رمان دلارای پارت 179 - رمان دونی

 

دلارای سمتش برگشت و پرحرص خیره چشمانش شد

_ بله؟ تو مگه نگفتی حلش می کنی؟
کردی؟ نه! دیگه بهت اعتماد ندارم ارسلان

قبل از اینکه ارسلان حرفی بزند سمت حاجی برگشت

_من .. من نمیخواستم آبروی شما رو ببرم حاجی
یعنی ما نمی خواستیم
هرگز فکر نمی کردم تو عروسی اون اتفاق بیفته
باور کنید من بیشتر از همه آسیب دیدم
نمیدونید چقدر شرمنده هومنم
با اینجا بودن ما چی حل میشه؟
آبروی رفته شما برمیگرده؟
نه حتی شرط می‌بندم همینایی که اینجا هستن اخبار رو میبرن و بدتر میشه

بدون اینکه نگاهی به چهره سرخ شده ارسلان بیندازد فقط بخاطربچه‌اش ادامه داد

_ من معذرت میخوام
از طرف خودم و ارسلان
فقط توروخدا تمومش کنید این….

حرفش تمام نشده بود که شانه اش با خشونت کشیده شد

صدای فریاد ارسلان دیوار هارا لرزاند

_ مگه من به تو نمیگم خفه شو با این مرتیکه دهن به دهن نشو؟

دستش را برای کوبیدن در صورت دخترک بالا برد که علیرضا شانه اش را کشید

_ چیکار میکنی ارسلان؟

دلارای خودش را گوشه ای جمع کرد و سربازی به کمک علیرضا ارسلان را عقب کشید

_ آروم بگیر جناب این چه وضعیه؟
خجالت نمیکشی تو کلانتری به مردم حمله میکنی؟

ارسلان بی توجه به او همچنان که میان دست های علیرضا و سرباز دست و پا میزد رو به دلارای با صدای بلند تهدید کرد

_ دوباره بری طرفش آتیشت میزنم دلی شنیدی؟ اون دلش برای تو نسوخته که ازینجا ببرت بیرون

دلارای هق هق کنان جیغ کشید

_ پس تو ببرم بیرون ، خسته شدم دیگه

ارسلان عصبی دستش را میان موهایش کشید و خودش را از میان علیرضا و سرباز رها کرد

ثانیه ای متفکر و پر نفرت خیره پدرش ماند و بعد رو به مامور گفت

_ تهش چیه؟ عقد؟ عقدش میکنم
همین امروز عقدش میکنم!

حاجی تنها خیره نگاهش کرد و علیرضا بهت زده کنار گوشش لب زد

_چی داری میگی؟ مطمئنی؟
مگه شوخیه ارسلان؟

آلپ ارسلان به چشمان پدرش زل زد

شاید از نظر همه او آرام بود اما تنها ارسلان می دانست چه جنجالی در دلش به پا شده است از اینکه تک پسرش کوتاه نیامده

از نظر حاجی رابطه‌اش با دلارای رابطه‌ای چند شبه بود و حال با گوش مالی کوچکی همه چیز تمام میشد

در اصل هم دخترک برایش دائمی نبود اما هرگز به آن چیزی که حاجی میخواست رضایت نمی داد

_ مطمئنم
کاری که میگم رو بکن

نگاه تیزی به علیرضا انداخت و ادامه داد

_ این بار درست و حسابی!

علیرضا بدون مکث سر تکان داد

_ باشه

ارسلان روبه ماموری که پشت میز نشسته بود لبخند زد

_اینطوری حله دیگه نه؟
یا عقدش کنمم قراره دوباره بریزید تو اتاق خوابمون؟

مرد تنها زیرلب استغفار گفت و با تاسف سرتکان داد

با لبخند دستش را روی شکمش گذاشته و به درختی تکیه داده بود

یادش نمی‌آمد هیچ زمانی از دیدن اتومبیل‌های در حال حرکت و یا صدای بوق های گوش خراش شان تا این اندازه خوشحال شده باشد

۲۰ دقیقه قبل زنی برای آزاد کردنش آمده بود

شکمش را با انگشت فشرد
احساس می کرد تازگی کمی برامده تر شده است

خوش شانس بود که ارسلان وقت دقت به این چیزها را نداشت

با لبخند زمزمه کرد

_ دیگه تموم شد مامانی … آزاد شدیم داریم میریم خونه

همزمان ماشین مدل بالایی مقابل پایش ترمز کرد

با دیدن راننده با عجله صندلی جلو سوار شد و سلام کرد

علیرضا خسته جوابش را داد

_سلام خوبی؟
خیلی که منتظر نشدی؟
شرمنده درگیر بودم

دلارای با لبخند شانه بالا انداخت

خودش را کنترل کرد تا نگوید حتی اگر تا شب هم زمان می‌برد منتظر می ماندم

از آن قفس رها شده بود
چیز دیگری اهمیت نداشت

_ نه تازه اومدم
تو چرا اومدی؟!
آلپ ارسلان کجاست؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عبور از غبار pdf از نیلا

