رمان دلارای پارت 290 - رمان دونی

 

 

راه انگار طولانی تر شده بود

 

راه پله کش آمده و راهرو طویل تر از بارهای قبل بود

 

کسی در سرش فریاد زد

 

احمق دلارای آنجا چه می‌کرد؟!

در کشوری غریب؟

توهم است

 

موهای میان دستانش اما بوی آشنایی داشتند

 

در را باز کرد و وارد راه پله ای شد که به زیرزمین می‌رسید

 

به خودش قول داد

 

بار آخر بود

اگر این بار هم او نبود دفعه‌ی بعد دیگر نه امیدوار میشد و دنبال نشانه ها می‌گشت

 

دندان هایش را روی هم فشرد

 

باورش نمیشد اما در دل از خدا خواست

 

بعد از سال ها از خدا طلب کرد توهم نباشد!

 

سمت در زیرزمین قدم برداشت و زیرلب غرید

 

_ بیا معامله کنیم

اون دختر و بچش زن و بچه‌ی من باشن

منم در عوض دلارای رو می‌بخشم!

 

در دل اضافه کرد که از تنبیه کردنش نمی‌گذرد!

 

نفس زنان پشت در ایستاد

 

برای باز کردنش دو دل بود

 

می‌ترسید از ناامیدی دوباره!

در این ماه ها بارها و بارها دنبال دخترک گشت و هرسری با در بسته روبرو شد

 

دست لرزانش را سمت دستگیره در رساند و هم زمان جیغ ملتمس آشنایی از پشت در بلند شد

 

_ ارسلـــــان

 

 

 

 

 

دستش را عقب کشید و اینبار با پا ضربه‌ی محکمی به در زد

 

در با شدت به دیوار برخورد کرد و آلپ‌ارسلان دیوانه وار خودش را داخل انداخت

 

قرار بود پیدایش که کرد تلافی تمام ناکامی هارا سرش در بیاورد

 

قصد داشت انتقام بگیر

 

انتقام تمام بی خوایی ها

فکر و خیال های لعنتی

انتقام گشتن ها و ناامید شدن ها

انتقام تغییر سبک زندگی اش

انتقام تمام شب هایی که در اتاق بچه سیگار کشیده بود!

 

میخواست کلافگی و بیچارگی دلارای را ببیند

 

درست همانقدر که خودش در این چندماه کلافه و بیچاره بود اما نشد!

 

نشد ، شاید بخاطر صدای گریه‌ی هاوژین

نشد ، شاید بخاطر چشم های سرخ و اشک آلود دلارای

نشد ، شاید بخاطر احساسی که میشد اسمش را دلتنگی گذاشت

 

نتوانست هیچ کدام از نقشه هایش را عملی کند ، تنها با تمام خشم جمع شده در طی ماه ها ، یقه‌ی مردی که روی دلارای خیمه زده بود را عقب کشید

 

مرد غافلگیر شده روی زمین پرت شد و شاکی بلافاصله ایستاد اما با دیدن آلپ ارسلان تنها سرش را پایین انداخت و عقب رفت

 

 

 

 

 

 

 

دلارای هق‌هق کنان گوشه‌ی دیوار جمع شد

 

تمام تنش از وحشت می‌لرزید ، گوشه پیشانی اش خونریزی داشت و لب هایش ملتهب بود

 

باریگاردی که در چهارچوب در ایستاده بود محترمانه توضیح داد

 

_ سيدي ، الفتاة قد عصيت أو غير ذلك….

 

ارسلان خیره به دلارای پچ زد

 

_ اسكت

(خفه شو)

 

مرد نشنید

ادامه داد

 

_ أمرت جميلة أن …

 

اینبار آلپ‌ارسلان با تمام توان فریاد کشید

 

_ اخرس واخرج

 

مرد اینبار معطل نکرد و از در بیرون زد

 

مرد دیگری سمت هاوژین رفت

 

به خیالش حرص و خشم رئیسش از دلارای بود و قصد داشت تنهایشان بگذارد

 

قبل ازینکه دستش به بچه برسد مچش میان انگشتان قدرتمند آلپ‌ارسلان اسیر شد

 

_ إذا لمسته ، سأكسر عظامك

( دستت بهش بخوره استخوناتو میشکنم)

 

نگاه تیزش به مرد باعث شد او هم ترسیده به سرعت بیرون برود

 

در با صدای بدی بسته و فضا تاریک تر شد

 

حال آلپ‌ارسلان مانده بود ، دلارای و هاوژین!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی

  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود! از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نت های هوس از مسیحه زادخو

