رمان دلارای پارت 157 - رمان دونی

 

قبل از اینکه بحثشان ادامه پیدا کند

صدای زنگ در ابرو هایش را در هم فرو برد ……

کسی به در کوبید و بعد صدای مروارید آمد

_آلپ ارسلان ؟ باز کن درو

دلارای وا رفته چشمهایش را بست

همین یک قلم را کم داشت که خدارو شکر از شانس خوبش اتفاق افتاده بود

صدای حاج ملک شاهان قاطع بود

_باز کن درو تا زنگ نزدم پلیس بیاد جفتتونو جمع کنه

ارسلان پوزخند زد

_ببین لو لو ها کم کم پیداشون میشه

حالا وقتشه دوباره تبدیل بشی به همون دختر بچه حرف گوش کن قدیم

شاید اونطوری در مقابل اینا هواتو داشتم

دلارای بی توجه به او هر دو دستش را سپر صورتش کرد

و صدای ناله کوتاهش در فضای اتاق پخش شد

نباید استرس میداشت

نباید وحشت میکرد

نباید بچه را اذیت میکرد اما نمی توانست…..

ارسلان عصبی پرسید :

_چته الان ؟

من سر از کار تو در نمیارم

دستش هایش را باز کرد و خسته پوف کشید

بوی عطرش که در اتاق پیچید باعث شد که دلش زیر و رو شود

احساس کرد چیزی از اعماق معده تا حلقش بالا آمد

نا خواسته عق زد

دستش را جلوی دهانش گرفت و سمت سرویس دوید

صدای ارسلان بلند شد :

_چه مرگته تو ؟

از وقتی سوارت کردم هی راه به راه دست جلوی دهنت میگیری داری بالا میاری

غر زدنش باعث بدتر شدن حالش شده بود

پشت سر هم عق میزد و تنها چیزی که بالا آورد زرداب بود

ارسلان با شدت در سرویس را هل داد

_از کی عقت میگیره دختر حاجی ؟!

دستش را روی در کوبید و فریاد زد :

_از من ؟

دلارای با زجر از جا بلند شد

اشک هایش را پاک کرد و خودش را سمت روشویی کشید

دهانش را شست تا طعم تلخ و بدش از بین برود و بی حال از دستشویی خارج شد

ارسلان بدون اینکه توجهی به قیافه ی زرد و آش و لاشش بکند غرید :

_دفعه ی آخرت بود

اینبار از این ادا ها در بیاری چنان کتک میخوری که عق زدن یادت بره

با دست های مشت شده خشمگین تر ادامه داد

_به جاش یادت میارم چطور واسه اومدن تو تخت کسی که الان ازش عقت میگیره التماس میکردی

افتاد یا بندازمش واست ؟

دلارای درمانده نگاهش کرد

_تو رو خدا بس کن

آلپ ارسلان خیال اذیت کردنش را نداشت

اما به غرورش بر خورده بود

دخترک چطور به خودش اجازه میداد اینطور تحقیرش کند

آلپ ارسلان ملک شاهان!

دختر هایی که برایش غش و ضعف می‌کردند بی شمار بودند و دلارای با نزدیک شدنش عق میزد!

ناسزایی زیر لب گفت و با کوبیده شدن در انگشتش را تهدید آمیز سمت دلارای گرفت

_از این خراب شده نمیای بیرون حله ؟

دلارای با کمک دیوار خودش را به تخت رساند

_یک بار گفتی فهمیدم!

_کلا همه چیز رو دیر میگیری واسه همین مجبورم صد بار هر چی رو بگم

تا تو سرت فرو بره !

ولی آدمت میکنم

تو دوباره بالا بیار تا بشه بار آخرت

دلارای خودش را روی تخت انداخت و غرید :

_چرا تمومش نمیکنی ؟

خودت تا حالا حالت بد نشده ؟

راحتم بزار ارسلان

ارسلان با خشم سر تکان داد و سمت در رفت

_من درستت میکنم

گفت و از اتاق خارج شد

در اتاق را محکم بهم کوبید

طوری که دخترک در تخت از ترس بالا پرید و زیر لب غر زد

ارسلان صدایش را بالا برد :

_ببین کی افتخار داده پا تو خونه محقر پسرش بزاره !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow

    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که او را به انجام این شوخی تح*ریک کرده بود ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ساقی شب به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

