رمان دلارای پارت 157

5
(1)

 

قبل از اینکه بحثشان ادامه پیدا کند

صدای زنگ در ابرو هایش را در هم فرو برد ……

کسی به در کوبید و بعد صدای مروارید آمد

_آلپ ارسلان ؟ باز کن درو

دلارای وا رفته چشمهایش را بست

همین یک قلم را کم داشت که خدارو شکر از شانس خوبش اتفاق افتاده بود

صدای حاج ملک شاهان قاطع بود

_باز کن درو تا زنگ نزدم پلیس بیاد جفتتونو جمع کنه

ارسلان پوزخند زد

_ببین لو لو ها کم کم پیداشون میشه

حالا وقتشه دوباره تبدیل بشی به همون دختر بچه حرف گوش کن قدیم

شاید اونطوری در مقابل اینا هواتو داشتم

دلارای بی توجه به او هر دو دستش را سپر صورتش کرد

و صدای ناله کوتاهش در فضای اتاق پخش شد

نباید استرس میداشت

نباید وحشت میکرد

نباید بچه را اذیت میکرد اما نمی توانست…..

ارسلان عصبی پرسید :

_چته الان ؟

من سر از کار تو در نمیارم

دستش هایش را باز کرد و خسته پوف کشید

بوی عطرش که در اتاق پیچید باعث شد که دلش زیر و رو شود

احساس کرد چیزی از اعماق معده تا حلقش بالا آمد

نا خواسته عق زد

دستش را جلوی دهانش گرفت و سمت سرویس دوید

صدای ارسلان بلند شد :

_چه مرگته تو ؟

از وقتی سوارت کردم هی راه به راه دست جلوی دهنت میگیری داری بالا میاری

غر زدنش باعث بدتر شدن حالش شده بود

پشت سر هم عق میزد و تنها چیزی که بالا آورد زرداب بود

ارسلان با شدت در سرویس را هل داد

_از کی عقت میگیره دختر حاجی ؟!

دستش را روی در کوبید و فریاد زد :

_از من ؟

دلارای با زجر از جا بلند شد

اشک هایش را پاک کرد و خودش را سمت روشویی کشید

دهانش را شست تا طعم تلخ و بدش از بین برود و بی حال از دستشویی خارج شد

ارسلان بدون اینکه توجهی به قیافه ی زرد و آش و لاشش بکند غرید :

_دفعه ی آخرت بود

اینبار از این ادا ها در بیاری چنان کتک میخوری که عق زدن یادت بره

با دست های مشت شده خشمگین تر ادامه داد

_به جاش یادت میارم چطور واسه اومدن تو تخت کسی که الان ازش عقت میگیره التماس میکردی

افتاد یا بندازمش واست ؟

دلارای درمانده نگاهش کرد

_تو رو خدا بس کن

آلپ ارسلان خیال اذیت کردنش را نداشت

اما به غرورش بر خورده بود

دخترک چطور به خودش اجازه میداد اینطور تحقیرش کند

آلپ ارسلان ملک شاهان!

دختر هایی که برایش غش و ضعف می‌کردند بی شمار بودند و دلارای با نزدیک شدنش عق میزد!

ناسزایی زیر لب گفت و با کوبیده شدن در انگشتش را تهدید آمیز سمت دلارای گرفت

_از این خراب شده نمیای بیرون حله ؟

دلارای با کمک دیوار خودش را به تخت رساند

_یک بار گفتی فهمیدم!

_کلا همه چیز رو دیر میگیری واسه همین مجبورم صد بار هر چی رو بگم

تا تو سرت فرو بره !

ولی آدمت میکنم

تو دوباره بالا بیار تا بشه بار آخرت

دلارای خودش را روی تخت انداخت و غرید :

_چرا تمومش نمیکنی ؟

خودت تا حالا حالت بد نشده ؟

راحتم بزار ارسلان

ارسلان با خشم سر تکان داد و سمت در رفت

_من درستت میکنم

گفت و از اتاق خارج شد

در اتاق را محکم بهم کوبید

طوری که دخترک در تخت از ترس بالا پرید و زیر لب غر زد

ارسلان صدایش را بالا برد :

_ببین کی افتخار داده پا تو خونه محقر پسرش بزاره !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

56 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
fatemeh
fatemeh
1 سال قبل

