راه انگار طولانی تر شده بود
راه پله کش آمده و راهرو طویل تر از بارهای قبل بود
کسی در سرش فریاد زد
احمق دلارای آنجا چه میکرد؟!
در کشوری غریب؟
توهم است
موهای میان دستانش اما بوی آشنایی داشتند
در را باز کرد و وارد راه پله ای شد که به زیرزمین میرسید
به خودش قول داد
بار آخر بود
اگر این بار هم او نبود دفعهی بعد دیگر نه امیدوار میشد و دنبال نشانه ها میگشت
دندان هایش را روی هم فشرد
باورش نمیشد اما در دل از خدا خواست
بعد از سال ها از خدا طلب کرد توهم نباشد!
سمت در زیرزمین قدم برداشت و زیرلب غرید
_ بیا معامله کنیم
اون دختر و بچش زن و بچهی من باشن
منم در عوض دلارای رو میبخشم!
در دل اضافه کرد که از تنبیه کردنش نمیگذرد!
نفس زنان پشت در ایستاد
برای باز کردنش دو دل بود
میترسید از ناامیدی دوباره!
در این ماه ها بارها و بارها دنبال دخترک گشت و هرسری با در بسته روبرو شد
دست لرزانش را سمت دستگیره در رساند و هم زمان جیغ ملتمس آشنایی از پشت در بلند شد
_ ارسلـــــان
دستش را عقب کشید و اینبار با پا ضربهی محکمی به در زد
در با شدت به دیوار برخورد کرد و آلپارسلان دیوانه وار خودش را داخل انداخت
قرار بود پیدایش که کرد تلافی تمام ناکامی هارا سرش در بیاورد
قصد داشت انتقام بگیر
انتقام تمام بی خوایی ها
فکر و خیال های لعنتی
انتقام گشتن ها و ناامید شدن ها
انتقام تغییر سبک زندگی اش
انتقام تمام شب هایی که در اتاق بچه سیگار کشیده بود!
میخواست کلافگی و بیچارگی دلارای را ببیند
درست همانقدر که خودش در این چندماه کلافه و بیچاره بود اما نشد!
نشد ، شاید بخاطر صدای گریهی هاوژین
نشد ، شاید بخاطر چشم های سرخ و اشک آلود دلارای
نشد ، شاید بخاطر احساسی که میشد اسمش را دلتنگی گذاشت
نتوانست هیچ کدام از نقشه هایش را عملی کند ، تنها با تمام خشم جمع شده در طی ماه ها ، یقهی مردی که روی دلارای خیمه زده بود را عقب کشید
مرد غافلگیر شده روی زمین پرت شد و شاکی بلافاصله ایستاد اما با دیدن آلپ ارسلان تنها سرش را پایین انداخت و عقب رفت
دلارای هقهق کنان گوشهی دیوار جمع شد
تمام تنش از وحشت میلرزید ، گوشه پیشانی اش خونریزی داشت و لب هایش ملتهب بود
باریگاردی که در چهارچوب در ایستاده بود محترمانه توضیح داد
_ سيدي ، الفتاة قد عصيت أو غير ذلك….
ارسلان خیره به دلارای پچ زد
_ اسكت
(خفه شو)
مرد نشنید
ادامه داد
_ أمرت جميلة أن …
اینبار آلپارسلان با تمام توان فریاد کشید
_ اخرس واخرج
مرد اینبار معطل نکرد و از در بیرون زد
مرد دیگری سمت هاوژین رفت
به خیالش حرص و خشم رئیسش از دلارای بود و قصد داشت تنهایشان بگذارد
قبل ازینکه دستش به بچه برسد مچش میان انگشتان قدرتمند آلپارسلان اسیر شد
_ إذا لمسته ، سأكسر عظامك
( دستت بهش بخوره استخوناتو میشکنم)
نگاه تیزش به مرد باعث شد او هم ترسیده به سرعت بیرون برود
در با صدای بدی بسته و فضا تاریک تر شد
حال آلپارسلان مانده بود ، دلارای و هاوژین!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 9
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اون ادمینی که تو کانال تلگرام بقیه رمان نوشت کلا تر زد به اخر رمان
تو کانال تلگرام کلا رمان دلارای حذف کردن فک کنم نویسنده اصلی کاری کرد که حذف کنن
عالیه
سلام رمان تو تلگرام تموم شد خوب هم تمومش کرده نویسنده میخواید تو تلگرام بخونید
بله
شما از کجا ادامشو میخونید؟ من نمیتونم بخونم
چس مثقال پارت توی تل گذاشته.گفته که از این به بعد روزی دوپارت داریم
کاملا مشخصه ک نویسنده تغییر کرده
قلمش کاملا متفاوته و ب خوبی قلم نویسنده نیست
فقط خداروشکر میخاد پارت بده و تمومش کنه بره
دوتا پارت اومد وی ای پی
میگه هر روز دوتا پارت میخاد بزاره
کامنتا شده سال تولد من🤣🤣
یه چسه پارت تو کانال تلگرام گذاشته منتظر باشید میزاره
ینی خاک بر سرتون با این پارت گزاشتنتون اه
تو ی بچه ۱۴۰۰ هستی؟
گوشی چی میگه دستت بچه؟
پشمام متولد ۹۳؟بابا از الان بشینی رمان بخونی ی سال دیگه معتادش میشی دیگه خیلی سخت میشه برات ترکش ها
باوجوداینکهچقدرمخاطبانتروزجردادیورمانروهیکشدادیولیمیتونمبگمهمموضوعرمانتوقدرتقلمتعالیبودولیحیفففففیهجوریزجرکشمکردیکهدیگهبهگورهفتجدمبخندمکهرمانآنلاینبخونم
آره دیگه .ولی قول میدم فاطمه امروز پهت پارت میده نگران نباش🫡🙃
دیگه نویسنده هم تغیر کرده …یکی دیگه رو جایگزین کردن.
