولی حتما ارسلانو بیار خو؟
بعد یجوراییش جدی کن انگار جدی پارتو تو نوشتی
میخام ببینم ذهن ما با خود پارت اصلی چ فرقی میکنه
اخه تقریبا تو هر چی فک کنی ماعم همونو در نظر داریم🙂😂
متوجه شدی چی میگم؟😂

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
پاسخ به  Sana:)
2 سال قبل

جانم ؟
لقبم دیجی تلماس ، یعنی بچها سایت بهم میگن دیجی و تلما اسم مستعارمه به معنی امید و آرزو🥰
اوهوم باشه عزیزم … هدف اصلا از نوشتن این پارتا این بود که ی کمی طنز باشه و بچها ی کم بخندن ، حالا ی نظر سنجی میکنم ببینم کی چجوری دوس داره 😍😍
قربونت لطف داری تو عزیزدلم💋🍒
آرع ارع متوجه شدم 😂😛

Sana:)
Sana:)
پاسخ به  دیجی تلما😜
2 سال قبل

عه ببخشید فک کردم اسمت تلماس😂
مرسی 🌚❤

دسته‌ها

32
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x