      خلاصه رمان :   الارا دختر تنها و بی کسی که توی چهار راه گل میفروشه زنی اون رو می بینه و سوار ماشیتش میکنه ازش میخواد بیاد عمارتش چون برای بازگشت پسرش از آمریکا جشنی گرفته الارا رو برای کمک به خدمتکار هاش می بره بجای کمک به خدمتکارهاش میشه دستیار شخصی پسرش در اون مهمونی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بانوی قصه pdf از الناز پاکپور

  خلاصه رمان :                 همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره . دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه

    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش پر از اتشه پر از اتش انتقام دختری که میخواد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست

    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
56 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
fatemeh
fatemeh
2 سال قبل

ینی خنگ تر از ترسلان خودشه:/

بیکاری ک چتاتونو میخونه
بیکاری ک چتاتونو میخونه
2 سال قبل

و منی ک اصن رمانو‌نمیخونم میام چتا شمارو میخونم میرم 🥱😂

یکی
یکی
2 سال قبل

یعنی ری*م تو قلم این نویسنده ها یه مشت عوضی
یعنی واقعا حرصم میگیره تا الان هر رمانی خوندم به جز الفبای سکوت همه دختراتوش تو سری خر بودن چه وضعی
همه نویسنده ها قربون انگشت کوچیکه نویسنده الفبای سکوت بشن اه

رمان
2 سال قبل
پاسخ به  یکی

اصن رمان الفبای سکوت ماهه واقعا دست نویسندش طلا

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

ن بزار اون بیشورم جرش بدم ولم کن
کاربر ندارم فقط جرش بدم
توروخدااا
کثافت و ببیناااا حاج ملکشاهان عنتر کثافت حیف اسم حاجی…

neda
neda
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

ریلکس ریلکس فرزندم 😂 😂 😂
بر خودت مسلط باش 😂

fati
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

خون خودتو کثیف نکن خواهر اینا ارزششو نداره😂😂😂

ادا
ادا
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

برادر ارام باش خون خودتو کثیف نکن بهاطر دلارای و. بچه در بطن دلی🙏🤣

باران
باران
2 سال قبل

شما به عنوان منتشر کننده رمان اعتراضات رو به نویسنده میرسونین؟؟؟

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  باران

ن

باران
باران
2 سال قبل
پاسخ به  سپیده

تففف افتخار داره؟ متاسفم براتون

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

کسیم رمان طلارو اگرمیخونه میدونه چرانمیشه کامنت بزاری براش

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

عه واقعا میشه اخه باحساب گوگل من اینجانظرسنجی نداره فکرکنم فقط بایدایمل بزنی ولی رمان فوق العاده زیبای هست واقعادست مریزاد😘😘

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

رمان تارگت راهم شمامیزاری دیگه عزیزم؟

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

خیییییلی عالی

tara rahimi
tara rahimi
2 سال قبل

نویسنده بره خودشو اسکل کنه با این دو خط رمانش مسخره 😏🙄

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

رمان۱۵۸
آلپ ارسلان:ب به ببین کی اومده خونه محقرپسرش🤗
مروارید:حاجی اومده☺
ارس:چیچی اورده؟
مرواریدخانوووم:یه کتک سیر واسه دلی ورپریده چشم سفیدو الپ ارسلان چموشش😆 که حاجی دادمیزند حمله و
دلی یهواز اتاق میپره بیرون وباسوزو گریه درحالیکه روی پیراهن ابی الپ ارسلان عق میزنه میگه حاجی تروخدابه من رحم نمیکنی حداقل به نوه بدعنقت که درشکم دارم فکرکن ودلت بسوزه 😣😣
این خبرووقتی دلی میده مرواریدغش میکنه الپ ارس سکته چپول میزنه وحاجی لال میشه وتمااام….

الی
الی
2 سال قبل
پاسخ به  نیلی رحیمی

خیلی سم بود🤣🤣🤣🤣

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  الی

والا دیگه یاکتک کاریه این رمان یافش باید دلی بگه بخاطربچش شایدکوتاه بیان وااای فکرکن داراب بفهمه دایی شده بچه دلی رامزه میکنه باعرق سگی میخورش😅😅

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  نیلی رحیمی

🤣🤣🤣🤣

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

😅😅😅

یکی
یکی
2 سال قبل
پاسخ به  نیلی رحیمی

وای لعنتی عالی 🤣🤣

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  یکی

این احتمالم هست دلی روبده حاج خانوم باهاش سرکه بندازه بابچشم سفارش سالادمخصوص جنین بده شایدم بادارا گل وسط بازی کردن بچشم که توپشون😂😂😂

