سیگار بعدی را آتش زد و به محض تمام شدنش نخ بعدی
آرام نداشت
هیچ وقت در زندگیاش سر چنین دوراهی قرار نگرفته بود
در آرام باز شد
دلارای دستش را مقابل بینی اش گرفت و خواست برگردد که صدای آلپارسلان بلند شد
_ کجا؟
این پا و آن پا کرد
_ بوی سیگار بچه رو اذیت میکنه
ارسلان دندان روی هم فشرد
_ پنجره رو باز کن
_ سرد میشه
_ برو زیر پتو!
دلارای کاری که گفت را انجام داد و به جای پتو خودش را در آغوش ارسلان جا داد
سرش روی قفسه سینه اش گذاشته شد و شکمش درست به بازوی او چسبید
آرام زمزمه کرد
_ تا چندساعت پیش که میگفتی با این شکم کنارت نخوابم…
آلپارسلان حتی به خودش هم نتوانست اعتراف کند که از مرگ دخترک ترسیده
_ بری اونور که نصفه شب فرار کنی؟
_ مگه درو قفل….
_ هیش ، ساکت
دلارای آرام گرفت
با سر انگشتانش سینه اش را نوازش کرد و لب زد
_ دلمون واست تنگ شده بود..
ارسلان حرفی نزد
اما ناخواسته سیگار را در زیرسیگاری فشرد و خاموش کرد
دلارای آرام سرش را بلند کرد و بوسه کوچکی روی ته ریشش نشاند
چنددقیقه نگذشت که صدای نفس هایش منظم شد
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
خسته بود
در هواپیما نتوانست چشم روی هم بگذارد و شب قبلش هم مشغول رسیدگی به کارهای کلاب بود
دو شب بی خوابی و حال صدای آزاردهندهی هق هق کردنی دخترانه!
پلک هایش را روی هم فشرد و خواست بی تفاوت باشد اما نتوانست
صدا برای او که به سکوت عادت داشت مثل شکنجه میماند
لعنتی به شب تمام نشدنی فرستاد و چشمان سرخ شده اش را باز کرد
خبری از دلارای نبود
مگر در آغوشش نخوابید؟
موبایل را برداشت
ساعت چهار و بیست دقیقه صبح بود
عصبی از روی تخت بلند شد
صدای گریه از اتاق بچه میآمد
کلافه دست به کمر سمت اتاق قدم برداشت
هرچه نزدیک تر میشد صدا افزایش پیدا میکرد
در را با پا باز کرد و وسایل نفرت انگیز جلوی چشمانش پیدا شدند
سعی کرد توجه نکند
تنها خیره دلارای شد که با صورت خیس از اشک سرش را به تخت بچگانه تکیه داده و هق میزد
_ چه مرگته نصفه شبی؟
دلارای از جا پرید
خواست بپرسد مگر تو خواب نبودی؟
بیدارت کردم؟
بگوید که چیزی نشده
که بخواب و مثل همیشه به من بی توجه باشه
در عوض موبایل را بالا گرفت و نالید
_ اینو ببین …
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 9
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نویسنده رمان کی هستن ؟
حس میکنم ارسلان به دلارای خیانت کرده و یه چیزی به دست دلی رسیده 🗿
مو فرفری میشه لینک کانالت رو بدی😂
شایدم فیلمی در مورد چگونگی سقط جنین باشه ولی دقت کردین این شب لعنتی داره صبح میشه اگه خدا بخواد 3یا4 پارت دیگه تموم میشه شبا و الا رمان که …
میگم این نویسنده اش فایل کامل رمان نمیفروشه ازش بخریم؟؟؟
فک کنم هنوز رمان نوشته نشده وگرنه نویسنده مرض نداره ک رمان کامل و داشته باشه مارو دق بده…
چقدر بیشعوره بخدا خوب یه بار بشین بنویس همه مون راحت کن دیگه اه
این پارت ترفی گرفته از ف-ا-ک-ی-ن-گ پارت به یه پارت ک-ی-ر-ی تبدیل شده و تمامممممممممممم
واقعا متاسفم برای نویسندهای که روشنفکری رو تو رابطه آزاد داشتن با ی پسر خلاصه میکنه و دینداری و معتقد بودن رو نشونه بسته بودن افکار میدونه
چ بسا انقدر انسان بی دین وجود داره ک ذرهای ارزش برای بقیه قائل نیست و چ انسان های معتقدی وجود دارن با فکر و اندیشه روشن و باز
گرچه منظورم از اندیشه روشن هرزگی نیست ک هرزگی فقط ارزش دختر رو پایین میاره
حرفتون بی نهایت درسته ولی عقیده ی شخصیه از نظر هر کس چیزی درسته ولی به نظرم روشنفکر حقیقی کسیه که به تمامی عقاید احترام بگذاره
فکر میکنم شما رمان رو کامل نخوندین
دین و اعتقاد خانواده ی دلارای خیلی با دین و اعتقادی که شما ازش حرف میزنید فرق داره
و نکته آموزنده رمان رابطه آزاد داشتن با یه پسر (یا بقول شما هرزگی) نیست.