    خلاصه رمان :   ارکین ( آزاد) یه پدیده ناشناخته است که صدای معرکه و مخملی داره. ویه گیتاریست ماهر، که میتونه دل هر شنونده ای و ببره.! روزی به همراه دوستش ایرج به مهمونی تولدی دعوت میشه. که میزبانش دو دختر پولدار و مغرور هستن.‌! ارکین در نگاه پریا و سرور یه فرد خیلی سطح پایین جلوه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1.4K دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Naz
Naz
1 سال قبل

اون ادمینی که تو کانال تلگرام بقیه رمان نوشت کلا تر زد به اخر رمان

Naz
Naz
1 سال قبل

تو کانال تلگرام کلا رمان دلارای حذف کردن فک کنم نویسنده اصلی کاری کرد که حذف کنن

mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه

نازی
نازی
1 سال قبل

سلام رمان تو تلگرام تموم شد خوب هم تمومش کرده نویسنده میخواید تو تلگرام بخونید

mehr58
mehr58
1 سال قبل
پاسخ به  نازی

بله

Radin
Radin
1 سال قبل

شما از کجا ادامشو میخونید؟ من نمیتونم بخونم

فرزانه
فرزانه
1 سال قبل

چس مثقال پارت توی تل گذاشته.گفته که از این به بعد روزی دوپارت داریم

مری
مری
1 سال قبل

کاملا مشخصه ک نویسنده تغییر کرده
قلمش کاملا متفاوته و ب خوبی قلم نویسنده نیست
فقط خداروشکر میخاد پارت بده و تمومش کنه بره

مری
مری
1 سال قبل

دوتا پارت اومد وی ای پی
میگه هر روز دوتا پارت میخاد بزاره

Naz
Naz
1 سال قبل

کامنتا شده سال تولد من🤣🤣
یه چسه پارت تو کانال تلگرام گذاشته منتظر باشید میزاره

ناشناس
ناشناس
1 سال قبل
پاسخ به  Naz

ینی خاک بر سرتون با این پارت گزاشتنتون اه

Z&F ( مادر ارسلان:) )
Z&F ( مادر ارسلان:) )
1 سال قبل
پاسخ به  Naz

تو ی بچه ۱۴۰۰ هستی؟
گوشی چی میگه دستت بچه؟

اسرا
اسرا
1 سال قبل
پاسخ به  Naz

پشمام متولد ۹۳؟بابا از الان بشینی رمان بخونی ی سال دیگه معتادش میشی دیگه خیلی سخت میشه برات ترکش ها

یک‌کنکوری‌‌‌‌منتظر‌
یک‌کنکوری‌‌‌‌منتظر‌
1 سال قبل

با‌‌وجود‌‌اینکه‌چقدر‌‌مخاطبانت‌‌رو‌زجر‌دادی‌‌و‌‌رمان‌رو‌هی‌کش‌دادی‌‌ولی‌‌میتونم‌بگم‌‌‌‌هم‌موضوع‌رمانت‌و‌قدرت‌قلمت‌عالی‌‌بود‌ولی‌حیففففف‌یه‌جوری‌‌زجر‌کشم‌کردی‌‌که‌دیگه‌‌به‌گو‌ر‌هفت‌جدم‌بخندم‌که‌رمان‌آنلاین‌بخونم‌

  1. فقط‌این‌‌واسم‌سواله‌که‌چرا‌‌نویسنده‌چند‌ماه‌‌پیش‌پیام‌گذاشت‌دوستان‌پارت‌ها‌آماده‌اس‌‌‌و‌دادم‌به‌ادمین‌اون‌مرتب‌‌پارت‌گذاری‌میکنه‌وگروه‌رو‌ترک‌کرد‌بعد‌الان‌این‌جوری‌کرد
𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
عضو

آره دیگه .ولی قول میدم فاطمه امروز پهت پارت میده نگران نباش🫡🙃
دیگه نویسنده هم تغیر کرده …یکی دیگه رو جایگزین کردن.

تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل

کیا اینجا امسال ازمون نمونه و تیزهوشان دارن؟؟؟?؟؟

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط تو رو سننه😑
فاطمه
فاطمه
1 سال قبل
پاسخ به  تو رو سننه😑

تو 🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Fatemeh Zahra Jokar
تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل
پاسخ به  فاطمه