Ssss
Ssss
2 سال قبل

ان شاءالله اینم زودتر تموم بشه،،ارسلان اصلا تغییری نمی کنه رفتارش ،،پ دیگ کی عاشق دلارای میشه….کاش بچه اش بمیره🥴🥴🥴

fati
2 سال قبل

عه چرا گفتی از ی هفته پیش شروع کردم ب خوندن رمان گلاویژ حالا فهمیدم چی میشه اخرش😂😂

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  fati

ازگلاویژ عقده ای ترو نق نقو ترم دختردیدی حتمابهم بگو..دختره دوقطبی اول گندمیزنه بعدمیزنه زیرگریه که چراعمادرفت ولش کرد

ادا
ادا
2 سال قبل

انشاالله به حق علی علیه السلام

Mehrsa
Mehrsa
2 سال قبل

😂😂😂😂😭😂

سپیده
سپیده
2 سال قبل

خاک تو سر من ک هنوز دارم این رمان رو میخونم😂😪

الی
الی
2 سال قبل

همه بگین ایشالاااااا

kimia majd
kimia majd
2 سال قبل

اینو رمان دل زده نویسندشون یکی نیست 😐😂
آخه مثع هم می نویسن

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
2 سال قبل

افرین نویسنده داره ادم میشه انگار 😐😂😂😂😂

qwertyuiop
qwertyuiop
2 سال قبل

نویسنده میخواست فقط صدای کوبیدن درو بشنویم 😐💔

sara
sara
2 سال قبل

همه ویارا تا چهار ماهگی تمون میشه این تازه شروع شده🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط sara
حنا پسری در سایت های رمان
حنا پسری در سایت های رمان
2 سال قبل
پاسخ به  sara

بارداری این مثه همه نیس دلارای استثناعه وگرنه تا الان یه کوچولو هم ک شده شکم وامونده اش میزد بالا

کفی جون
کفی جون
2 سال قبل

ما نزدیک 3 روز گذروندیم رمان هنو تو همون روز هست. ولی نویسنده مرسی رمانت خیلی هیجان انگیزه

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل
پاسخ به  کفی جون

موافقم
امروز فک کنم تولدته نویسنده پارت دو خط اضاف تره
خیر از جوونیت ببینی ننه روز به روز بیشترش کن 😂
..
ٱما
پارت 158

مروارید؛ خیر نبینی مادر با اون دختره، کجاست کو
ارسلان؛ ننه زبون به دهن بگی، ایجا نیست
بابای ارسلان؛ چی چیو نیست همینجا غایمش کردی کو یالا
ارسلان؛ ده نشد دیگه بابا جون همه مردا یچیزایی غایم میکنن نه؟

و اینگونه بود که پدرش سکوت کرد تا گند های گذشته اش رو نشود

این بود حدسی از پارت بعد… خدا یار و نگهدارتان

ادا
ادا
2 سال قبل
پاسخ به  Zahra...

نظر منم همینه

Mehrsa
Mehrsa
2 سال قبل
پاسخ به  Zahra...

😂🖐🏻جررر

Nahar
Nahar
2 سال قبل

وااایییی وایییییی هممون خراب گفتیمااا🤣

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

نه من میدونستم هر کی باشه بساط همینه 😂

Sevili
Sevili
2 سال قبل

امروز پارت زیاده😐😂😐یامن اینطوری حص کردم
نویسنده ببین چکار کردی با ما دوکلمه زیاد می‌نویسی زود میفهمیم
یعنی دراین حد کارت درسته😂🥺😐

Sevili
Sevili
2 سال قبل

خداروشکر از این ب بعد هم اینقدر کنین پارت ها رو🥺

ادا
ادا
2 سال قبل
پاسخ به  Sevili

نه خیرم اون تیکه اول که میگه صدای در اومد برا پارت قبل بود ولی بازم نسبت به همیشه اندکی بیشتر بود

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  Sevili

ن واقعا زیاد بود😂

ادا
ادا
2 سال قبل

حتی بچشم از دیدن ارسلان عقش میگیره🤣🤣🤣

Ayda
Ayda
2 سال قبل
پاسخ به  ادا

دهنت سرویسس😂😂😂

ادا
ادا
2 سال قبل
پاسخ به  Ayda

والا بخدا

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  ادا

ن خانومای باردار همیشه ب کسایی ک دوسشون دارن این واکنش رو نشون میدم
مخصوصا اگه اون فرد شوهرش باشه
این نشون از علاقه‌ی دلارای ب ارسلان میده

ادا
ادا
2 سال قبل

مشاجره دلی و ارسلان کم بود حاجی و مرواریدم اضافه شد
گل بود به چمن نیز اراسته شد🤯😐

دسته‌ها
56
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x