رمان سکوت تلخ پارت 36

4.4
(188)

 

 

 

مشغول بالا کشیدن زیپ دامن کتم هستم که در اتاق باز میشود ..

 

برمیگردم سمت هاکان

 

وارد اتاق میشود و همزمان با ورودش صدای مادرش نیز می آید

 

– عروس و داماد خوابن؟

 

هاکان جواب میدهد

 

– الان میایم مامان ..

 

در را می بندد .

 

و با همان بالاتنه برهنه‌اش روبرویم می ایستد

 

اخم بر چهره دارد..

 

وزن اخم و تخمش شاید روی هم دوکیلویی هم بشود.

 

طلب پدرش را از من دارد؟

 

خیر در چشمانم با تن صدایی‌پایین اما پر از خشم میپرسد

 

– تو عقل نداری؟

بدون اینکه به من و سارا بگی چه خبره چرا در خونه رو براشون باز کردی؟ اصلا حالیته تو چه موقعیتی هستیم؟

 

کفرم میگیرد

 

از این همه حق به جانب بودنش

 

– اون لحظه ای که به خودت اجازه دادی به وجود من تو این خونه بی حرمتی کنی و دست دوست دخترتو بگیری بیای اینجا باید فکر الانشو میکردی …

 

تک ابرویی بالا میدهد و من ادامه میدهم

 

– حق نداری دیگه بیاریش اینجا …

 

#پارت_صدوبیست‌وچهار

 

از کش آمدن گوشه لبش

 

و آن‌نگاه پر از تمسخر

 

حس خوبی نمیگیرم

 

– واسه آوردن یا نیاوردنش به خونه‌ام باید از تو اجازه بگیرم؟

 

یک قدم فاصله بینمان را پر میکند

 

– نکنه مسخره بازی دیشب رو جدی گرفتی؟ چون بوسیدمت هوایی شدی ؟ خیال کردی زنمی و میتونی وایسی جلوم زر زر کنی؟

 

داشتم آتش میگرفتم

 

چه خیال کرده بود پیش خود؟

 

با آنکه از حرص داشتم میلرزدیم اما خیره در چشمانش می گویم

 

– من فقط فکر میکردم چون تحصیلات داری در کنارش شعور هم داری ، انقدر آدم بالغی هستی که احترام حضورم تو خونه ات رو نگه داری و دست دوست دخترتو نگیری واسه سکس بیاری اینجا .!

 

میخندد

 

– پس با کردنش مشکل داری ، نکنمش اوکیه؟

 

از وقاحتش خون زیر پوستم می دود

 

میخواهم از کنارش بگذرم که بازویم را میگیرد

 

#پارت_صدوبیست‌وپنج

 

تنم را مقابل خود میکشد

 

از فاصله نزدیک میانمان شوکه نگاهش میکنم

 

میخواهم خودم را عقب کشم که دست دو طرف پهلوهایم سر میدهد .

 

– در رابطه با دیشب حق با توئه ..

 

معذب بودم

 

از برهنه بودن تنه او و این نزدیکی

 

میخواستم تقلا کنم رهایم کند اما اجازه نمیدهد

 

نگاهش به چشمانم نبود

 

دستانش هم داشت در گودی کمرم می خزید

 

– آوردن سارا به اینجا کار درستی نبود…

 

زیپ دامنم که بالا کشیده و نکشیده رهایش کرده بودم را لمس میکند..

 

تنم را جلوتر میکشد

 

از برخورد صورتم با قفسه سینه اش گر میگیرم ، او اما حین بالا کشیدن زیپ دامنم ادامه میدهد

 

– فکر میکردم خوابی …

وگرنه نمیذاشتم سر و صدایی به گوشت برسه…

 

او از دیشب حرف میزد و من اما در آن لحظه چیزی حالی ام نبود…

 

آتش گرفته بودم

گیج بودم و شوکه

 

– درکل دیشب رو نادیده بگیر ..

قرار نیست تکرار بشه …

اومدن سارا رو نمیگم ، اون بخش سر و صدایی که آزارت داده رو منظورمه …

 

زیپ را که بالا میکشد

 

کتم را روی تنم مرتب میکند

 

کمی فاصله میگیرد و به چشمانم زل میزند

 

– این از من …میمونه تو که یاد بگیری دیگه منو با حاج کمال تهدید نکنی …چون دفعه بعد به این سادگی با این مسئله کنار نمیام!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 188

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230128 234015 1212 scaled

دانلود رمان رقصنده با تاریکی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۵ ۱۷۳۲۳۶۸۷۷

دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری 0 (0)

4 دیدگاه
    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۷ ۱۱۳۲۵۲۳۹۷

دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۶ ۱۱۰۶۰۷۴۴۳

دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز 1 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و …
IMG 20230128 233828 7272

دانلود رمان برای مریم 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش…
رمان ژینو

دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار 4 (4)

7 دیدگاه
  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان…
1050448 سیم خاردار روی حصار تاریک عکس سیلوئت تک رنگ

دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی…
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ

دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا 4.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی…
IMG 20230128 233719 6922 scaled

دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۳۱۵۴۲۲۵۱

دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
‌‌‌‌
‌‌‌‌
3 ماه قبل

چقد پسرای خوشگل و پولدار لاشی شدن
اشاره مستقیم نمیکنممممممم

بانو
بانو
3 ماه قبل

بیشرف لاشی😤

ستاره
ستاره
3 ماه قبل

یعنی این پسر روی هر چی آشغال لاشیه رو سفید کرده

از نظر من حقته مانلی چون عقل نداری همون روز خواستگاری که بهت گفت باید میومدی بیرون و آبروش و میبردی تا اون پدربزرگ احمقت هم بفهمه که عقل کل نیست بعدم میرفتی پیش عموت زندگی میکردی اون زندان پدربزرگت صد هزار بار شرف داشت به این تحقیر و ذلت

Bahareh
Bahareh
3 ماه قبل

کاش مانلی به هاکان بگه خفه بابا برو بمیر الاغ.

رهگذر
رهگذر
3 ماه قبل

واقعا دارم به شعور هاکان شک میکنم

نام نامدار
نام نامدار
3 ماه قبل

چقدر من از این هاکان بدم میاد اه حاله آدم بد میشه با اون اخلاق گَندش

خواننده رمان
خواننده رمان
3 ماه قبل

پر رو طلبکارم هست مردک عوضی

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x