رمان سکوت تلخ پارت 44

4.4
(183)

 

 

 

 

به محض نشستن پروازشان و مواجه با راننده ای که قصد بردن آنها به مقصد تعیین شده را داشت

 

مانلی با کمال خان تماس گرفته بود

 

صبرش به سر رسیده بود

 

بیش از این نمیتوانست مطیع باشد

 

حریم خصوصی میخواست

 

بعد از یک سفر خسته کننده به استراحت نیاز داشت

 

زنگ زده بودم

 

برخلاف تصورات هاکانی که یقین داشت او نمیتواند از پس کمال خان بیاید

 

در کمال احترام و از در سیاست وارد شده بود

 

– سلام بابا جون حالتون خوبه؟

 

بابا جون گفتنش کار خودش را کرده بود.

 

هاکان در سی و اندی سال زندگی اش یکبار به آن مردک پیر بابا جون نگفته بود اما مانلی با او فرق میکرد

 

کمال خان را با زبان چرب و نرمی راه آورده بود .

 

از خستگی اش گفته بود

 

از آنکه امشب شرایط آمدن ندارد و کمال خان هم بی چون و چرا پذیرفته بود.

 

البته که برنامه دعوتشان به خانه آن مرد به فردا شب منتقل شده بود.

 

#پارت_صدوپنجاه‌وپنج

 

همین هم برای او غنیمت به شمار می آمد .

 

احتیاج داشت به خوابیدن

 

این یک هفته علارغم تمام سعی و تلاش هایش پلک روی هم نگذاشته بود .

 

خسته بود

 

نیاز داشت به خوابی که بار غم یک هفته تنها ماندنش در یک شهر غریب را از روی شانه هایش بردارد .

 

غربتی که او کشیده بود تنها بخاطر هاکان نبود

 

اینکه در این یک هفته حتی یک نفر از اعضای خانواده اش حالش را نپرسیده بود اذیتش میکرد

 

حاج میرزا حتی یک زنگ هم نزده بود…

 

خاله هایش که دیگر حتی گفتن نداشتند ..

 

انگار نه انگار که اصلا وجود داشت

 

این بی ارزش بودنش برای دیگران بود که خسته اش کرده بود

 

بیشتر از همه اما نداشتن جاوید بود

که داشت اذیتش میکرد..

 

او به بودن جاوید

به حمایت هایش …

به تماس های هر روزه اش ..

 

به اینکه بنشیند و تمام اتفاقات روزش را برای او بگوید

عادت کرده بود

 

اینکه حالا نداشتش برایش خلاء بزرگی بود ..

 

#پارت_صدوپنجاه‌وشش

 

به خانه که رسیده بودند یک راست سوی اتاقی که برای خود حسابش میکرد رفته و خوابیده بود .

 

برخلاف او که هنوز سر به بالش نرسانده بیهوش شده بود هاکان تا نیمه های شب بیدار مانده بود…

 

خواب از چشمانش پریده بود

 

فکر و خیال های‌ مختلف دوره اش کرده بودند .

 

دمی میگیرد

 

دستی به صورتش میکشد و از روی مبل برمی خیزد .

 

باید لباس هایش را عوض میکرد

 

به سوی اتاقی که مانلی در آن خواب بود می رود

 

دستگیره را به آرامی پایین میکشد و وارد اتاق میشود .

 

نیم نگاهی به مانلی که روی تخت در خود مچاله بود می اندازد و به سمت کمد دیواری می رود

 

کشو را عقب میکشد و همانجا لباس هایش را عوض میکند .

 

پس از تعوض لباسش ، بار دیگر نگاهش به سمت مانلی کشیده میشود

 

آن لحاف پشت سرش و تنی که از سرما در خود مچاله شده بود روی مخش بود..

 

بی آنکه بتواند بی تفاوت از این مسئله بگذرد به طرف تخت می رود .

