رمان دل دیوانه پسندم پارت 47

3
(2)

 

و همچنان سکوت رو ترجیح می داد.
پوفی و گفتم :

اگه لالی حداقل یه جور بهم بفهمون که من اینقدر انرژیم رو واسه دو کلوم حرف زدن تو تلف نکنم.

نگاهم کرد. مستقیم زل زده بود توی چشمام.
نگاهش نفوذ زیادی داشت. واسه همین می گفتم هیچیش به مریضا نمی خورد.

حتی طرز نگاهش.
ولی بازم حرف نزد.
روی تخت دراز کشید و پشتش رو کرد به من.

ولی من کم نیاوردم.
تصمیم گرفتم اینقدر حرف بزنم تا کلافش کنم.

_می دونستی وقتی مهمون داری اگه پشتت رو بهش کنی و بخوابی داری بهش بی احترامی می کنی؟

و باز هم سکوت.
_ آها پس نمی دونی.
امیدوارم الان فهمیده باشی.
البته اگه گوش شنوا داشته باشی.

یهو زدم رو پام و گفتم : آخ آخ. نکنه مشکل شنوایی داری؟
ولی توی پروندت که چیزی ننوشته بود.

تازگی ها این مشکل رو پیدا کردی؟

حتی تکون هم نخورد.
_ احتمال زیاد نمی شنوی. چون امکان نداره یک انسان تا این حد نسبت به حرف ها بی تفاوت باشه.

یه ذره سر جاش جا به جا شد.
فکر کنم داشتم توی کلافه کردنش موفق می شدم.

_ حداقل روزا برو بیرون یه هوایی بخور.
نگرانم تو این اتاق یواش یواش کپک بزنی.

البته ببخشید من اینقدر راحت صحبت می کنما.
دیدم تو هرچی بهت میگن هیچی نمیگی.
گفتم از فرصت استفاده کنم.

یکم زوم شدم روش. همچنان کاری نمی کرد.
بلند شدم رفتم سمت پنجره و بازش کردم.

چون دو بار دیده بودم که این کارو می کنه.
_ به به عجب هوایی.
چه بادی میاد.

یهو دیدم از جاش بلند شد.
با ترس دو قدم رفتم عقب.

بدون اینکه نگاهم کنه اومد وایساد پنجره رو بست

نگاه ترسناکی هم بهم انداخت و رفت باز دراز کشید.

باز شیر شدم و گفتم : این چه کاریه؟
واسه چی پنجره رو بستی؟

جواب نداد.
نوچی کردم و گفتم : یادم نبود زبون نداری

بازم سکوت.
_ من گرممه می خوام پنجره رو وا کنم.
هیچی نگفت.

وقتی رفتم سمت پنجره باز غلت زد. از ترسم سر جام وایسادم که ببینم چی کار می کنه.

همینجور زل زده بود بهم
نگاهش ترسناک بود. ازش خوشم نمیومد.
البته نشون نمی دادم.

مثلا روانشناس بودم. باید خودم رو کنترل می کردم
همینجور مصمم نگاهش می کردم ببینم جواب می ده یا نه.

ولی هیچی. از رو نمی رفت
پوفی کشیدم و گفتم :
الان اگه بازش کنم باز بلند می شی می بیندیش؟

هیچی نگفت و دوباره روش رو ازم گرفت.
نمی دونستم باز باید اون حرکت رو تکرار کنم یا نه.

شاید باید اینقد تکرارش می کردم تا کلافه می شد و یه حرکتی می کرد.

پس تصمیم گرفتم انجامش بدم
خیلی مطمئن رفتم پنجره رو باز کردم

بازم بلند شد. این بار عقب نرفتم.
کنارم که وایساد دیدم چقدر از من گنده تره.

ولی چون همش خوابیده بود خیلی معلوم نمیشد.

بازم رفت نشست روی تختش.
هنوز دراز نکشیده بود که بازم پنجره رو وا کردم.

باز هم بلند شد اومد پنجره رو بست.
اینقدر این وضعیت ادامه پیدا کرد

که دیگه نمی رفت بشینه. همونجا وایساده بود و با هم پنجره و باز و بسته می کردیم.

جالب بود که نه خسته میشه نه کلافه.
ولی منم کم نمیاوردم.
اما کلافه شدم و گفتم :

چرا نمی ذاری پنجره رو باز کنم؟ خب بگو.
ولی اون فقط نگاهم می کرد.