ینی خنگ تر از ترسلان خودشه:/

بیکاری ک چتاتونو میخونه
بیکاری ک چتاتونو میخونه
1 سال قبل

و منی ک اصن رمانو‌نمیخونم میام چتا شمارو میخونم میرم 🥱😂

یکی
یکی
1 سال قبل

یعنی ری*م تو قلم این نویسنده ها یه مشت عوضی
یعنی واقعا حرصم میگیره تا الان هر رمانی خوندم به جز الفبای سکوت همه دختراتوش تو سری خر بودن چه وضعی
همه نویسنده ها قربون انگشت کوچیکه نویسنده الفبای سکوت بشن اه

رمان
پاسخ به  یکی
1 سال قبل

اصن رمان الفبای سکوت ماهه واقعا دست نویسندش طلا

Maedeh
Maedeh
1 سال قبل

ن بزار اون بیشورم جرش بدم ولم کن
کاربر ندارم فقط جرش بدم
توروخدااا
کثافت و ببیناااا حاج ملکشاهان عنتر کثافت حیف اسم حاجی…

neda
neda
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

ریلکس ریلکس فرزندم 😂 😂 😂
بر خودت مسلط باش 😂

fati
fati
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

خون خودتو کثیف نکن خواهر اینا ارزششو نداره😂😂😂

ادا
ادا
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

برادر ارام باش خون خودتو کثیف نکن بهاطر دلارای و. بچه در بطن دلی🙏🤣

باران
باران
1 سال قبل

شما به عنوان منتشر کننده رمان اعتراضات رو به نویسنده میرسونین؟؟؟

سپیده
سپیده
پاسخ به  باران
1 سال قبل

ن

باران
باران
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

تففف افتخار داره؟ متاسفم براتون

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
1 سال قبل

کسیم رمان طلارو اگرمیخونه میدونه چرانمیشه کامنت بزاری براش

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

عه واقعا میشه اخه باحساب گوگل من اینجانظرسنجی نداره فکرکنم فقط بایدایمل بزنی ولی رمان فوق العاده زیبای هست واقعادست مریزاد😘😘

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

رمان تارگت راهم شمامیزاری دیگه عزیزم؟

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

خیییییلی عالی

tara rahimi
tara rahimi
1 سال قبل

نویسنده بره خودشو اسکل کنه با این دو خط رمانش مسخره 😏🙄

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
1 سال قبل

رمان۱۵۸
آلپ ارسلان:ب به ببین کی اومده خونه محقرپسرش🤗
مروارید:حاجی اومده☺
ارس:چیچی اورده؟
مرواریدخانوووم:یه کتک سیر واسه دلی ورپریده چشم سفیدو الپ ارسلان چموشش😆 که حاجی دادمیزند حمله و
دلی یهواز اتاق میپره بیرون وباسوزو گریه درحالیکه روی پیراهن ابی الپ ارسلان عق میزنه میگه حاجی تروخدابه من رحم نمیکنی حداقل به نوه بدعنقت که درشکم دارم فکرکن ودلت بسوزه 😣😣
این خبرووقتی دلی میده مرواریدغش میکنه الپ ارس سکته چپول میزنه وحاجی لال میشه وتمااام….

الی
الی
پاسخ به  نیلی رحیمی
1 سال قبل

خیلی سم بود🤣🤣🤣🤣

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  الی
1 سال قبل

والا دیگه یاکتک کاریه این رمان یافش باید دلی بگه بخاطربچش شایدکوتاه بیان وااای فکرکن داراب بفهمه دایی شده بچه دلی رامزه میکنه باعرق سگی میخورش😅😅

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  نیلی رحیمی
1 سال قبل

🤣🤣🤣🤣

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

😅😅😅

یکی
یکی
پاسخ به  نیلی رحیمی
1 سال قبل

وای لعنتی عالی 🤣🤣

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  یکی
1 سال قبل

این احتمالم هست دلی روبده حاج خانوم باهاش سرکه بندازه بابچشم سفارش سالادمخصوص جنین بده شایدم بادارا گل وسط بازی کردن بچشم که توپشون😂😂😂

Ssss
Ssss
1 سال قبل

ان شاءالله اینم زودتر تموم بشه،،ارسلان اصلا تغییری نمی کنه رفتارش ،،پ دیگ کی عاشق دلارای میشه….کاش بچه اش بمیره🥴🥴🥴

fati
fati
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

عه چرا گفتی از ی هفته پیش شروع کردم ب خوندن رمان گلاویژ حالا فهمیدم چی میشه اخرش😂😂

