مرد با اخم رو برگرداند و داراب ضربه بعدی را زد
با برخورد کمر بند به پهلویش صدای التماسش بالا رفت :
_کمک …. تو رو خدا
داراب با خستگی دوباره کمربند را بالا برد
و او هق زد :
_با …. بابا …. بابا جون
داراب با خشم لگدی به کمرش زد و او از شدت درد به سرفه افتاد :
_هومن …. مروارید خانم ….. تو روخدا
داراب با پا به گردنش کوبید و دلارای عق زد
با خونی که بالا آورد وحشت زده شکمش را فشرد
صدای جیغ های ترسیده بالا رفت اما داراب توجهی نکرد
دلارای هق زد:
_تو رو خدا …. بچم …. بچمو کشتی
هیچکس نشنید که اگر داراب می شنید محکم تر میزد
دلارای زار زد و از شدت درد به خود پیچید
کاش بیهوش می شد
هیچ وقت فکر نمیکرد تا این حد سگ جان باشد
ضربه کمربند داراب که روی شکمش نشست
دوباره به التماس افتاد
نه غرورش اهمیتی داشت و نه درد خودش
فقط بچه که باعث شده بود شکمش منقبض شود …
_داداش …. داداش نزن …. خدا
داراب که عقب کشید فکر کرد شاید خدا صدایش را شنیده
که چشمان داراب به چاقوی تیز و بزرگی
که کنار کیک گذاشته بودند خیره بود
نفس زنان سمت چاقوی تزئین شده با گل و ربان رفت و برش داشت
دلارای وحشت زده به سکسه افتاد و سعی کرد خودش را عقب بکشد
_نه نه …… چیکار میکنی … نه
داراب مثل برهای که قصد قربانی کردنش را داشت موهای دخترک را چنگ زد و بالا کشیدش
صدای جیغ های پر التماس و ترسیده دلارای هم تاثیری نداشت
حال حتی کسی جرأت جلو آمدن هم نداشت
زنی بالاخره به حرف آمد:
_زنگ بزنید پلیس
بقیه هم به حرف آمدن :
_الان می کشش
_حق داره والا
_میخواد سرشو ببره
_اگر ناموس منم بود سرشو می بریدم
_اگر خونشو نریزه مرد نیست
_دمش گرم ناموس حالیشه
_دیونه شدید زنگ بزنید پلیس
_بچه رو ببر بیرون نبینه
_وای خدا مرگم بده
دلارای چشم هایش را بست
از این جماعت انتظار کمک داشتن بیهوده بود
هیچکس کمکش نمیکرد
هیچکس نمی آمد
او تنها بود …
تنها با کودکی که در شکمش بود
بی حال پلک هایش را روی هم فشرد
شاید هم این مرگ بهترین اتفاقش میشد
اصلا زنده می ماند برای چه ؟
حتی اگر زنده می ماند آنها روزی صد ها بار جانش را می گرفتن
دستش را روی شکمش فشرد
حتی توان زمزمه کردن هم نداشت
در دل گفت:
_منو ببخش … من حتی نتونستم مراقب خودم باشم ، چطور باید مراقب تو باشم ؟
اشک روی گونه های خون آلودش چکید
داراب تیزی چاقو را روی شاهرگش فشرد
با ته مانده توانش لب زد :
_مامانو ببخش
داراب چاقو را بالا برد و ….
دلارای احساس کرد صدای محکم ارسلان حتی جنین را هم به جنب و جوش انداخت :
_بنداز چاقو رو تا با همون چاقو تا آخر عمر از مردونگی ننداختمت حروم زاده !
صدای پچ پچ ها قطع شد
چشمان داراب از حدقه بیرون زد و پلک های دلارای از هم باز شد
از پشت هالهای از اشک خیره مردی شد که تنها کسی بود که از میان آن جمعیت
جرأت جلو امدن داشت
کسی که خودش زخم زده و خودش برای درمان آمده بود
مردی که از او نفرت داشت و عاشقش بود
من گریه ام گرفت وقتی گفت: صدای محکم ارسلان جنین را به جنب و جوش انداخت😭😭😭😭😭
چه عجب…
کاپیتان زبل خان وارد می شود…😏😑
و اینک آلپ ارسلان وارد می شود
دیریریرین🤣😂
دل و روده م اومد تو حلقم …..
