رمان دونی

 

 

و سرم را خم کردم روی گوشی ام . بابا چند ثانیه ای بر و بر نگاهم کرد .

 

– کارت خیلی واجبه ؟

 

– بله !

 

– نمی شه بعدا انجامش بدی ؟

 

– نه !

 

– زشته وقتی خودش زنگ زده و دعوت کرده ، تو نیای !

 

این دفعه چیزی نگفتم . بابا اکبر باز هم چند ثانیه ای نگاهم کرد و بعد بدون اینکه دیگر اصرار کند ، از اتاقم خارج شد .

 

با رفتنش نفس کلافه ام را فوت کردم بیرون و موبایلم را روی میز انداختم .

 

همیشه همین طور بود ! بابا هیچوقت من را به کاری مجبور نمی کرد ، ولی با سکوتش آنقدر عذاب وجدان می داد که دیوانه می شدم !

 

از جا بلند شدم و صدایم را بالا بردم :

 

– بابا جون دو مین بهم مهلت بده لباس عوض کنم … منم میام !

 

و غر غر کنان سر کمد لباسم رفتم . یک شلوار جینِ قد نود با هودیِ سورمه ای کلاه دار پوشیدم که روی سینه اش نوشته های انگلیسی جگری رنگ داشت .

موهای کوتاهم را به سرعت شانه زدم و با ریمل و رژ لب کمی به چهره ام رنگ و لعاب دادم . آن وقت از اتاقم بیرون رفتم … .

 

***

 

 

 

 

***

 

سالن خانه ی عمو رضا ساکت بود !

 

عمو رضا و سوده مقابل من و بابا اکبر نشسته بودند و شادی مشغول پذیرایی بود .

 

فنجان چای را از توی سینی برداشتم و روی میز کنار دستم گذاشتم … و نگاه بی حوصله ام را به گلهای قالی سپردم .

 

شهاب خانه نبود و من بدون او در آن خانه احساس غربت می کردم .

 

– خب … علی اکبر جان ! بگو چه خبر ؟!

 

با صدای عمو رضا سرم را بالاتر گرفتم . بابا جواب داد :

 

– خبری نیست ! خدا رو شکر همه چی امن و امانه !

 

– تو چطوری عمو جان ؟

 

این بار مخاطب عمو رضا ، من بودم . لبخند ضعیفی به لبهایم نشاندم و پاسخ دادم :

 

– خوبم عمو جان !

 

عمو رضا این پا و آن پایی کرد . مشخص بود که میخواست حرف خاصی پیش بکشد .

شادی دور چرخاندن دیس شیرینی و آجیل را تازه تمام کرده بود که پدرش رو به او گفت :

 

– شادی جان … چند دقیقه برو اتاقت ، ما حرف بزنیم !

 

شادی مکث کوتاهی کرد . معلوم بود جا خورده بود از این درخواست پدرش … بعد پشت پلکی نازک کرد :

 

– حالا من غریبه شدم بابا ؟ … واقعا که !

 

و به حالت قهر از جمع رو چرخاند و به اتاقش رفت .

 

خیلی به سختی جلوی خودم را گرفتم تا پشت سرش ادایی در نیاورم ! دختره ی افاده ایِ اعتماد به سقف !

 

 

 

بعد از رفتن او … عمو رضا کاملا چرخید به سمت من و فهمیدم که بحث جدی شده است .

 

– خب … حتما در جریانِ جر و بحث شهاب و مادرش هستید !

 

نگاه کردم به زن عمو سوده … که یک مدل خاصی نشسته و باسنِ درشتش را تقریبا به سمت من چرخانده و از روی غیظ و نفرت حتی نمی توانست به من نگاه کند !

 

مطمئن بودم عمو رضا او را مجبور کرده بود که امروز مقابل من بنشیند و در مورد شهاب عزیزش تن به مذاکره بدهد !

 

عمو رضا ادامه داد :

 

– من همون روز به خودت هم گفتم ، علی اکبر جان ! ولی فکر کردم بهتره قبل از هر چیزی از آیدا جان بپرسم … که نظر شهاب نظر اون هم هست یا نه !

 

بزاق دهانم را قورت دادم . شاید می توانستم خود شیرین بازی در بیاورم و بگویم برای من فرق نمی کند … ولی خیلی بی انصافی بود که تمام بار این جنگ را بر شانه های شهاب بگذارم !

 

– عمو جان … شهاب کار خوبی نکرد که با مادرش جر و بحث کرد ! اینو همون شب به خودش هم گفتم ! …

 

لب های زن عمو از نفرت پیچ و تابی خورد ، ولی به سختی جلوی خودش را گرفت و چیزی نگفت . من ادامه دادم :

 

– ولی در مورد خونه … من و شهاب همه ی عمرمون رو زیر سایه ی پدر و مادرمون بودیم ، از این به بعد هم فرقی نداره و باز زیر سایه ی شما هستیم ! … ولی نظر منم همینه که بریم محیط جدید و شرایط جدید … کمی مستقل بشیم !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار

    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت می‌کنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون می‌ده. نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه موج به صورت pdf کامل از خورشید _ شمس

            خلاصه رمان:   موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش می‌فهمد…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هذیون به صورت pdf کامل از فاطمه سآد

      خلاصه رمان:     آرنجم رو به زمین تکیه دادم و به سختی نیم‌خیز شدم تا بتونم بشینم. یقه‌ام رو تو مشتم گرفتم و در حالی که نفس نفس می‌زدم؛ سرم به دیوار تکیه دادم. ساق دستم درد می‌کرد و رد ناخون، قرمز و خط خطی‌اش کرده بود و با هر حرکتی که به دستم می‌دادم چنان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x