رمان دلارای پارت 131

4
(5)

 

 

مرد با اخم رو برگرداند و داراب ضربه بعدی را زد

با برخورد کمر بند به پهلویش صدای التماسش بالا رفت :

_کمک …. تو رو خدا

داراب با خستگی دوباره کمربند را بالا برد
و او هق زد :

_با …. بابا …. بابا جون

داراب با خشم لگدی به کمرش زد و او از شدت درد به سرفه افتاد :

_هومن …. مروارید خانم ….. تو روخدا

داراب با پا به گردنش کوبید و دلارای عق زد

با خونی که بالا آورد وحشت زده شکمش را فشرد

صدای جیغ های ترسیده بالا رفت اما داراب توجهی نکرد

دلارای هق زد:

_تو رو خدا …. بچم …. بچمو کشتی

هیچکس نشنید که اگر داراب می شنید محکم تر میزد

دلارای زار زد و از شدت درد به خود پیچید

کاش بیهوش می شد

هیچ وقت فکر نمیکرد تا این حد سگ جان باشد

ضربه کمربند داراب که روی شکمش نشست
دوباره به التماس افتاد

نه غرورش اهمیتی داشت و نه درد خودش

فقط بچه که باعث شده بود شکمش منقبض شود …

_داداش …. داداش نزن …. خدا

داراب که عقب کشید فکر کرد شاید خدا صدایش را شنیده

که چشمان داراب به چاقوی تیز و بزرگی
که کنار کیک گذاشته بودند خیره بود

نفس زنان سمت چاقوی تزئین شده با گل و ربان رفت و برش داشت

دلارای وحشت زده به سکسه افتاد و سعی کرد خودش را عقب بکشد

_نه نه …… چیکار میکنی …‌ نه

داراب مثل بره‌ای که قصد قربانی کردنش را داشت موهای دخترک را چنگ زد و بالا کشیدش

صدای جیغ های پر التماس و ترسیده دلارای هم تاثیری نداشت

حال حتی کسی جرأت جلو آمدن هم نداشت

زنی بالاخره به حرف آمد:

_زنگ بزنید پلیس

بقیه هم به حرف آمدن :

_الان می کشش

_حق داره والا

_میخواد سرشو ببره

_اگر ناموس منم بود سرشو می بریدم

_اگر خونشو نریزه مرد نیست

_دمش گرم ناموس حالیشه

_دیونه شدید زنگ بزنید پلیس

_بچه رو ببر بیرون نبینه

_وای خدا مرگم بده

دلارای چشم هایش را بست

از این جماعت انتظار کمک داشتن بیهوده بود

هیچکس کمکش نمیکرد

هیچکس نمی آمد

او تنها بود …

تنها با کودکی که در شکمش بود

بی حال پلک هایش را روی هم فشرد

شاید هم این مرگ بهترین اتفاقش میشد

اصلا زنده می ماند برای چه ؟

حتی اگر زنده می ماند آنها روزی صد ها بار جانش را می گرفتن

دستش را روی شکمش فشرد

حتی توان زمزمه کردن هم نداشت

در دل گفت:

_منو ببخش … من حتی نتونستم مراقب خودم باشم ، چطور باید مراقب تو باشم ؟

اشک روی گونه های خون آلودش چکید

داراب تیزی چاقو را روی شاهرگش فشرد

با ته مانده توانش لب زد :

_مامانو ببخش

داراب چاقو را بالا برد و ….

 

 

دلارای احساس کرد صدای محکم ارسلان حتی جنین را هم به جنب و جوش انداخت :

_بنداز چاقو رو تا با همون چاقو تا آخر عمر از مردونگی ننداختمت حروم زاده !

