رمان رسپینا پارت 136

0
(0)

 

_رها چیشده ؟! بگو
با چیزی که دیده بودم فقط میخواستم بدونم چیشده ، چرا همچین چیزی شده ، یکی از آدمای رادان زخمی شده بود و کل مردم اون اطراف جمع شده بودن ببینن چه خبره ، زیاد چیزی مشخص نبود اما خون مشخص بود
_رها
_منم نمیدونم رسپینا ، کارای شرکت دست منه ، یه ایمیل اومد از سمت رادان به تلفنش دسترسی نداره ، فقط گفت از حال تو با خبر شم
_اون الان باید رسیده باشه
_از رسیدن رسیده ، اما معلوم نیست چرا به تلفنش دسترسی نداره ، فقط حرفش این بود که ببینم تو خوبی و چیزی نشده ، حای گفت تا ساعت نه شب نری بیرون ، کسی هم میخواد بیاد پیشت مواظب باشه
_آخه چی میتونه شده باشه؟!
_هرچیزی که شده باشه یه چیزی میدونه که گفته نرو ، تا ساعت نه صبر کن بعدش برو
_باشه ، خبری شد بهم اطلاع بده
_باشه
خداحافظی کردم و گوشی رو قطع کردم ، از همینجا مشخص بود آمبولانس اومده ، این یعنی اتفاقی که افتاده جدی تر از این حرفاست ، احتمال میدادم قراره جای اون یکی دیگه رو بفرسته.

