10 دیدگاه

رمان سکانس عاشقانه پارت 86

5
(1)

 

از خودم شاکی میشم که اصلت چرا طلاقش دادم !!!
کلافه از این کلنجاره بی نتیجه سمت ماشین راه می افتم و دیشب تا صبح شیفت بودم . خسته م . راه می افتم سمت خونه !
خونه؟؟!؟!
دلم خونه ی منو رها رو می خواد . بچه شدم … این لوس بازیا چیه در میاری ؟؟؟ … مسخره ش رو درآوردی …
بی اهمیت به غرغرهای ریز و درشتی که می زنم میرم تا خونه ای که هنوزم کلیدشو دارم و از اول داشتم …
خونه ای که رها توش نیست و همیشه بوده حتی وقتی من نبودم .
حالا تحمل این سقف و چهارتا دیوارش سخته برام . حالا که فهمیدم نبودنش و تو خطر بودنش چقدر می تونه توی حالم تاثیر داشته باشه !
*
(رها)
مامان توی پارکینگ پارک میکنه و من هنوزم استرس دارم اما فکر میکنم باید بهش توصیح بدم و نمی خواد حالا حالاها کوتاه بیاد . خیالم از آریا راحت شده و تا حدودی ازش ممنونم که مامان رو درک می کنه .
مامان با این روحیه ی سختگیرش !
پیاده میشیم و میگه :
_ هرچی می خوری سفارش بده !
_ بابا کو؟ …
خودش جلوتر از من میره تا خونه و منم دنبالش راه می افتم .. توضیح میده :
_ فیلم برداری داشت … نتونست بیاد . من نمی فهمم چی از منو تو براش مهم تره ؟
می فهمم از اون وقتاس که عصبیه و ترک دیوار هم می تونه بزرگ ترین مشغله ی ذهنیش باشه !

مشغله ی ذهنیش باشه . به خونه میرم و میگم :
_ وقتی خیالش راحته تو با آریا هستین برا چی پاشه بیاد ؟ …
مانتوش رو در میاره و میگه :
_ یه بار آرزو به دل موندم طرفداری باباتو نکن !
می خندم و روی مبل میشینم میگم : حسود خانوم ‌.
مامان کوتاه نمیاد و میگه :
_ اتفاقا بابات باید از ترس آریا خودش می اومد دنبالت !
نچی میکنم و میگم :
_ به آریای زبون بسته چیکار داری؟
چیزی نمیگه و منم کشش نمیدم تا وقتی که آفتاب غروب میکنه و بابا از در میاد تو …
با دیدنم لبخند پهنی میزنه و میگه :
_ چی شده راه گم کردی دختره بابا ؟
تیشم شل میشه و لوس میگم :
_ خونه ی بابامه خب !
می خنده و بغلم میگیره ، همزمان میگه :
_ خونه باباته ولی جای شوهرت خالیه !
بیخ گوشش لب میزنم : اوضاع خراب…
صدای مامان نمی ذاره کامل کنم جمله م رو … میگه :
_ نمیتونه تنها بیاد ؟؟؟
بابا منو از خودش جدا میکنه و ابرو بالا می ندازه ! میگه :
_ خانومم چرا انقد عصبیه؟
مامان چیزی نمیگه که بابا میره تا آشپزخونه !
میدونم نباید دنبالشون راه بیفتم و راستش رو بگم چند بار تو خلوت مچشون رو گرفتم و الانم می دونم اگه نباشم بهتره !
به مامان حسودیم میشه و همین موقع صدای آیفون شونه هام رو می پرونه و مامان از آشپزخونه سرک میکشه :
_ کیه این وقت شب ؟

_ کیه این وقت شب ؟ …
بابا از کنارش رد میشه و سمت آیفون میره که کلافه روی مبل میشینم و میگم :
_ من حوصله ی مهمون و این چیزا ندارم !
بابا به آیفون میرسه و زل میزنه به مانیتورش لبخند موذی میزنه و سمت من برمیگرده …
ریز بین نگاهم می کنه و میگه :
_ حتی اگه آریا باشه ؟؟؟
از حالت کسلی در میام و تیز و تند از جام بلند میشم … میگم :
_ وااا بابا چرا باز نمیکنی ؟
بابا می خنده و با تاسف سری تکون میده ، نگاه خیره ی مامان اذیتم می کنه اما بد نیست بدونه دخترش عاشق آریاس !
خودم دکمه ی باز شدن در رو فشار میدم و میرم تا ورودی خونه … منتطر میشم برای داخل اومدن اریا و مامان از آشپزخونه بیرون میاد و میره تا اتاق خواب …
همیشه وسواس داره برای ظاهرش و دوست داره شیک باشه ، مرتب !
اما این که با آریا مشکل داره اذیتم میکنه …
زمان میبره تا بشنوم : یا الله !
میگم : بیا تو …
آریا جلوی ورودی میریه و با دیدنم چشمکی میزنه :
خوبی خانوم خانوما ؟؟ …
دلم غنج میره از این زیر پوستی احوال پرسی و میگم :
_ خوبم … تو خوبی ؟ بیا تو خب ..
صدای بابا رو از پشت سرمم می شنوم که میگه :
_ تو بری کنار اونم می تونه بیاد خونه !
نیشم شل میشه و از جلوی ورودی کنار میرم ‌..
آریا داخل میاد و به بابا دیت میده … تو دیت دیگه ش گل و شیرینی رو نگه داشته که بابا میگه :
_ خیر باشه … یه دونه داشتیم اونم بردی !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۲۴۱۰۰۴۵۶

دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان…
IMG 20231016 191105 492 scaled

دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو 5 (2)

3 دیدگاه
  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۶ ۱۴۳۳۳۳۳۳۳

دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که…
photo 2019 01 08 14 22 00

رمان میان عشق و آینه 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.4 (8)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240716 005659 078

دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار 5 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی…
Screenshot ۲۰۲۳۰۲۲۳ ۱۰۵۵۱۰

دانلود رمان الماس pdf از شراره 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه…
IMG 20230123 230123 526

دانلود رمان غرور پیچیده 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت…
رمان افگار

دانلود رمان افگار جلد یک به صورت pdf کامل از ف -میری 4.3 (6)

2 دیدگاه
  خلاصه: عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ریحانه
ریحانه
3 سال قبل

کاش حداقل مثل رمان شاهزاده و دختر گدا اعلام بکنید دیگه نویسنده ادامه نمیده 😏 با این وضع پارت گذاشتن ادامه ندید بهتره مام اینهمه منتظر نمیمونیم

zizi
zizi
3 سال قبل

یک صلوات محمدی پسند ختم کنید ماه شب چهارده ، پارت جدید روئیت شد 😶😂
نویسنه جان خسته نباشی دلااااوررر
خداقوووت پهلوووون
کم کم داشت یادم میرفت اسم رمانتو 😑🤦🏻‍♀️🤐

گیشنیز
3 سال قبل

جان من سالی چن تا پارت میزارین من کلی رمان دیگه میخونم ولی خداییش تکیه دوم این رمان که مربوط به اریا و رهاس رو دوس دارم ولی خوب واقعا ادم دل زده میشه چرا پارت نمیزارین بعد سه هفته دو جمله مینویسی خو وخ نداری بسپرش به یکی دیگه یا اصن حداقل یه طوری تمومش کن حالمو بهم زدی دیگه اه مثن من رمان گرگ ها رو میخونم با اینکه گفته بود سه شبی یبار ولی هر شب پارت میزاره تازه بعضی وختا شده یه شب دو پارت گذاشته 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐شمایی که نمیتونی سر قولت بمونی واس جی میای رمان مینویسی یا انلاینش میکنی خوب رمانتو بنویس بعد بزارش گند زدی تو اعصابمون🤨🤨😐😐🤨😑🤨🤨😑🤨😑🤨😑🤨😑🤨😑🤨😑🤨😑🤨😑🤨🤨😑🤨😑🤨😑

ستین
ستین
3 سال قبل

خدایی شما هنوز منتظرید پارت بزاره بیاید نگا کنید !!!؟
ول کنید بابا اینم ی رمانه دقیقا مث بقیه رمانای ابکی تهشم ب هم میرسن ایییینننن همه رمان هست برید سراغ بقیه ی سال دیگه بیاید اینو بخونید ک ب حول قوه الهی اگههه شاااااید تموم شده باشه .خو مشخصه نویسندش ب گوه خوردن افتاده ک چرا این رمانو نوشتم

Melika
Melika
3 سال قبل

دیگه کم کم داشتم فکر میکردم مردی ولی میبینم که سالمیو فقد میخوای ما رو سکته بدی .. آخه واقعا درکت نمیکنم نویسنده خب تموم کنش یه رمانه دیگ تو داری رمان مینویسی بقیه هم مینویسن 😐😐😏

رویا
رویا
3 سال قبل

خجالت نکش بقیه اش رو ۱۴۰۰ بزارنویسنده جان

Sogol
Sogol
3 سال قبل

نویسنده عزیز ممنونم اما بعد سه هفته یه خورده کم نبود :worried:

Bahar
Bahar
پاسخ به  Sogol
3 سال قبل

دو سال چیه!من راهنمایی بودم این رمان شروع شد
الان دبیرستانممممممم

zizi
zizi
پاسخ به  Bahar
3 سال قبل

من اول قرنطینه شروع کردمش ، الان دو هفته دیگه میشه 1 سال و هنوووز این رمان تموم نشده

mehrane
mehrane
3 سال قبل

چه عجببب:neutral_face::unamused:
احتمالا پارت بعدی ماه دیگس
بابا زودتر تمومش کنین بره دیگ
حداقل ایدهاتونو بدین به یه نویسنده دیگ اون پارتارو بنویسه شما که سرتون شلوغه
بابا تقریبا دوسال شده هنوز تموم نشده

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x