صدای پچ پچ ها قطع شد

چشمان داراب از حدقه بیرون زد و پلک های دلارای از هم باز شد

از پشت هاله‌ای از اشک خیره مردی شد که تنها کسی بود که از میان آن جمعیت
جرأت جلو امدن داشت

کسی که خودش زخم زده و خودش برای درمان آمده بود

مردی که از او نفرت داشت و عاشقش بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۲ ۱۱۱۴۴۶۰۴۴

دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۲ ۱۵۵۸۴۷۶۳۹

دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم…
Screenshot ۲۰۲۳۰۲۲۳ ۱۰۵۵۱۰

دانلود رمان الماس pdf از شراره 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۸ ۱۵۴۸۴۳۵۵۶

دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی 1 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۰ ۱۰۰۰۵۶۶۱۵

دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز 1 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه ……
1

رمان عصیانگر 2 (2)

4 دیدگاه
  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۲ ۱۲۰۱۲۴۶۴۹

دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی…
IMG 20240606 191033 683

دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۳ ۱۵۱۴۲۱۶۳۷

دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا 2 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو…
IMG 20240529 155741 508 scaled

دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع 4 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

88 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لمیا
لمیا
2 سال قبل

من گریه ام گرفت وقتی گفت: صدای محکم ارسلان جنین را به جنب و جوش انداخت😭😭😭😭😭

لادن
لادن
2 سال قبل

چه عجب…
کاپیتان زبل خان وارد می شود…😏😑

فاطی 85
فاطی 85
2 سال قبل

و اینک آلپ ارسلان وارد می شود
دیریریرین🤣😂

فرا
فرا
2 سال قبل

دل و روده م اومد تو حلقم …..
دل اشوبه گرفتم

Elina
Elina
2 سال قبل

و چقدر من بخندم اگه تهش اصن دلارای حامله نبوده و بچه ای در کار نبوده که اینجوری حس مادریش گل کرده🤣🤣🤣

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  Elina
2 سال قبل

می تو 😂😂

ادا
ادا
پاسخ به  Elina
2 سال قبل

اره معلوم‌شه آلپ ارسلان برا اینکه ازدواج‌نکنن از قصد کرده🤣🤣

Elina
Elina
2 سال قبل

میگم فاطمه به نویسنده بگو عکس دلارای و همون و ارسلان بزاره حالا نشه مثل رمان گلاویژ ( که گلاویژ عین فرشته بود بعد اون عمادی که قیافه میگرفت اصن قیافه نداشت)

mobinaaaa
پاسخ به  Elina
2 سال قبل

کدوم پارتش عکسشونو گذاشته:/

Elina
Elina
پاسخ به  mobinaaaa
2 سال قبل

گلاویژ؟
حدودای ۸۰ ۹۰ فکر کنم دقیق نمیدونم کدوم پارت بود

باران
2 سال قبل

واقعا حق دلارای این نبود🙂
خب عاشق شد
عاشق خود رویاهاش شد
دلارای دلش میخواست که میتونست آزاد باشه و راحت سخت گیری های خانوادشو نادیده بگیره
برای همین عاشق خود رویاهاش شد
یعنی ارسلان
ارسلانم خانوادش مث دلارای بوده ولی راحت راهشو از خانوادش جدا کرد دقیقا ارسلان کاری رو کرد که دلارای تو رویاهاش فقط میتونست تصورش کنه
که در این قضیه خانواده ی دلارایم بی تقصیر نیستن
محدودیت تا وقتی خوبه که با عقل جور در بیاد
یعنی چون جامعه گرگ شده یه دختر تا اخر عمرش باید تو خونه خودشو پنهون کنه
چون یه پسر به یه دختر متلک پروند اون دختر باید سبک زندگی، لباس پوشیدن و حتی رفتارو اصولشو فقط به خاطر یه تیکه آشغال که فکر میکنه همه مثل خواهر و مادر خودشن عوض کنه🙂
مشکل از دلارای نبود مشکل از افکار پوچ خانواده ی دلارایه

و در مورد هومن
همیشه دلم به حالش میسوخت ولی تو این پارت حالم ازش بهم خورد
خوبه که عاشق دلارای بود و قول داده بود که این شب عروسی رو با دلارای راه میاد😒
ولی به دامون حق میدم بدبخت از داراب بهتر بود و هر کسی جاش بود شکه میشد

و ارسلان عوضیم همون نمیود بهتر بود
یکی نیست بگه مردیکه عوضی میومدی تو عروسی جار میزدی میگفتی این دختره هرزس خیلی بهتر از این بود که فیلمشو اونم لخت پخش کنی😐

