رمان دونی

 

 

 

بی آنکه مهلتی به هاکان دهد تماس را قطع کرده و گوشی را درون کیف می اندازد

 

تا رسیدن به آرایشگاه سر به پشتی صندلی تکیه داده و چرت میزند

 

نیم ساعت بعد با صدای راننده که خبر از رسیدنشان میداد از جا‌ پرید

 

دستی به صورت خود کشید

 

تشکر کرد

 

کرایه را پرداخت و پیاده شد

 

قدم که به سمت آرایشگاه برداشت حواسش به خود جمع شد.

 

تمام وسایلش را در خانه جا گذاشته بود

 

تنها چیزی که آورده بود خود بود

 

کفری دندان هایش را روی هم سایید

 

دلش میخواست بنشیند روی زمین گریه کند

 

یا اصلا سرش را به دیوار بکوبد

 

باید به که میگفت تمام وسایلش را جا گذاشته است؟

 

به میرزا یا طلا؟

 

به میرزا میگفت تا بپرسد شوهرت برای چیست؟

 

یا به طلای بیچاره بگوید

 

جاوید گزینه خوبی به حساب می آمد اما نه حالا که از دستش عصبانی بود و قطعا رضایت نمیداد که لباس و وسایلش را بیاورد

 

اخرین گزینه او بود

 

هاکان

 

#پارت_هشتاد

 

همین حالا پر و پاچه این مرد را گرفته بود

 

گفته بود خود می آید و حالا زنگ میزد که چه بگوید؟

 

چاره ای برایش نمانده بود

 

رسما مجبور بود

 

گوشی را کیف بیرون می آورد و وارد لیست تماس های اخیرش میشود

 

نفس عمیقی میکشد

 

.نگاهش را از‌ نام سیو شده آن مرد میگیرد و آیکون تماط را لمس میکند

 

گوشی را دم گوش میگذارد

 

بوق اول را که میشنود لب دندان میگیرد و در دل فحش بار خود میکند

 

از لعنت تا کاش خبر مرگت بیاید و چشم نداشته ات‌.

 

بوق دوم میخورد

 

بوق سوم هم بعد از آن می آید

 

چهارمی که میرسد قبل از‌ پشیمان شدنش تماس برقرار شده و صدای مرد در گوشش می پیچد

 

– بگو

 

#پارت_هشتادویک

 

از لحن صحبت هاکان اخم هایش درهم می رود

 

زبان روی لب پایینش میکشد و بی آنکه بخواهد با کش دادن موضوع بیش از این خود را عذاب دهد پلک روی هم میگذارد

 

 

– لباس عروس و سایلم خونه جا مونده …

 

می گوید

.منتظر واکنشی از جانب هاکان است که او می گوید

 

– خب؟

 

از این لحن خونسرد و بی تفاوت لجش میگیرد

 

– خب نداره ، گفتم که جا گذاشتم ، کسی نیست که بهش‌بگم ، الان هم نوبتمه باید برم داخل سالن وگرنه خودم برمی گشتم به تو زنگ نمیزدم

 

– خیله خب ، تانیم ساعت دیگه میارم برات

 

زبانش به تشکر نمی چرخید اما‌ مجبور بود

 

لب از لب باز‌میکند برای تشکر که تماس قبل از آن که حتی تک آوایی از دهانش بیرون بیاید قطع میشود

 

نفس عمیقی میکشد

 

دوست داشت هر چه فحش بلد بود را نثار هاکان کند .

 

تا چند روز قبل هاکان برایش جنتلمن و با ملاحضه ترین مردی بود که میشناخت

 

اما امروز …

 

یادم رفته بود بزارم این پارتو

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 155

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه

  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد مشهورترین اقتباس این اثر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان والادگر نیستی
دانلود رمان والادگر نیستی به صورت pdf کامل از سودا ترک

      خلاصه رمان والادگر نیستی : ماجرای داستان حول شخصیت والادگر، مردی مرموز و پیچیده، به نام مهرسام آشوری می‌چرخد. او که به خاطر گذشته‌ای تلخ و پر از کینه، به مردی بی‌رحم و انتقام‌جو تبدیل شده، در جستجوی عدالت و آرامش برای خانواده‌اش است. اما وقتی که عشق در دل تاریکی و انتقام جوانه می‌زند، همه چیز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خاطره سازی

    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن ابرویِ امید و بهم خوردنِ نامزدیش شده) از پدرِ جانان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه )

    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده نیلا که نمی‌خواست پدر و مادرش غم ترک شدن اون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
5 ماه قبل

ممنون فاطمه جان ولی پارتا روز به روز کمتر میشه

بانو
بانو
5 ماه قبل

به نظرم کاش زیاد با هاکان لج نکنه راه بیاد بالاخره ی روز به کارش میاد

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x