کیا اینجا امسال ازمون نمونه و تیزهوشان دارن؟؟؟?؟؟
تو 🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲
هی🥺💔🤣
من بدبخت
چقه خوندی ؟؟؟؟
میگم فیزیک میتونی حل کنی؟
با ریاضی
فعلا موندم هیچی
اگه سطح سوال اسون باشه میتونم ولی سخت باشه نه
ولی نه ریاضی رو که می بینم هنگ می کنم سرجلسه
تیزهوشان ک پر!:/
چر؟
هییییی حوصلم سر رفته😐😐😐😐
بیا حرف بزنیم😀🤝🏻
پارتا در حال اماده شدن لفت ندید سوپرایز داریم 😁 😍 ❤️ اسپویل نمیکنم 😌
اینو تو تل گذاشته بود
عههههه یعنی چی ک درحال آماده شدنه بیشتر از سه هفتهاس منتظریم پس کی میخواد این رمان کوفتی آماده بشه خسته شدیم اههههه 😤
ولی پایانش غمگینه ماهی میمیره البته کامل نمیدونم ولی فکر کنم میمیره
آره میمیره
میره تو دریا
چرا اسپویل میکنین آخه
من دارم میخونمش🥲
بچه ها رمان مرگ ماهی تو گوگل سرچ کنید کامله نویسندش فاطمه حیدری هست pdfدانلود کنید بنظرم قشنگه
ادمین توروخدا اون رمانشم بزار
مرگ ماهی:(
عذاب میده ولی قلمش اوکیه.
آره ولی این تموم نشده اونو شروع کرده فکر کنم باید بیشتر از اینا واسه پارت های دلارای منتظر بمونیم 🥲 تازه به غیر از این دوتا ماتیک هم هست من موندم چجوری میخواد بنویسه
ولی خیلی خوب میشه اگه اونم بزارن قلم نویسنده گادهههه
خوندنش غمگین بود نخوندم دیگه:(((
دلم ب شخصیت پسره سوخت نمیخوام🥺🥺🥺🖤
اره لطفااااااا🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
میمیری مثل آدم پارت بزاری
فاطی زعرایم پارت ندادی؟!فاطی فاطی دختر و پسر غر قاطی، ،فاطی فاطی تخمه تفت دادی به همه دادی به من ندادی فاطی ۱ فاطی ۲…فاطی دنده به دنده فاطی فاااااااطی فاطی💃💃💃💃
زعرا فک کنم امروز پارت داشته باشیم
هوووووو کلیلیییییییی لییییییی لیییییی کلیییییی لییییییی👭💃💃💃💃💃
حالا یارم بیای دلدارم بیای💃💃💃💃💃
سیاه دخت حاجرون خودم تو گل میپلکونم 💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
عروسی من اینجوری برقصی دیگ نیازی ب رقاص ندارم
هییییی فاطی ،فاطی منه پیش اینا ضایع کردی فاطی
به خودتان مسلط باشید دوستان عزیز انشاالله که خداوند این نویسنده را سر عقل بیاورد،😉
متاسفانه سر عقل نمیاد.
نویسنده پایان داده دیگه نمیزاره اما قرارا نویسنده ی جدیدی جای اون بزاره.
ن بابا😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
آره ،به من پیشنهاد دادن که ادامه ی رمان دلارای و بنویسم ..منم گفتم این رمان و پایان میدم گفتن نه حالا حالا هه کش میدیم ..
الان فاطمه امروز پارت میده .این پارت نویسنده نیست.پارت یکی دیگه اس که به جای اون گذاشته
میگم بچه ها کسی از فصل دوم رمان سالار وبیتا خبری نداره
یه کانال تو روبیکا بود که گذاشت نصفی از فصل دو رو ولی بعد پاک کرد کلا رمان رو