دل اشوبه گرفتم
و چقدر من بخندم اگه تهش اصن دلارای حامله نبوده و بچه ای در کار نبوده که اینجوری حس مادریش گل کرده🤣🤣🤣
می تو 😂😂
اره معلومشه آلپ ارسلان برا اینکه ازدواجنکنن از قصد کرده🤣🤣
میگم فاطمه به نویسنده بگو عکس دلارای و همون و ارسلان بزاره حالا نشه مثل رمان گلاویژ ( که گلاویژ عین فرشته بود بعد اون عمادی که قیافه میگرفت اصن قیافه نداشت)
کدوم پارتش عکسشونو گذاشته:/
گلاویژ؟
حدودای ۸۰ ۹۰ فکر کنم دقیق نمیدونم کدوم پارت بود
واقعا حق دلارای این نبود🙂
خب عاشق شد
عاشق خود رویاهاش شد
دلارای دلش میخواست که میتونست آزاد باشه و راحت سخت گیری های خانوادشو نادیده بگیره
برای همین عاشق خود رویاهاش شد
یعنی ارسلان
ارسلانم خانوادش مث دلارای بوده ولی راحت راهشو از خانوادش جدا کرد دقیقا ارسلان کاری رو کرد که دلارای تو رویاهاش فقط میتونست تصورش کنه
که در این قضیه خانواده ی دلارایم بی تقصیر نیستن
محدودیت تا وقتی خوبه که با عقل جور در بیاد
یعنی چون جامعه گرگ شده یه دختر تا اخر عمرش باید تو خونه خودشو پنهون کنه
چون یه پسر به یه دختر متلک پروند اون دختر باید سبک زندگی، لباس پوشیدن و حتی رفتارو اصولشو فقط به خاطر یه تیکه آشغال که فکر میکنه همه مثل خواهر و مادر خودشن عوض کنه🙂
مشکل از دلارای نبود مشکل از افکار پوچ خانواده ی دلارایه
و در مورد هومن
همیشه دلم به حالش میسوخت ولی تو این پارت حالم ازش بهم خورد
خوبه که عاشق دلارای بود و قول داده بود که این شب عروسی رو با دلارای راه میاد😒
ولی به دامون حق میدم بدبخت از داراب بهتر بود و هر کسی جاش بود شکه میشد
و ارسلان عوضیم همون نمیود بهتر بود
یکی نیست بگه مردیکه عوضی میومدی تو عروسی جار میزدی میگفتی این دختره هرزس خیلی بهتر از این بود که فیلمشو اونم لخت پخش کنی😐
خب دیگه زیادی زر زدم
دقو دلیه این چند وقتی که کامنت نمیزاشتمو خوب خالی کردم✌🏻😂😂
داش حالا خون خودتو کثیف نکن فدات شم 😂😂😂
بزار امروز پارت بیاد تا باهم بریم ارسلانو جر بدیم🤣🤣🤣
یعنی خدایی اگه دوباره بخواد سر دلارای منت بزاره و چه میدونم تخریبش کنه ارسلان که چه عرض کنم نویسنده هم جرواجر میکنم💔
والا😂😂🤣
۵۸ دیدگاه چه خبره
خوش اومدی برادر ارسلان
ینی نویسنده واقعا دمت گرم
فک کنم ارسلان میادو بهم میزنه ولی فکر پخش فیلم عربی رقصیدنش خدایی تو ذهن هیشکی نیومد فوق العادس ذهنت
هوففف بابا بسه خماری جان عمت پارت بعدی رو زودتر بزاررر
دلم میخواد ارسلانو جر بدم
چرا باید انقد خونسرد باشه؟من بودمااا اگ حتی یکی رو مال خودمم میدیدم اگ کسی بلایی سرش میاورد بمولا خون بپا میکردم
خیلی پارت بدی بود افسردگیگرفتم از تخیل کتک خوردنای دلارای
وایییییی😬😬
چقد وحشییهه داراب😐😐😐💔
چق هرزس دلارای:/
شما بین جمع ما چه میکنی برادر😐🤨
من خیلی وقته تو این سایتم تو خبر نداری😂
🤣🤣🤣🤣
باشه قبول دارم اولین کسی ک مقصرهه خودِ دلارایه بعد خانوادششش😏
اما ارسلانم خیلییییییی لاشیههه😐😕
👌👍
👏👏😌
باورتون میشه ارسلان بخاطر دلارای شلاق میخوره خودش همه چیو رو گردن میگیره نمیزار اونو شکنجه کنن خودش قبول میکنه که شلاق بخوره 😥💔
ولی هومن چقدر نامردهههه هومن عاشقش بود ولی نیومد جلو و ارسلان عاشقش نبود و کمکش میکنه
همون مردی که داشت بچشو میکشتو و نجاتش داد همون مردی که خیلی عوضیه ولی خیلی مهربونه همون مردی که ظلم میکنه ولی فرشته نجات هم هست بقیشو خوودتون بگید حوصله ندارم
نمیشد که بذاره دلارای بیوفته بعد تمام تقصیرا گردن هومن بود میگفتن هومن دلی رو کشته
اتفاقا میشد خیلی هم راحت میشد والا میزاشتی میکرد خودش میرفت پی زندگیش مارو هم خلاص میکرد😑
بالاخره ارسلان نطقش باز شد
تخم کفتر بدین بچه😑🥴😒
هوووووو هاهاهاااا ایولللل
اخخخخخخ نویسنده قلب ما طاقت نداره
💔بعد ۲۰ پارت ارسلان اومده فقط یه جمله گفت😕
😂😂😂
😂😂😂