از نگرانی و بی خبری کل خونه رو متر کرده بودم و تنها منتظر این بودم رادان زنگ بزنه بهم ، رها پیام داده بود رادان در اولین فرصت زنگ میزنه و من گوشی به دست میچرخیدم تو خونه ، با ویبره تو دستم سریع نگاه اسم کردم که آرام بود
_جانم آرام؟
_نمیای اینجا؟
_تا یه ساعت دیگه حق خروج ندارم
_رها نگفت چیشده؟!
_میگفت خبر نداره و رادان ایمیل زده براش
_میتونه الکی گفته باشه؟!
_چرا الکی بگه آخه
_نمیدونم ، نگرانیش برای تو ، ایمیل زدن رادان به نظرم مرتبطه با صداهایی که از پشت تلفنش میومد
_تا نخواد بگه ما کاری نمیتونیم کنیم ، مثل همین الان که نگفت
_نگران نیستی ؟!
_علاوه بر نگرانی ترس هم دارم که حتی نمیدونم چه خبره ، چرا نگران من شدن
_بهش فکر نکن ، بلند شو حاضر شو که تا ساعت نه شد و اجازه خروج داشتی بیای پیش من ، ملت تا ۹ اجازه دارن بیرون بمونن تو تازه بعد ۹ میتونی بری بیرون عجیبه
_من همیشه استثنا بودم ، این یه بارم روش ، زیاد حوصله ندارم حاضر شم
_تو غلط کردی ، عین بچه آدمیزاد بلند شو حاضر شو
_باشه ، گیر نده
_قطع میکنم تا بری حاضر شی .
حتی نذاشت خداحافظی کنم و قطع کرد.
چمدونم که نگهبان آورده بود باز کردم اولین مانتو شال و شلوار رو گذاشتم کنار تا بپوشم ، اصلا برام مهم نبود چی بپوشم ، ذهنم درگیر بود که چیشده ، چرا رها و رادان نگران من شدن چرا یکی از آدما یا درست ترش بادیگارده زخمی شده ، لباسارو عوض کردم و نشستم رو مبل پامو از استرس تند تند تکون میدادم تا اینکه بالاخره اسم رادان رو گوشی افتاد.
_الو رادان
_سلام عزیز دلم
_رادان چه خبره؟!
_خوبم عزیزم تو چطوری؟!
_رادان لطفا بگو چه خبره دارم دیوونه میشم
_چی چه خبره ؟!
_چرا تو و رها نگران حالم شدید ؟!
_باید دلیل داشته باشه نگران و دلتنگ تو شدن؟!
_رادان بچه گول نمیزنی که ، حتی خودم دیدم پایین ساختمون چه اتفاقی افتاده
_پایین که نرفتی؟!
_نرفتم اما تو میگی چیز خاصی نیست و میتونم برم دیگه؟!
_شبه نری جایی بهتره
_رادان میشه بگی چخبره ؟! چی شده؟!
_نمیشه عزیزم ، الکی خودتو نگران نکن
_الکی؟!
_آره الکی ، چیزی بابت نگرانی نیست .
نمیتونستم خودمو کنترل کنم و صدامو بردم بالا
_الکی آمبولانس میاد؟! الکی یکی زخمی میشه ؟! الکی درگیری میشه؟!
صدای اونم بلند شد
_تو این کارا دخالت نکن
_یعنی چی دخالت نکنم؟! حق دارم بدونم
_منم نگفتم قرار نیس ندونی اما الان زمانش نیست
_پس زمانش کی هست؟!
_وقتش برسه میگم
_عین اون تماسای تو شمال یا زمانی که خواستیم بریم شهر ما و گفتی میگم و نگفتی ؟!
_رسپینا عزیز دلم قربونت بشم من ، پی این ماجرا رو نگیر
_رادان یا میگی یا خودم میفهمم ، نگران حال من شدی یعنی انگار تو خطرم وقتی بادیگاردا پیچونده شن کسی که بخواد منو به خطر بشناسه مشخص میشه ، علتش هم مشخص میشه.
_میگم اما الان باید برم ، نمیتونم حرف بزنم .
_رادان قطع کردی کاری که گفتمو میکنم .
چند بار زیرلب حرصی اسممو گفت
_تهدیدم کردن با جون تو .
قبل اینکه سوال بپرسم ادامه داد
_اینکه کیه اسمش چیه و هرچیز دیگه ای دخالت نکن ، نمیشناسیش ، شناختنش هم به کارت نمیاد ، با کسایی که میشناسی آسه برو آسه بیا ، بادیگاردارو ام نپیچون برای امنیت خودته .
و تلفن رو قطع کرد.
گوشی رو پرت کردم رو میز و پیشونیمو ماساژ دادم ، هرکاری هم میکردم نمیتونستم سر در ییارم مگه اینکه بخوام جونمو به خطر بندازم که اونقدر هم احمق نبودم ،
با اینکه دونستن علتش و اینکه کیه که جون منو تهدید کرده مثل خوره افتاده بود به جونم اما ترجیح میدادم فکرمو از این موضوع دور کنم و به قول رادان آسه برم آسه بیام تا بعد که بفهمم چه خبره .
شماره آرام رو گرفتم
_بنال
_زهر و بنال عه عه دختره ی …
_میتونی بنالی مادمازل
_آرام
_بگو چه مرگته
_تو پاشو بیا اینجا من نمیام حوصله ندارم
_اما ..
_اما نداره دیگه آدرس میفرستم منتظرتم بای ….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۴ ۲۳۲۳۳۵۳۱۳

دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام…
images

رمان عاشقم باش 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی…
Romantic profile picture 50

دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی 0 (0)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۲۰۰۵۳۸۹

دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد 0 (0)

12 دیدگاه
  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش…
567567

دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۵ ۲۲۲۸۱۵۶۲۸

دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که…
IMG 20240524 022150 623

دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه…
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.9 (18)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20230123 225816 116

دانلود رمان تقاص یک رؤیا 2.3 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
گلچهره
گلچهره
1 سال قبل

یعنی اون کیه که رادان رو تهدید کرده

🫠anisa
🫠anisa
پاسخ به  گلچهره
1 سال قبل

امیر
یا اون شرکتی ک رقیبشونه

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x