رمان دونی

 

 

نگاه تندش هنوز توی چشم های مجتبی بود … که در رستوران باز شد … و هم زمان صدای های و هوی مردهای دور میز به هوا برخاست .

 

رئیس بلاخره افتخار داده … به جمعشان آمده بود !

 

نفس عمیقی کشید و همراه با بقیه از پشت میز بلند شد … تا به رئیس ادای احترام کند و تولدِ سی و پنج سالگی اش را تبریک بگوید .

 

عماد می خندید … به نظر از برنامه ی پسرها خوشش آمده بود ! با همه یشان یکی یکی دست می داد و چند کلمه ای خوش و بش می کرد .

 

به شهاب که رسید … و دستش را دراز کرد …

 

شهاب با تاخیر دستش را پیش برد و میان انگشتان او گذاشت .

 

– تولدتون رو تبریک می گم !

 

فقط همین !

 

عماد نگاه عجیبش را که توام با خنده و موشکافی بود ، چند لحظه ای بیشتر روی صورت او نگه داشت . بعد دستش را محکم تکان داد :

 

– متشکرم شهاب ! … اسمت همین بود دیگه ، آره ؟

 

شهاب گفت :

 

– درسته !

 

و دستش را از بین انگشتان قدرتمند او بیرون کشید .

 

چیزی در وجودِ عماد بود … که به او هم زمان احساس ترس و احترام القا می کرد !

 

صمیمیتی که با آن جمع داشت … با تسلط و کنترلی که به آنها داشت … در تضادِ چشمگیری بود !

 

 

همگی پشت میز برگشتند .

عماد روی بالاترین صندلی نشست و رشید هم روی صندلی کنار او جا خوش کرد .

 

شهاب او را می شناخت ! صاحبِ باشگاه بدنسازی بود . می گفتند دست راست عماد شاهید محسوب می شود .

شهاب می دانست که به توصیه ی رشید موفق شده وارد حلقه ی نزدیکان عماد شود … واگرنه عماد به حرف و خواهش مجتبی کسی را اینقدر به خود نزدیک نمی کرد !

 

گفتگوها همچنان جریان داشت ولی شهاب در هیچ حرفی شرکت نمی کرد .

 

گارسون کیک کوچک و گرد وانیلی را سر میزشان آورد و با لبخند و احترام به عماد تبریک گفت :

 

– تولدتون مبارک جناب شاهید ! سایه تون بر سرمون مستدام !

 

عماد واقعا سر کِیف و خوش خلق به نظر می رسید :

 

– فقط همین ؟ کلاه بوقی هاتون کجاست پس ؟!

 

خنده ای جمع را در بر گرفت … و شهاب خود را وادار کرد نیمچه لبخندی بزند .

 

رشید شمعِ روی کیک را که شبیه به یک علامت سوال بود با فندک روشن کرد .

 

– ببخشید دیگه ! هیچ کدوم از بچه ها جرات نکردن بهت یادآوری کنن سی و پنج سالت شده و داری پیر می شی ! … حالا شمع کوفتی رو فوت کن تا بچه ها کیک رو تقسیم کنن !

 

مجتبی اظهار نظر کرد که :

 

– بهتره اول آرزو بکنید !

 

عماد با لحن عجیبی تکرار کرد : آرزو !

و همان طور که از توی جیبش بسته ی سیگار را خارج می کرد ، به شمع خیره شد … .

 

معلوم نبود در سرش چه می گذشت که برای لحظاتی چشم هایش نوعی لطافت و دوستیِ بی نظیر گرفت .

 

بعد خم شد و با شعله ی شمع ، سیگارش را روشن کرد :

 

– آرزو می کنم بتونم سیگارو ترک کنم !

 

و شمع را فوت کرد !

 

***

 

 

 

***

 

دوربین موبایلم را روی حالت ضبط اسلوموشن قرار دادم و مهره های آبی براق را روی سطح میزِ سفیدم ریختم . آن وقت روی صندلی نشستم تا نتیجه ی کار را ببینم .

 

نچی کردم … چندان خوب نشده بود ! باید دوباره امتحان می کردم !

 

مشغول جمع کردن مهره ها از روی میز شدم ، که کسی آهسته به در کوبید .

 

– بله بابا ؟

 

در باز شد … بابا اکبر بدون اینکه داخل اتاق بیاید ، پرسید :

 

– داری چیکار می کنی آیدا جان ؟

 

– دارم استوری ضبط می کنم ! … کاری داشتین با من ؟

 

و به رویش لبخند زدم که فکر نکند مزاحم شده !

 

– عمو رضات زنگ زد الان … گفت اگه کاری نداریم ، بریم بالا یه خرده گپ بزنیم !

 

اسم عمو رضا لبخند را روی لب هایم خشکاند . فکر رو در رو شدن با شادی و سوده کافی بود تا به کل بعد از ظهر زیبایم گند زده شود !

 

کجا می رفتم بالا ؟ ‌… وقتی می دانستم قرار نیست چیزی جز طعنه و توهین بشنوم .

 

– شما برید بابا جون ! من کارام مونده !

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان التهاب

    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کی گفته من شیطونم

  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که عاشق بسرعموش میشه که استاد یکی از درسای دانشگاشه و…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان از هم گسیخته

    خلاصه رمان:     داستان زندگی “رها “ ست که به خاطر حادثه ای از همه دنیا بریده حتی از عشقش،ازصمیمی ترین دوستاش ، از همه چیزایی که دوست داشت و رویاشو‌در سر می پروروند ، از زندگی‌و از خودش… اما کم کم اتفاقاتی از گذشته روشن می شه و همه چیز در مسیر جدید و تازه ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی قرارم کن

    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی پیدا کند … خیابان زیادی شلوغ بود . نگاهش روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قلب سوخته pdf از مریم پیروند

    خلاصه رمان :     کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه می‌سوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه‌های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمی‌کنه… چون یه حس پدرانه به صدف

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x