خب دیگه زیادی زر زدم
دقو دلیه این چند وقتی که کامنت نمیزاشتمو خوب خالی کردم✌🏻😂😂

ادا
ادا
پاسخ به  باران
2 سال قبل

داش حالا خون خودتو کثیف نکن فدات شم 😂😂😂
بزار امروز پارت بیاد تا باهم بریم ارسلانو جر بدیم🤣🤣🤣

باران
پاسخ به  ادا
2 سال قبل

یعنی خدایی اگه دوباره بخواد سر دلارای منت بزاره و چه میدونم تخریبش کنه ارسلان که چه عرض کنم نویسنده هم جرواجر میکنم💔
والا😂😂🤣

مهسا
2 سال قبل

۵۸ دیدگاه چه خبره

fati
2 سال قبل

خوش اومدی برادر ارسلان

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط fati
azad
azad
2 سال قبل

ینی نویسنده واقعا دمت گرم
فک کنم ارسلان میادو بهم میزنه ولی فکر پخش فیلم عربی رقصیدنش خدایی تو ذهن هیشکی نیومد فوق العادس ذهنت

آنیل
آنیل
2 سال قبل

هوففف بابا بسه خماری جان عمت پارت بعدی رو زودتر بزاررر
دلم میخواد ارسلانو جر بدم
چرا باید انقد خونسرد باشه؟من بودمااا اگ حتی یکی رو مال خودمم میدیدم اگ کسی بلایی سرش میاورد بمولا خون بپا میکردم

ستایش
ستایش
2 سال قبل

خیلی پارت بدی بود افسردگی‌گرفتم از تخیل کتک خوردنای دلارای

Tamana
2 سال قبل

وایییییی😬😬
چقد وحشییهه داراب😐😐😐💔

امیرعلی
امیرعلی
پاسخ به  Tamana
2 سال قبل

چق هرزس دلارای:/

ادا
ادا
پاسخ به  امیرعلی
2 سال قبل

شما بین جمع ما چه میکنی برادر😐🤨

امیرعلی
امیرعلی
پاسخ به  ادا
2 سال قبل

من خیلی وقته تو این سایتم تو خبر نداری😂

ادا
ادا
پاسخ به  امیرعلی
2 سال قبل

🤣🤣🤣🤣

Tamana
پاسخ به  امیرعلی
2 سال قبل

باشه قبول دارم اولین کسی ک مقصرهه خودِ دلارایه بعد خانوادششش😏
اما ارسلانم خیلییییییی لاشیههه😐😕

امیرعلی
امیرعلی
پاسخ به  Tamana
2 سال قبل

👌👍

Tamana
پاسخ به  امیرعلی
2 سال قبل

👏👏😌

......
......
2 سال قبل

باورتون میشه ارسلان بخاطر دلارای شلاق میخوره خودش همه چیو رو گردن میگیره نمیزار اونو شکنجه کنن خودش قبول میکنه که شلاق بخوره 😥💔

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

ولی هومن چقدر نامردهههه هومن عاشقش بود ولی نیومد جلو و ارسلان عاشقش نبود و کمکش میکنه

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

همون مردی که داشت بچشو میکشتو و نجاتش داد همون مردی که خیلی عوضیه ولی خیلی مهربونه همون مردی که ظلم می‌کنه ولی فرشته نجات هم هست بقیشو خوودتون بگید حوصله ندارم

......
......
پاسخ به  آتاناز
2 سال قبل

نمیشد که بذاره دلارای بیوفته بعد تمام تقصیرا گردن هومن بود میگفتن هومن دلی رو کشته

آتاناز
آتاناز
پاسخ به  ......
2 سال قبل

اتفاقا میشد خیلی هم راحت میشد والا میزاشتی میکرد خودش می‌رفت پی زندگیش مارو هم خلاص میکرد😑

Farzaneh
Farzaneh
2 سال قبل

بالاخره ارسلان نطقش باز شد
تخم کفتر بدین بچه😑🥴😒

Fatemeh Zeia
Fatemeh Zeia
2 سال قبل

هوووووو هاهاهاااا ایولللل

سپیده
سپیده
2 سال قبل

اخخخخخخ نویسنده قلب ما طاقت نداره
💔بعد ۲۰ پارت ارسلان اومده فقط یه جمله گفت😕

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nakisa Kian
سپیده
سپیده
2 سال قبل

😂😂😂

دسته‌ها

88
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x