رمان دلارای پارت 133

4
(4)

 

 

مرد یقه‌اش را گرفت و فریاد کشید :

_آبروی منو بردی ،آبرویی که یک عمر حفظش کرده بودمو گند زدی بهش بعد زبونتم درازه ؟

ارسلان عقب هلش داد :

_یارویی که قبل تو یقه رو گرفت دندوناش شکست

اگر باور نمیکنی برو یک سر به داراب بزن

_این دختر چی داره ؟ چی داره که بخاطرش اینطوری آبروریزی کردی احمق ؟

ارسلان با دهان خونی خندید :

_واقعا میخوای بدونی چی داره ؟

پدرش متوجه نشد

خشمگین فریاد زد:

_بگو ببینم چی داره

ارسلان با لودگی جواب داد :

_تو تخت کارش خوبه !همچین به دل آدم می شینه

مثل بقیشون نیست که یک ساعت بیان زیرت بعد اسمشونم یادت بره

وقتی شبا ……..

صدای فریاد پدرش روحش را تازه کرد :

_خفه شو

خفه شو بی ناموس

خفه شو بی آبرو

ارسلان قهقهه زد

یادش باشد بعدا از دلارای بخاطر این لحظات تشکر کند

_این همه دختر دورت بود پسر ابله

هر رنگی میخواستی

هر سنی میخواستی

هر شکلی میخواستی

باید می رفتی دست میذاشتی رو این یکی ؟

باید دست میذاشتی رو دختر حاج فرهمند ؟

باید دست میذاشتی رو نامزد برادرت ؟

لبخند ارسلان محو شد :

_اون بزدل برادر من نیست

ببین اول خودتو به پدری قبول دارم ،بعد پسرتو بچسبون بهم

_ببند دهنتو ارسلان

ببند خراب ترش نکن

ارسلان با دیدن هومن که خسته و شکسته از در بیرون زد خندید :

_به به ، ببین کی اینجاست

هومن با دیدنش عصبی جلو آمد :

_دلارای کجاست ؟

_وقتی داشت کتک میخورد کجا بودی ؟

وقتی داشتن می کشتنش کجا بودی ؟

حالا پیدات شد

من نبودم که الان باید سرشو می گرفتی
یک دستت ، بدنشم می گرفتی دست دیگت
می شوندیش پای سفره عقد

فقط حیف نمی تونست بله بگه !

هومن با حالی بد موهای خودش را چنگ زد

حاجی دستش را روی شانه هومن گذاشت و روبه آلپ ارسلان غرید :

_زهرتو ریختی ، حالا برو گمشو

هومن نالید :

_کجا ؟ زنم پیششه حاجی

حاجی تشر زد :

_اون دختر هرزه لیاقت نداره زن تو باشه پسر !

خداروشکر که عقد خونده نشد

خداروشکر که اسمش شناسنامتو کثیف نکرد

هومن سر تکان داد :

_دلارای رو بده ، بعد هر جا خواست بره

ارسلان خندید :

_چیه ؟پروژه سلاخیتون ناقص موند ؟

هومن فریاد کشید :

_من نزدمش

وقتی فهمیدم نزدمش

حتی وقتی ……

سکوت کرد

نتوانست بگوید. حتی وقتی فهمیدم بچه تو در شکمش هست باز هم خواستمش

ارسلان پیروز لبخند زد :

_متاسفانه زنت ، از خیلی وقت پیش زن منه متوجهی که ،نه ؟

هومن موهایش را برای هزارمین بار چنگ زد

ارسلان زیر چشمی نگاهی به پدرش انداخت و ادامه داد :

_میدونی صیغه کردن بین مردای ملک شاهان خیلی رایجه ، توهم کم کم راه میوفتی !