  خلاصه رمان :           گاهی وقتها اون چیزایی رو ازدست می دیم که همیشه کنارمون بوده وگاهی هم ساده ساده خودمونو درگیر چیزایی میکنیم که اصلا ارزششو ندارن وبودونبودشون توزندگی به چشم نمیان . وچه خوب بودکه قبل از نابودشدنمون توی گرداب زندگی می فهمیدیم که داریم چیاروازدست می دیم و چه چیزایی را بدست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر طناز من
دانلود رمان دلبر طناز من به صورت pdf کامل از anahita99

      خلاصه رمان دلبر طناز من :   به نام الهه عشق و زیبایی یک هویت یک اصل و نسب نمی دانم؟ ولی این را میدانم عشق این هارا نمی داند او افسار گسیخته است روزی به دل می اید و کل عقل را دربر میگیرد اما عشق بهتر است؟ یا دوست داشتن؟ تپش قلب یا آرام زدن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گرایلی
دانلود رمان گرایلی به صورت pdf کامل از سرو روحی

    خلاصه رمان گرایلی :   کاپیتان دلان گرایلی، دختری خانزاده که ناچار می‌شود بين انتخاب جان برادر و عشق، ارتباط خود را با پاشا مهراز تمام کند. به هر حال پاشا از دلان دست نمی‌کشد و در این بین خاندان گرایلی بخاطر مسئله کهنه‌ نشده‌ی خونبس، دچار تحولی شگرف می‌شود.       به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بانوی قصه pdf از الناز پاکپور

  خلاصه رمان :                 همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره . دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه کور

    خلاصه رمان :         زلال داستان ما بعد ده سال با آتیش کینه برگشته که انتقام بگیره… زلالی که دیگه فقط کدره و انتقامی که باعث شده اون با اختلال روانی سر پا بمونه. هامون… پویان… مهتا… آتیش این کینه با خنکای عشقی غیر منتظره خاموش میشه؟ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
50 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هرکی هرکی
هرکی هرکی
2 سال قبل

به مولا شماها قشنگتر از نویسنده مینویسین اقد که اینجا میخندم فیلم‌طنزم ببینم نمیخندم😂😂

بنده خدا
بنده خدا
2 سال قبل

ببخشید چرا پارت از رمان صیغه استاد نمیزارید؟

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

این۶روزه هیچی نمیخوره هواستون هست

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

الهی شکر جنین دلی داره توبازداشتگاه خودی نشون میده وهم باعث میشه باباش دلی راعقدکنه ولی توروخداهرکی ارسلانو میشناسه بگه بچه دلی ازخودشه باهومن عذابش نده هرچندنگفته پیداس تاازمایش نگیرن محاله ارسلان که قرصم میداد دلی بچه روگردن بگیره نگین نگفتم

اسم**
اسم**
2 سال قبل

کلا عقد و عروسی تو رمان دلارای عاقبت خوشی نداره🙄
اینا حالا میرم محضر که هومن پیداش میشه و قشقرق به پا می کنه و میگه دلارای حاملست
بعد کشمکش میشه که بچه مال کیه و ارسلانم قبول نمی کنه بچه مال اونه چون دلارای می‌گفته قرص می خوره😥
بعد هم ارس عصبانی میشه و تو محضر ولش می کنه می‌ره که دیگه ریختشم نبینه
بعد دوباره دوتاشون میافتن بازداشتگاه که ارسلان پول میده آزاد میشه و میزاره دلارای اون تو بمونه.🤐
و دلی بچشو تو زندان به دنیا میاره و خود زری خانم مامایی می کنه😂😐
بیا خودم داستان رو براتون تموم کردم دیگه نمی خواد صد پارت دیگه بلاتکلیف باشید.☺️

mehr58
mehr58
2 سال قبل

عالیه

Zahraa
Zahraa
2 سال قبل

اونروز چه اتفاقی افتاد که نویسنده دوتا پارت گذاشت؟؟ نمیشه دوباره بزاره

Tamana
Tamana
2 سال قبل

آخیییش
اومدن بیرون بلاخره
هوووف

najme
najme
2 سال قبل

فاطمه جون میشه بگی چجوری رمانمو تو سایت بزارم؟؟

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

اقااا حتی مننننن😐

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

بش

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

🙂💔

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

خانما انشالله به لطف خدای حق
دوهفته تو محضریم
شوهر پیدا کنید تو اون موقع
مجانین🤣

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

خانما آقایان به ولای علیییییییی
اگه نویسنده نرید به حالمون
من اسممو میر
میزارم زن ابولی😐🖖