 

نگاهی به چهره غرق خواب او می اندازد و بی اختیار گوشه لبش بالا می رود

 

یاد تماسش به کمال خان افتاده بود

 

نیم وجب بچه توانسته بود آن پیرمرد خودرأی را از حرفش برگرداند.

 

لحاف را از پشت سرش برمیدارد و روی تنش میکشد .

 

متوجه بود

 

متوجه دلخوری اویی که در یک شهر غریب تنها رها شده بود!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 183

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (8)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نام نامدار
نام نامدار
14 روز قبل

موندم هاکان با این که میدونه کارش اشتباه و باعث ناراحتی هم خونه اش میشه بازم این کار رو میکنه
من نمیگم به عنوان همسرش حداقل مثل هم خونه یا یه دوست یا حتی خواهرچطور وجدانش قبول میکنه این رفتار رو داشته باشه یعنی اگه خواهرش هم بود ول میکرد میرفت یا دوستش بعد خوش میگذروند یه هفته بعد انگار نه انگار
بی شخصیتی تو وجودشه

آخرین ویرایش 14 روز قبل توسط نام نامدار
ستاره
ستاره
14 روز قبل

الهی بمیرم برا دلت مانلی میفهمم چی میگی

هه جناب هاکان خان تازه عذاب وجدان گرفتن😏

علوی
علوی
14 روز قبل

این احساس خود بدبخت پنداری مانلی حوصله سر بر داره می‌شه. بقیه رو نمی‌دونم، ولی ما هم رسم نداریم وقتی عروس و داماد با هم می‌رن ماه عسل تلفن به دست باشیم بهشون زنگ بزنیم. اگه سفر زیارتی رفتند، لطف کردند، از تو حرم خودشون تماسی با اهل خونه گرفتند ممنونشون هستیم. اما اینکه خانواده‌ها به زوج ماه عسل رفته زنگ بزنن معمول نیست.
حالا اینکه عروس ماه عسل مشهد باشه و داماد آنتالیا و استامبول و عروس نیاز داره به تخلیه خودش پشت تلفن، یک شرایط خاصه که دیگران خبری ازش ندارند.
توقعات مانلی داره از همه زیاد می‌شه. الان که برگشتند تلفن‌ها و دعوت‌ها باید شروع بشه.

ستاره
ستاره
پاسخ به  علوی
14 روز قبل

تازه دارم چنین رسمی رو میشنوم یعنی نباید یبار زنگ بزنن ببینن سالم رسیدن یا نه؟شاید هواپیماشون سقوط کرده والا من تا حالا ندیدم پدر مادری سراغ بچش و نگیره اونم خانواده دختر مانلی نمیگه مدام گوشی بدست بودن ولی انتظار اینکه سراغی میگرفتن کاملا عادیه و اینکه خانواده مانلی کلا بیخیالش هستن هم از اول رمان کاملا آشکاره این دختر تنها کسی رو که داره و بهش توجه میکنه عموشه که اونم الان ولش کرده چون مطمئنه ازدواج مانلی اجبار بوده و مانلی بهش دروغ گفته برا همین ازش عصبیه

نام نامدار
نام نامدار
پاسخ به  علوی
14 روز قبل

یعنی اصلا تماس نمی‌گیرید که ببینید حداقل سالم رسیدن یا نه ؟
منم مثل مانلی اگه بهم زنگ نزنن با خودم فکر میکنم که از خداشون بود من نباشم

آخرین ویرایش 14 روز قبل توسط نام نامدار
یه بنده خدایی
یه بنده خدایی
15 روز قبل

مردتیکه دوزاری بی لیاقت موتجه بود متوجه بو ک. ن لقش

خواننده رمان
خواننده رمان
15 روز قبل

فاطمه جان چرا سایتت اینقدر خالی شده

نرگس
نرگس
15 روز قبل

عزیزم‌ مانلی
چقدر تنهایی

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x