پدرش چشم غره رفت اما حال هومن آنقدر بد بود که متوجه منظور ارسلان نشد

بی توجه به آن ها سوار ماشین شد و پایش را روی گاز فشرد

ماشین به حرکت در آمد

نگاهی به چهره غرق خون دخترک کنارش انداخت و پوف کشید

موبایلش را برداشت و شماره هنگامه را گرفت

جواب نداد

دوباره گرفت و بازهم بی جواب ماند

بار سوم بالاخره بغض آلود جواب داد :

_چی میگی ارسلان

بعدا بهت زنگ میزنم اینجا خیلی شلوغه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۴ ۱۳۲۸۴۴۱۱۹

دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۱ ۱۳۰۷۵۶۸۷۷

دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی…
InShot ۲۰۲۳۰۲۲۷ ۱۰۵۶۲۹۵۹۵

دانلود رمان افسون سردار pdf از مهری هاشمی 2 (1)

2 دیدگاه
خلاصه رمان :     خلاصه :افسون دختر تنها و خود ساخته ایِ که به خاطر کمک به دوستش سر قراری می‌ره که ربطی به اون نداره و با یه سوءتفاهم پاش به عمارت مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار بی رحم باز می‌شه و زندگیش به کل…
IMG 20230123 235641 000

دانلود رمان روزگار جوانی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه…
IMG 20230127 013520 1292

دانلود رمان درجه دو 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۴ ۱۰۱۹۳۶۱۶۳

دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۴ ۲۳۲۳۳۵۳۱۳

دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام…
IMG 20230130 113231 220

دانلود رمان کلنجار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

72 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یه بنده خدا
یه بنده خدا
2 سال قبل

باشن*

یه بنده خدا
یه بنده خدا
2 سال قبل

به نظرم این رمان داره خانواده های مذهبی رو بد نشون میده در صورتی که خیلیاشون اینجوری نیستن
من الان خودم تو یه خانواده ی مذهبی بزرگ شدم ولی اصلا پدر و مادرم همچین رفتاری باهام ندارن و اینکه از این جور خانواده ها من اصلا دورم ندیدم البته شاید اشن ولی خیلی کمه
خلاصه گفتم دیدگاهتون نسبت به خانواده های مذهبی بد نشه
و یه چیز دیگه اینکه رمان داره بیش از حد هر چی بدبختی هست رو سر دلارای میاره این اصلا جالب نیست که فقط دلارای داره زجر میکشه بدتر خواننده رو زده میکنه

Tamana
Tamana
پاسخ به  یه بنده خدا
2 سال قبل

موافقمم👌

Fateme
Fateme
پاسخ به  یه بنده خدا
2 سال قبل

راس میگه هرچی بدبختی هستو میریزی رو اون بدبخت😕

neda
neda
پاسخ به  یه بنده خدا
2 سال قبل

اینک این رمان چطوری میذارم ب قلم نویسنده هرکی یجوری مینویسه…
ولی در مورد اینک خانواده مذهبی که اینطور باشن من خیلی دیدم… انقد اذیت کردن گیر دادن که دخترشون راه دلی رو رفته،دیگ ن در این حد ولی انقد اذیتش میکردن انقد بش گیر میدادن دختره از بی محبتی پناه می‌برد ب جنس مخالف… در مواقع مادر پدرش نماز خون بودن.
پس هیچی ب دین و مذهب ربطی نداره آدمی رو میشناسم ک نماز نمیخونه ولی انقد با شرفه ک آدم ب شرفش اندازه ی دنیا احترام میذاره.
هرچی ب ذات انسان بستگی داره
شما مامان بابای قشنگتون انقد ذاتشون مهربون و با درک هس ک بفهمن دخترشون چی میخاد. خدا برات حفظشون کنه عزیزم

najme
najme
2 سال قبل

زود بزار دیگ پارت بعدیرو😞

Fateme
Fateme
2 سال قبل

میشه تایم پارت گذاریو یکی بگه😕

Fateme
Fateme
2 سال قبل

بدنم یخ زده از استرس سر جدت زود بزار😕

Mehrimah
2 سال قبل

بلاخره از عروسی رفتیم!
الان باید سه پارت تو ماشین باشیم

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

ولی ارسلان خیلی کراشع

سما
سما
پاسخ به  کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

وای راس میگه

najme
najme
2 سال قبل

ایول😂😂😂

najme
najme
2 سال قبل

خیلی رمانه قشنگیه توروخدا پارت هارو طولانی کن؛اگه این داراب گیرم بیوفته خفش میکنم😒