یه دختر خوب
2 سال قبل

فاطمه جان میشه رمان من رو هم تو سایت قرار بدی؟

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

تو که گفتی نمیزاررریییی

ی‌فضول
ی‌فضول
2 سال قبل

بزارید خلاصه ده پارت بعدو من بگم
دلارای‌لباس‌سفیدی ب‌تن‌کرد موهاش‌را باز‌گذاشت و‌گیره‌ای‌پروانه‌ای‌روی‌ان‌فشرد:)
استرس‌داشت
استرسی‌که‌میگف‌بخاطر‌جنینیس‌که‌در‌بطنش‌دارد
دلارای‌شش‌ماه‌شده‌بود‌و
روز‌ب روز‌بیشتر‌اذیت‌میشد
از‌بوها از غذاها از زندگی ارومش
کارش فق شستن و سابیدن بود
مثلا اینجا افسرده شدع و بخاطر بچه مونده
روز‌عقد‌میرسه
دلارای‌رژی‌صورتی‌رنگ‌میزنه
یاد‌حرف‌هومن‌میوفته‌او‌بغض‌را‌خفه‌میکنه
ارسلان‌و‌دلارای‌تو‌محضر‌حاضر‌میشن‌بعدش
‌هومن‌با‌سر‌و‌وضعی‌معتادانه‌میاد‌و‌میگه
این‌بود‌اونی‌ک‌ ر*ید بهت
اونی ک بچتو نخواس
اونی ک. بخاطرش ری#دی ب زندگیم
بچه اینو میخاسی بندازی بگلم

و بع بع ارسلان و حاجی میفهمن دلارای از ارسلان حاملس
بله‌دلارای‌ب‌چوخ‌میرع
😂🙁بعد‌مروارد‌میگه وای‌مرسی‌ک‌منو‌ب‌ارزوووم‌رسیدوندی و بغلش میکنه😂🫂
بعد ارسلان کراوات ابیشو درمیاره و اونو کتک میزنه
دیش دیرین دیرین ماچاللههه

Nahar
Nahar
2 سال قبل
پاسخ به  ی‌فضول

😂 خیلی مختصر و کوتاه😂😂🙋

سهیل
سهیل
2 سال قبل
پاسخ به  ی‌فضول

فک کنم از این پارت رمان بلند تر بود

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  ی‌فضول

ن!تو عقدشون یه اتفاق میوفته

ی‌فضول
ی‌فضول
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

هومن اومد دا

ساحل
ساحل
2 سال قبل

بچه‌ها بچه‌ها
میخاین نویسنده پارت بعدی برینه به حال هممون؟؟؟
چگونه؟
میگم الان

آقا دلی بله رو میگه بعد همه چی عجیب غریب میشه بعد یه دفه ازخواب بلند میشه میبینه زری و زنایی ک تو باز داشت پیشش بودن دارن نگاش میکنن😂😂💔
😈😈😈😈
ایده شیطانی هس برا نویسنده🤣🤣🤣

Nahar
Nahar
2 سال قبل
پاسخ به  ساحل

خدا نیااارررره اون رووزووو🥱

ساحل
ساحل
2 سال قبل

جوووون😂😂😂😈
آلپ ارسلان چ کرده همرو دیوونه کرده😂💔

الهی شکر ب فضل الهی یه چند روزیم ت محضر میمونیم بعدشم کلفتی دلی ت خونه ارسلان😂😂😂😂😂

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

دیدی گفتمممم عقدشششش میکنههههههه🤣🤣🤣🤣🤣🥀🤣🤣🤣🤣😂😂

سون
سون
2 سال قبل

خوب خداروشکر ک دلارای یه کمی شکمش بزرگ شد

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل
پاسخ به  سون

یکی از همسایه های ما الان 6 ماهه حامست دور کمرش و شکمش باریک اصن انگار حامله نیست فقط یکم برامدس …. دلارای هم ایطوریه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط ZAHRA26
Sevili
Sevili
2 سال قبل

الان دلی آزاد شد عایا؟
عقد کردن یا چی؟منک نفهمیدم یکی بگه
فاااااااطی

ساحل
ساحل
2 سال قبل
پاسخ به  Sevili

آزاد شدن الان فکنم میرن عقد کنن منتها جای ارسلان علیرضا اومد دنبالش

maghare
maghare
2 سال قبل

خدا یا این پارت که اصلا معلوم نشد چی به چیه ارسلان گفت عقدش میکنه بعد از اونجا پرید به یه قسمت دیگه

ساحل
ساحل
2 سال قبل
پاسخ به  maghare

اصل نیته که از باز داشت بیاد بیرون همینم جای شکر داره

جای دلی ما ت باز داشگاه پیر شدیم😂

Elina
Elina
2 سال قبل

لعنت به دلارای که میره خودشو سبک میکنه
ولی ایول عقدش میکنههههه کیلیلیلیلیلیلیلیلی

دسته‌ها
50
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x