رمان عشق تعصب پارت 103 - رمان دونی

رمان عشق تعصب پارت 103

 

 

_ کیانوش

_ جان

_ اگه بوسه نباشه همه چیز خیلی خوب میشه کاش زودتر بره

_ نگران نباش بوسه میره

بیش از حد نگران بودم چون میدونستم بوسه به همین راحتی قرار نیست جایی بره

چند دقیقه ک گذشت گفت :

_ یه چیزی بگم از دستم ناراحت نمیشی ؟!

_ نه

_ چی باعث شده غمگین بشی

_ هیچ چیزی

_ راستش و بگو

_ بوسه !

اخماش رو تو هم کشید :

_ اون ناراحت شدن داره ؟!

_ آره

_ چرا ؟!

_ تو ک میشناسیش

_ آره میشناسمش دیو ک نیست ترس داشته باشه یکم ریلکس باش

_ نمیشه

_ میشه !

دیگه نمیدونستم چی باید بگم احساس های مختلفی بود ک سراغم میومد

_ بهار

_ جان

_ یخوره آروم باش قرار نیست همیشه افکار منفی داشته باشی !

چشمهام گشاد شد

_ من افکار منفی دارم ؟!

_ آره

_ چرا ؟

_ چون فکر میکنی بوسه واسه ی من شخص مهمی هستش وقتی نیست

_ اسمش تو شناسنامه تو هست

_ قراردادی هستش ن چیزی ک با عشق باشه پس بیخود واسه ی خودت خیال بافی نکن

 

من و آریا نشسته بودیم که خیره بهم شد و گفت :

_ مشکلی پیش اومده ؟!

با چشمهای ریز شده داشتم بهش نگاه میکردم ، مثلا چ مشکلی پیش بیاد

_ مثلا چ مشکلی قراره پیش بیاد ؟!

_ احساس میکنم یه مدت زیاد روبراه نیستی واسه ی همین پرسیدم

زیادی جبهه گرفته بودم آریا ک همیشه هوام رو داشت عصبانیتم رو چرا داشتم سرش خالی میکردم قلبم داشت میلرزید

_ ببخشید

خندید

_ ازت دلخور نشدم چون میشناسمت

_ دوست دارم هر چه زودتر بوسه از زندگیم بره آریا خسته شدم

_ با کیانوش صحبت کردی ؟

_ آره

_ چی گفت ؟

_ قراره حلش کنه

_ پس نگران نباش این کار تموم شده هستش ، بهش فکر نکن

_ مگه میشه وقتی همش جلوی چشمم هست و میگه کیانوش شوهرش

_ قصدش عصبانی کردن توئه

_ موفق هم شده عصبیم کنه

_ بیخیال باش اصلا نیاز نیست بهش فکر کنی همه چیز درست میشه

_ امیدوارم !

_ خلوت کردید

به سمت طرلان برگشتم و پرسیدم :

_ بوسه کجاست ؟!

متعجب جواب داد :

_ با کیانوش رفتند بیرون

_ کجا ؟

_ نمیدونم

منم خبر نداشتم کجا رفته بودند ، آریا خطاب بهم گفت :

_ شاید رفته درمورد طلاق باهاش صحبت کنه پس بیخود بد به دلت راه نده

_ درسته !

با برگشتشون حدس آریا درست بود چون بوسه چشمهاش حسابی قرمز شده بود

یهو نگاهش به من افتاد به سمتم اومد و با عصبانیت سرم داد زد :

_ خیالت راحت شد

شوکه شده خیره بهش شدم و گفتم :

_ چی داری میگی ؟

_ میخواستی کیانوش من رو طلاق بده تا راحت باشی مگه خواستت همین نبود

پوزخندی زدم :

_ منظورت بهادر هستش ؟

شوکه شده داشت بهم نگاه میکرد

_  چی ؟

_ بهار واقعیت رو میدونه

بوسه به سمتش برگشت ؛

_ من عاشقتم !

_ من نیستم

داد زد :

_ بودی

کیانوش با اخم خیره بهش شد و جوابش رو داد :

_ من هیچوقت عاشقت نبودم خودتم خیلی خوب میدونی پس واسه ی خودت قصه نباف

هممون شوکه شده بودیم من بیشتر چون اصلا حال خوشی نداشتم !

_ نمیتونی با من همچین کاری کنی

_ من اصلا دوستت نداشتم !