ادا
ادا
2 سال قبل

فاطمه جون ارسلان چند سالشه

سما
سما
2 سال قبل

الان ارسلان عاشق دلی یا نه ؟؟

ادا
ادا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

یعنی چی
بخدا اگر سر دلسوزی اینکارو کرده باشه جرش میدم

سما
سما
پاسخ به  ادا
2 سال قبل

گوه خورده اومده عروسی و بهم زده

Sevili
Sevili
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

اگه عاشقش نیس میذاشت با همون ازدواج کنه دیگه
بنظرم عاشقش نیس ولی یه حس هایی بهش داره

neda
neda
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

بلاخره میشه نشدم ب زور میکنم تو کلش 😂

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
پاسخ به  سما
2 سال قبل

ارسلان دوسش داره ینی وابستش شدع یادتونه رفته بود برای دوختن پردش ارسلانو دید؟ ارسلان گف برگرد ولی اون غرورشو له کرد؟
.اینم خواست ابروش له کنه و مجبورش کنه که پیش اون برگردع:) و معلومه عاشقشع

fati
fati
2 سال قبل

میگم ارسلان میدونه دلارای حاملست؟

منم
منم
2 سال قبل

فاطمه جا میتونی رمان شهر بی یار رو هم بزار تو سایت

منم
منم
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

انلاینه عزیزم مال سحر مرادی هست

سما
سما
2 سال قبل

میگم فاطی تو خودت نویسنده این رمانی یا یکی دیگه ؟؟

fati
fati
2 سال قبل

بابا ترو جون ارسلان یکم پارتو طولانی کن

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

کاش میگفت حامله س شیرین میشد داستان

سپیده
سپیده
پاسخ به  کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

الان فکر میکنی ارسلان اینکارو میکنه
…..
وای عشقم راست میگی اگه پسر بود باید اسمش رو بزاریم اردلان اگه دختر بود ارغوان😂سیسمونی رو چ رنگ بخریم ها؟؟؟
…..
الان میگه باید سقطش کنی
البته نمیشه چون قلب بچه تشکلیل شده

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
پاسخ به  سپیده
2 سال قبل

وایییی ارغوااااااانننن‌چه نازعههههههه

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

دم ارسلان گرم که با ر درشت رید به حاجیمون اون عوضی هم تا حالا کدون گوری بوده که الان پی دلی رو میگیره به نظر من عین باباش عوضیه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط آذرخش
ادا
ادا
پاسخ به  آذرخش
2 سال قبل

نه گناه داره

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

دمت گرم خیلی خندیدم🤣🤣🤣

Sana
Sana
2 سال قبل

خلاصه پارت آینده

ارسلان بی توجه به صدای مهمان های پشت گوشی گفت اون دوستت که پزشکی میخوند رو امشب بیار خونم دلارای حالش خیطه و بدون شنیدن مخالفت انگامه گوشی را قطع کرد و زیرلب جد و آباد داراب دامون و دلارای و هرکسی که اسمش با دال شروع می‌شود را مورد عنایت قرار داد و کمی بعد با تصادفی خانمان سوز آخرین نفس های دلی و ارسی پر کشید .😐💅🏻

آذرخش
آذرخش
پاسخ به  Sana
2 سال قبل

وای ی نمه اوش بین باشید

Sana
Sana
پاسخ به  آذرخش
2 سال قبل

نویسنده نمی زاره😅

ادا
ادا
پاسخ به  Sana
2 سال قبل

واییی پاره شدم🤣🤣

Sana:)
Sana:)
پاسخ به  Sana
2 سال قبل

جوری ک اسمامون یکیه و فک میکنم خودم کامنت گذاشتم و برگام میریزه 😂

Sana
Sana
پاسخ به  Sana:)
2 سال قبل

تو منی یا من توام😂🤣🤣

Elina
Elina
2 سال قبل

میگم این پارت بیشتر بود یا نه؟؟ حس کردم بیشتره

Elina
Elina
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

انشاءالله به لطف و فضل الهی همینطوری هرروز بیشتر بشن🤣

دسته‌ها

72
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x