_ به جز نگاه کردن کار دیگه ای بلد نیستی؟
جوابم رو نداد.
پنجره رو بست و رفت سمت تخت.

بازم بازش کردم. اومد و بستش.
همون موقع دو تقه به در خورد.
سروش رفت سمت تختش.

گفتم : بفرمایید.
آقای موسوی بود.
نمی دونم فیلم دوربین ها رو دیده بود.

یا صدامون رو شنیده بود
نگاهی به من و نگاهی به سروش که بازم پشتش به ما بود انداخت و گفت :

همه چیز مرتبه خانم یاقوتیان؟
نه نبود.
ولی گفتم :
بله آقای موسوی.

ممنون.
سری تکون داد و درو بست و رفت.
رفتم روی صندلی نشستم.

سعی کردم از در مسالمت آمیز هم دوباره وارد بشم.
_ با من حرف بزن!
من اینجام که کمکت کنم.

من با همه آدمایی که تا امروز دیدی دورت فرق می کنم.
باور کن.

بهت ثابت می کنم. تو فقط بهم بگو چته.
چی تو رو به این روز انداخته؟

چرا حرف نمی زنی؟
بازم هیچی نگفت.
نوچی کردم و گفتم :

ببین. قول شرف می دم اگه باهام حرف بزنی، به هیچ کس تا وقتی که خودت نخواستی چیزی نگم.

فقط بهم دلیل حرف نزدنت رو بگو. همین
خیلی یهویی بلند شد و روی تخت نشست.

با اون هیکل اون حرکت ها واقعا بعید بود.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240622 010718 301 scaled

دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو 3.3 (6)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۴ ۱۰۱۹۳۶۱۶۳

دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را…
IMG ۲۰۲۱۰۸۰۱ ۲۲۲۲۲۸

دانلود رمان مخمصه باران 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند…..
photo 2017 04 20 14 37 49 330x205 1

رمان ماه مه آلود جلد اول 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و…
f1d63d26bf6405742adec63a839ed542 scaled

دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو 3 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۰ ۱۰۰۰۵۶۶۱۵

دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز 1 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه ……
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۱ ۲۰۰۸۰۲۶۰۸

دانلود رمان لانه‌ ویرانی جلد دوم pdf از بهار گل 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         گلبرگ کهکشان دختر منزوی و گوشه گیری که سالها بابت انتقام تیمور آریایی به دور از اجتماع و به‌طور مخفی بزرگ شده. با شروع مشکلات خانوادگی و به‌قتل رسیدن پدرش مجبور می‌شود طبق وصیت پدرش با هویت جدیدی وارد عمارت آریایی‌ها شود…
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۴ ۲۳۴۱۰۸۰۰۸

دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی 4.5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…  …
unnamed 22

رمان تژگاه 5 (1)

3 دیدگاه
  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۴ ۲۳۱۴۳۵۵۹۹

دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی 2.7 (3)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید……

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

 😂  😂  😂  😂 چه فانی افرین که کم نمیاری دختر خوب

Asaadi
Asaadi
1 سال قبل

تو پارت چهل و هفتمیم ولی هنوز هیچ اتفاقی خواسی نیفتاده بینشون

nara
nara
1 سال قبل

وااای این پارت خیلی باحال بود😂😂
اما خیلی پارتا کمه بیشترش کن🥺

yegane
yegane
1 سال قبل

فقط اونجاش ک پنجره رو هی باز او بسته میکردن

یه نفر ....
یه نفر ....
1 سال قبل

دیگه دارم ب جنون میرسم خبرت بیاد یه اهنی اوهونی دلارام جر خورد از بس ور زد خو حرف بزن دیگه اهههههه😠😡

........
........
1 سال قبل

زیاد پارت بزار جان خودتتتتت اصن میخونی کامنتا رو؟؟؟؟؟؟؟

Maaayaaa
Maaayaaa
1 سال قبل

خودااااااا بابا جون جدتون یکمممم فقط یکممم بیشترش کنین

آفرین دلارام آفرین اگر ندیدید تو این سه چهار پارت سروش حرف بزنه😂

زلال
زلال
1 سال قبل

آخرش خودشم میره پیشه سروش میخوابه تو تیمارستان🤣🤣🤣🤣🤣

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x