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  fati
1 سال قبل

ازگلاویژ عقده ای ترو نق نقو ترم دختردیدی حتمابهم بگو..دختره دوقطبی اول گندمیزنه بعدمیزنه زیرگریه که چراعمادرفت ولش کرد

ادا
ادا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

انشاالله به حق علی علیه السلام

Mehrsa
Mehrsa
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

😂😂😂😂😭😂

سپیده
سپیده
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

خاک تو سر من ک هنوز دارم این رمان رو میخونم😂😪

الی
الی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

همه بگین ایشالاااااا

kimia majd
kimia majd
1 سال قبل

اینو رمان دل زده نویسندشون یکی نیست 😐😂
آخه مثع هم می نویسن

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
1 سال قبل

افرین نویسنده داره ادم میشه انگار 😐😂😂😂😂

qwertyuiop
qwertyuiop
1 سال قبل

نویسنده میخواست فقط صدای کوبیدن درو بشنویم 😐💔

sara
sara
1 سال قبل

همه ویارا تا چهار ماهگی تمون میشه این تازه شروع شده🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط sara
حنا پسری در سایت های رمان
حنا پسری در سایت های رمان
پاسخ به  sara
1 سال قبل

بارداری این مثه همه نیس دلارای استثناعه وگرنه تا الان یه کوچولو هم ک شده شکم وامونده اش میزد بالا

کفی جون
کفی جون
1 سال قبل

ما نزدیک 3 روز گذروندیم رمان هنو تو همون روز هست. ولی نویسنده مرسی رمانت خیلی هیجان انگیزه

Zahra...
Zahra...
پاسخ به  کفی جون
1 سال قبل

موافقم
امروز فک کنم تولدته نویسنده پارت دو خط اضاف تره
خیر از جوونیت ببینی ننه روز به روز بیشترش کن 😂
..
ٱما
پارت 158

مروارید؛ خیر نبینی مادر با اون دختره، کجاست کو
ارسلان؛ ننه زبون به دهن بگی، ایجا نیست
بابای ارسلان؛ چی چیو نیست همینجا غایمش کردی کو یالا
ارسلان؛ ده نشد دیگه بابا جون همه مردا یچیزایی غایم میکنن نه؟

و اینگونه بود که پدرش سکوت کرد تا گند های گذشته اش رو نشود

این بود حدسی از پارت بعد… خدا یار و نگهدارتان

ادا
ادا
پاسخ به  Zahra...
1 سال قبل

نظر منم همینه

Mehrsa
Mehrsa
پاسخ به  Zahra...
1 سال قبل

😂🖐🏻جررر

Nahar
Nahar
1 سال قبل

وااایییی وایییییی هممون خراب گفتیمااا🤣

Zahra...
Zahra...
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

نه من میدونستم هر کی باشه بساط همینه 😂

Sevili
Sevili
1 سال قبل

امروز پارت زیاده😐😂😐یامن اینطوری حص کردم
نویسنده ببین چکار کردی با ما دوکلمه زیاد می‌نویسی زود میفهمیم
یعنی دراین حد کارت درسته😂🥺😐

Sevili
Sevili
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

خداروشکر از این ب بعد هم اینقدر کنین پارت ها رو🥺

ادا
ادا
پاسخ به  Sevili
1 سال قبل

نه خیرم اون تیکه اول که میگه صدای در اومد برا پارت قبل بود ولی بازم نسبت به همیشه اندکی بیشتر بود

سپیده
سپیده
پاسخ به  Sevili
1 سال قبل

ن واقعا زیاد بود😂

ادا
ادا
1 سال قبل

حتی بچشم از دیدن ارسلان عقش میگیره🤣🤣🤣

Ayda
Ayda
پاسخ به  ادا
1 سال قبل

دهنت سرویسس😂😂😂

ادا
ادا
پاسخ به  Ayda
1 سال قبل

والا بخدا

سپیده
سپیده
پاسخ به  ادا
1 سال قبل

ن خانومای باردار همیشه ب کسایی ک دوسشون دارن این واکنش رو نشون میدم
مخصوصا اگه اون فرد شوهرش باشه
این نشون از علاقه‌ی دلارای ب ارسلان میده

ادا
ادا
1 سال قبل

مشاجره دلی و ارسلان کم بود حاجی و مرواریدم اضافه شد
گل بود به چمن نیز اراسته شد🤯😐

دسته‌ها

56
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x