_ داشتی

_ نه

قلبم شکسته بود حرفاش واسم درد آور  شده بود شاید خودش حالیش نبود

به سمت اتاق خودم رفتم چون دوست نداشتم بیشتر از این گوش بدم

بوسه هم قلبش شکسته بود

_ بهار

با شنیدن صدای کیانوش به سمتش برگشتم و گفتم ؛

_ بله

_ ناراحت شدی ؟!

_ میشه ناراحت نباشم ؟!

_ نه

خیره بهش شدم خودش میدونست حسابی قلبم شکسته شده پس باید درک میکرد

به سمتم اومد بدون هیچ حرفی من رو به آغوش کشید چند تا نفس عمیق کشیدم سعی کردم آروم باشم البته اگه میشد خیلی چیزا باعث میشد حس و حال بدی داشته باشم !

_ بهار

خیره بهش شدم و گفتم :

_ بله

_ تموم شد فقط چند تا کارش مونده پس دیگه خودت رو اذیت نکن

_ دوست دارم بعد تموم شدن اینا از این شهر دور باشیم میخوام آرامش داشته باشیم

_ شک نداشته باش هر کاری واسه ی راحتی شما انجام میدم بهار

_ دوباره قرار نیست بری

_ نه

لبخندی زدم امیدوار بودم درست بشه چون واقعا دیگه نمیتونستم طاقت بیارم !

_ آریا خیلی از دستم عصبی هستش

متعجب پرسیدم :

_ چرا ؟!

_ چون فکر میکنه اذیتت میکنم میدونی ک چقدر دوستت  داره

لبخندی روی لبم نشست میدونستم و همه اینا باعث آرامش من میشد

_ به چی داری میخندی ؟!

_ هیچ

_ خوشت اومده

_ آره

* * * *

_ طرلان

_ جان

_ ناراحتی ؟

_ دلم واسه ی بچه هام تنگ شده

میدونستم چی داره میگه حق داشت دلتنگشون باشه منم بودم دلم تنگ میشد

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوفر جذاب من
دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی قرارم کن

    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی پیدا کند … خیابان زیادی شلوغ بود . نگاهش روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین جا تمامش کنیم…. بیا کشش ندهیم… بیا و تو کیش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد دوم

  دانلود رمان ماه مه آلود جلد دوم   خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
R
R
2 سال قبل

وای
حالم بهم خورد از هرچی بهار کیانوش آریا….
بهار
بله
بهار
جان
بهار
مرض
بهار
درد بی درمون…. حیف که وقتمو برا این گذاشتم…. حیف
…. یا همش خیانت یا بهار رو صدا میکنن بهار بله چیزی شده نه
زهرمار بهار حالم بهم خورد دیگ

Fatima
Fatima
2 سال قبل
پاسخ به  R

دقیقا 😂😂

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

واییییییییی
پارت جدید کی میاد

‌
2 سال قبل

پارت جدید پی کِییییییییییییییییییییی
هان😡

رها
رها
2 سال قبل

چرا پارت جدید نمیزاری بذار پارت جدید رو لطفا

‌
2 سال قبل

چیشد پس بقیش کو😑

Mahtab
Mahtab
2 سال قبل

بابا خب بقیشم بزارین دیگه چن وقته پارت نداشتین با این که یکم رمانش چرته ولی دوس دا م آخرشو بفهمم

Elham
Elham
2 سال قبل

پارت جدید رو کی میذارید از پارت۲۷۰ دیگه پارتی نیس میشه زودتر اپدیت کنید رمان رو

N
N
2 سال قبل

چی شد پس بقیش کوووووو
فقط تهدید میکنه یروز میخواد اینو طلاق بده یروز اون یکی همشم حرف

sharareh
sharareh
2 سال قبل

من دو هفته اس میخونم الان که پارت ۱۰۳ هستم دیدم بقیش نیس خیلیییی رمان چرتی بود لطفا بقیشم بزار

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

چه رمان بی مزه ای همش بهار ،جان،بهار،جان چیزه دیگه ای نداره بنویسه پسرشم احتمالآ تو همین دیر پارت گذاشتنا خود به خود محو شده اصلا شبیه رمان نیست.

Sh
Sh
2 سال قبل
پاسخ به  Bahareh

چرا پارت جدید نمیزارید خیلی وقته منتظریم

Fatima
Fatima
2 سال قبل
پاسخ به  Bahareh

واقعا😂

Zeynab
Zeynab
2 سال قبل

کاری ندارما ایشالله همیشه خوب باشن ولی این خانم مگه برای پسرش نیومد؟:/
کم کم دو ماهه پارت میزارید اما این یه خبر از پسرش نگرفت فقط گفت دلتنگ الان:/
حس مادری مکزیکی میزنه

دسته‌ها
14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x