هی🥺💔🤣

Nazi
Nazi
1 سال قبل
پاسخ به  تو رو سننه😑

من بدبخت

تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل
پاسخ به  Nazi

چقه خوندی ؟؟؟؟
میگم فیزیک میتونی حل کنی؟
با ریاضی

Nazi
Nazi
1 سال قبل
پاسخ به  تو رو سننه😑

فعلا موندم هیچی
اگه سطح سوال اسون باشه میتونم ولی سخت باشه نه

Nazi
Nazi
1 سال قبل
پاسخ به  Nazi

ولی نه ریاضی رو که می بینم هنگ می کنم سرجلسه

Z&F ( مادر ارسلان:) )
Z&F ( مادر ارسلان:) )
1 سال قبل
پاسخ به  تو رو سننه😑

تیزهوشان ک پر!:/

Z&F ( مادر ارسلان:) )
Z&F ( مادر ارسلان:) )
1 سال قبل
پاسخ به  تو رو سننه😑

چر؟

تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل

هییییی حوصلم سر رفته😐😐😐😐

جونگکوک
جونگکوک
1 سال قبل
پاسخ به  تو رو سننه😑

بیا حرف بزنیم😀🤝🏻

Nazi
Nazi
1 سال قبل

پارتا در حال اماده شدن لفت ندید سوپرایز داریم 😁 😍 ❤️ اسپویل نمیکنم 😌
اینو تو تل گذاشته بود

هیچی
هیچی
1 سال قبل
پاسخ به  Nazi

عههههه یعنی چی ک درحال آماده شدنه بیشتر از سه هفته‌اس منتظریم پس کی میخواد این رمان کوفتی آماده بشه خسته شدیم اههههه 😤

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

ولی پایانش غمگینه ماهی میمیره البته کامل نمیدونم ولی فکر کنم میمیره

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل
پاسخ به  . .........Aramesh

آره میمیره
میره تو دریا

هیچی
هیچی
1 سال قبل
پاسخ به  . .........Aramesh

چرا اسپویل میکنین آخه
من دارم میخونمش🥲

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

بچه ها رمان مرگ ماهی تو گوگل سرچ کنید کامله نویسندش فاطمه حیدری هست pdfدانلود کنید بنظرم قشنگه

Z&F ( مادر ارسلان:) )
Z&F ( مادر ارسلان:) )
1 سال قبل

ادمین توروخدا اون رمانشم بزار
مرگ ماهی:(
عذاب میده ولی قلمش اوکیه.

هیچی
هیچی
1 سال قبل

آره ولی این تموم نشده اونو شروع کرده فکر کنم باید بیشتر از اینا واسه پارت های دلارای منتظر بمونیم 🥲 تازه به غیر از این دوتا ماتیک هم هست من موندم چجوری میخواد بنویسه
ولی خیلی خوب میشه اگه اونم بزارن قلم نویسنده گادهههه

Z&F ( مادر ارسلان:) )
Z&F ( مادر ارسلان:) )
1 سال قبل
پاسخ به  هیچی

خوندنش غمگین بود نخوندم دیگه:(((
دلم ب شخصیت پسره سوخت نمیخوام🥺🥺🥺🖤

تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل

اره لطفااااااا🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔

بال
بال
1 سال قبل

میمیری مثل آدم پارت بزاری

بارون
بارون
1 سال قبل

فاطی زعرایم پارت ندادی؟!فاطی فاطی دختر و پسر غر قاطی، ،فاطی فاطی تخمه تفت دادی به همه دادی به من ندادی فاطی ۱ فاطی ۲…فاطی دنده به دنده فاطی فاااااااطی فاطی💃💃💃💃

تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل

هوووووو کلیلیییییییی لییییییی لیییییی کلیییییی لییییییی👭💃💃💃💃💃
حالا یارم بیای دلدارم بیای💃💃💃💃💃
سیاه دخت حاجرون خودم تو گل میپلکونم 💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل
پاسخ به  تو رو سننه😑

عروسی من اینجوری برقصی دیگ نیازی ب رقاص ندارم

بارون
بارون
1 سال قبل

هییییی فاطی ،فاطی منه پیش اینا ضایع کردی فاطی

ادا
ادا
1 سال قبل

به خودتان مسلط باشید دوستان عزیز انشاالله که خداوند این نویسنده را سر عقل بیاورد،😉

𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
عضو
پاسخ به  ادا

متاسفانه سر عقل نمیاد.
نویسنده پایان داده دیگه نمیزاره اما قرارا نویسنده ی جدیدی جای اون بزاره.

تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل

ن بابا😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
عضو
پاسخ به  تو رو سننه😑

آره ،به من پیشنهاد دادن که ادامه ی رمان دلارای و بنویسم ..منم گفتم این رمان و پایان میدم گفتن نه حالا حالا هه کش میدیم ..
الان فاطمه امروز پارت میده .این پارت نویسنده نیست.پارت یکی دیگه اس که به جای اون گذاشته

Roziii
Roziii
1 سال قبل

میگم بچه ها کسی از فصل دوم رمان سالار وبیتا خبری نداره

Targol
Targol
1 سال قبل
پاسخ به  Roziii

یه کانال تو روبیکا بود که گذاشت نصفی از فصل دو رو ولی بعد پاک کرد کلا رمان رو

دسته‌ها
1.4K
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x