اگه درست گفته باشم دو پارت قبل نویسنده نوشته مامان دلارای دلارای رو بخاطر اینکه خجالت میکشیده بگه پریوده و با همون حال نماز خونده کتک زده! شما رو نمیدونم اما به نظرم همچین رفتارهایی نشاندهنده دین و روشنفکری و معتقد بودن نیست.
مثال های دیگه ای از رفتار های خانواده دلارای زده شده و متاسفانه همچین خانواده هایی توی واقعیت هم وجود داره و این رمان داره عواقب رفتارهای همچین خانواده هایی رو نشون میده و بنظرم اگه جدا از اینکه رمان مسائل منفی داره، به نکته ها رو نشونه های مهم رمان، که به صورت واضع بیان شدن بپردازید متوجه این میشید که این رمان خیلیییی آموزنده و مفید است.(البته با سانسور بعضی از قسمتها که موجب میشن مثلا شخصی مثل شما متوجه نکته اصلی داستان نشه و برداشت بدی نسبت به رمان داشته باشه )
حرف شما کاملا درسته
ولی آخه اینجوری برداشت میشه که آدمای مذهبی اینجورین اینقدر خشکن و ….
متوجه ام عزیزم
تو جامعه جا افتاده که این رفتارها تنها مختص خانواده های مذهبی هستن که کاملا این موضوع اشتباهه
من خودم خانواده ای میشناسم که عادین نه مذهبیه تمام ونه غیر مذهبی
اما دختر خانواده بخاطر فشارهای روش و یه سری از رفتارهای خانواده سمت همچین کارایی رفتن
و ربطی به مذهب و دین نداره و درکل هدف نشون دادن این موضوعه که حقوق زن داره با برخی از افکارات پایمال میشه و موجب بروز چنین مسائلی میشه
واقعااااا آفرینننن باید جمله تو با طلا نوشت واقعا حرفت حق و بجا و درست بود آفریننننن
دقیقا منم قبلا درموردش گفتم درسته که یه سریا اصلا دین دار واقعی نیستند و فقط قیافه هاشون شبیهشونه یا فقط اسم اسلام هی رو زبونشونه اما تو این رمان چیزی که اذیت کنندست اینه که هر خانواده مذهبی ای که درموردشون گفته رو به شکل کاملا ناعادلانه توصیفشون کرده
و حتی اون زمانی که برادر دلارای چاقو رو گرفته بود رو گردن دلارای تو جشن نویسنده نوشته بود که هیچکس حتی جلو نیومد یا چیزی نگفت خوب این نه تنها مذهبی ها بلکه جماعت ایرانی رو ضد زن و قاتلشون نشون میده و حس فلاکت و بدبختی رو به دختر ها منتقل میکنه
به نظرم دلارای پیام های ارسلان با اون دوستش رو خونده فهمیده چه بلایی میخوان سره بچه بیارن
نه
فکر کنم پدرش مرد
چون یادتونه هومن میگفت پدرش بیمارستانه و دکترا جوابش کردن؟
به نظرم دلارای گوشی ارسلان رو برداشته فهمیده میخواد بچه رو بندازه ، پیامای ارسلان رو با دوستش خونده
اینمحدسخوبی👀
من عاشق این رمانم
خواهش میکنم که جاهای حساس تموم نکن
چرا جای حساس تموم میکنی مثل سریالا اه☹️
از این کارا بلد نبود این نویسنده…😅
فککنمیاتفاقیبراخانوادهدلارایافتاده.😐😶
واقعا دیگه اعصاب خوندن این رمانو ندارم ولیییییی نمیدونم چرااا مثل دیوونه ها میشینم دوباره میخونم🙄🙄🙄🙄🙄
حق زیاد میگی
نویسنده ببین چیکار کردی که وقتی اسم دلارای رو مینویسم تو بقیه سرچ های مرتبط نوشته دلارای پارت آخر😂
چیو ببینه پدصگگگگگ چرا بدموقع تموم میکنیییی الهی ارسلان بچه هم دلم براش میسوزه هم فحشش میدم عرر🗿💔
🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 خیلیییی خوب گفتییی😂😂😂😂😂
یعنیمنکشتهمردهاسمتمفقط😅😂