رمان دلارای پارت 218 - رمان دونی

 

دلارای جوابش را نداد

خیره به اطراف نفس عمیقی کشید و سعی کرد خونسردی اش را حفظ کند

ارسلان ماشین را پارک کرد و سرش را سمت دلارای برگرداند

_ پیاده شو دخترحاجی … بازی شروع شد!

دلارای در را باز کرد

_ بازی خیلی وقته شروع شده ، بریم تمومش کنیم پسرحاجی

ابتدای کوچه ایستاد ، دستش را دور کمر دلی حلقه کرد و زمزمه کرد

_ خوب تو نقش عروس ملک‌شاهانا فرو برو

_ نقش بازی نمیکنم! من عروسشونم…

با قدم‌های محکم به جلو حرکت کردند

کم کم نگاه ها سمتشان برگشت

حجره دار ها با ابروهای بالا رفته به پسر حاج ملک‌شان و دخترک خیره بودند

آلپ ارسلان زمزمه کرد:

_اون که با چشم‌های ریز شده داره سر تا پای ما رو نگاه می‌کنه، رقیب حاجیه

مردی سرش را نزدیک همسایه اش برد

_ این پسره آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان نیست؟

مرد آرام جوابش را داد

_ خودشه

مرد دیگری گفت

_ اون یکی هم آشناست

پسر حاج بعقوب جواب داد

_ نشناختید؟ دلارای خواهر دارابه
دختر حاج فرهمند

_ همون که میخواست عروس هومن شه؟ خدا لعنتش کنه دختر خراب

_ حاجی گفته بود فتوشاپه که!
چی شد این دختره دست تو دست ارسلانه

_ استغفرالله

_ آدم به چشماشم نمیتونه اعتماد کنه

_ چه قیافه ای واسه خودش درست کرده ملعون

پسر حاج محمد پوزخند زد

_ خوشگله اتفاقا ، با همین قیافش ارسلانو از راه به در کرد

_ پسره خودش لیستش سیاه تره

مرد دیگری آن سمت بازار گفت

_ یادتونه هرچی از این پسره میشنیدیم حاجی میگفت شایعه ست؟

_ میگفتن اونور کاباره داره
دخترارو مجبور میکنه لخت برقصن

_ خاک برسرش خدا لعنتش کنه

پیرمردی تسبیح انداخت و غرید

_ حاجی کلاهشو بندازه بالا

_ تف به این تربیت

شال دلارای روی شانه هایش افتاد و باد میان موهای بلندش گشت

مردها خیره گیسوان زیبایش شدند

پیرمرد بدون اینکه چشم از او بردارد بی حواس زمزمه کرد

_ پسره بی غیرت

مرد دیگری خیره یقه دخترک بود

_ همون زمان که پسره رو فرستاد اونور آب باید میدونست چی میشه و برمیگرده

بالاخره مردی با ریش های بلند آب دهانش را روی زمین انداخت

_ آبروی چندساله حاجی رو بردن

دلارای زیرلب غرید

_ چشماشون خیره موها و بدنمه ولی زر میزنن

آلپ‌ارسلان با لبخند سر تکان داد

هیچ کدام از دخترک چشم نمی‌گرفتند!

جماعت کثیف…

شاگرد حاج ملک شاهان که پسر صاحب‌کارش را دیده بود با عجله به سمت حجره دوید

ارسلان دست دخترک را فشرد و با خونسردی سری برای مردی تکان داد

_ سلام عرض شد حاج نادری

مرد بهت زده چشم غره رفت و ارسلان سمت پدرش قدم برداشت

_ حاج مرادی ، آقازاده خوبن؟

چشمان همه میخکوبشان بود

بالاخره مقابل حجره حاج ملک‌شاهان ایستادند

آلپ‌ارسلان صدایش را بالا برد

_ با اجازتون یک سلامی هم به پدر گرامی بکنیم!

دلارای لبخند زد و سعی کرد لرزش صدایش آشکار نباشد

_ میگن بعد از ازدواج اولین کار باید دعای خیر پدر و مادرو گرفت
درسته حاجی هدیه عروسی پسرشو عروسش رو فرستاد زندان ولی هنوزم برای ما عزیزه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان رویای قاصدک

  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کام بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : کام_بک »جلد_دوم فلش_بک »جلد_اول       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد دوم به صورت pdf کامل از سلاله

    خلاصه رمان:   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن   اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری   که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره…   اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم

    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه اسم کُردیه به معنای آتش، در ظاهر آهنگری میکنه ولی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد

  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری داریا دامون ( عفریت). غافل از اینکه تمامی این جریانات

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سپاشنسایحقتپشدشجسل
سپاشنسایحقتپشدشجسل
2 سال قبل

چرا انقدر کم پارت پیزارید این نویسنده بیشورررر کجاستتت

نگاذ
نگاذ
2 سال قبل

پارت بزارید لطفاً

دریا فرهمند
دریا فرهمند
2 سال قبل

بچه ها الان نت ها درست شده؟ من‌که هنوز نه واتساپ دارم ن اینستا شماها دارین؟

Sevili
Sevili
2 سال قبل

اینجوری به دل میچسبه

roya
roya
2 سال قبل

جوووووون عجب اکیپی شدن حتما اینجا جر و بحث میشه دلی میگه که من حاملم ۵۷۸روزه که از ارسلان پنهون کردم😂

Bijg2006
Bijg2006
2 سال قبل

پارتات کوتاهه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Bijg2006
Tamana
Tamana
2 سال قبل

چه عجب داره خوب پیش میره
اما اون بی صاحابو رو سرت میزاشتی دلی🚶‍♀️😶

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
2 سال قبل

حاجی من پشمام ریخت از حرف آخر دلییییی😂لامصب خیلییییییی خوب گفت دمش گرم

یاسمن
یاسمن
2 سال قبل

کاش زیادتر بزاری چون این مدت بی نتی دیگه حوصله سر بر شده تنها دلخوشیمون رمانته پارتاتو خداقل بلندتر کن

دخی بی اعصاب
دخی بی اعصاب
2 سال قبل

اوه اوه چه شود حاج ملک شاهان

رها
رها
2 سال قبل

چ کمممممم
اینجوری ک تا دوسال دیگم تموم نمیشه

sana:)
sana:)
2 سال قبل

احساس میکنم دلی یکم زیاده روی کرد😐😂

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل
پاسخ به  sana:)

نه اصلا

sana:)
sana:)
2 سال قبل

داراب چه معروفه مثلا😂
پسره کثافت

دسته‌ها
14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x