رمان عشق صوری پارت 197

4.3
(3)

 

گرمی دستش با پوست صاف و لطیف بدنم وسوسه انگیز و در عین حال نفس گیر بود.
آب دهنم رو قورت دادم و بدون خم کردن سرم نگاهی به دستش که تقریبا تا وسط پام رسیده بود انداختم.
اگه لمسم میکرد سست میشدم و خر پس قبل از اینکه دست و لبهاش به مقصد برسن دو دستمو رو قفسه سینه اش گذاشتم و گفتم:

-اگه دوستم داری همین حالا برو و به پدرت و مادرم بگو!
بگو منو میخوای!
بگو ژینوس رو نمیخوای و فقط منو دوست داری
اینارو بهشون بگو تا باورت کنم…

چون اینو گفتم دیگه دستش رو به جایی که میخواست نرسوند و لمسم نکرد.
از همون فاصله ی نزدیک زل زد تو چشمهام و پرسید:

-الان باورم نداری…‌!؟

با صراحت جواب دادم:

-نه

انگشتهاش رو پس کشید و بعد با یک گام عقب رفتن دوباره خیره شد به چشمهام و آهسته گفت:

-پس بدون که نمیتونم!

صداش ضعیف و آروم بود اما من تونستم بشنوم.
تونستم کلمه ای که از دهنش بیرون اومده بود رو بشنوم.
دلگیر نگاهش کردم و پرسیدم:

-نمیتونی یا نمیخوای !؟

زبونشو توی دهنش چرخوند.
سر انگشتش دو به شقیقه اش فشار داد و بعد از کلی دل دل کردن سرش رو صاف نگه داشت و جواب داد:

-نمیتونم!

لبخند تلخی زدم.
دستمو به سمت در دراز کردم و گفتم:

-پس خدانگهدار!

دستمو به سمت در دراز کردم و گفتم:

-پس خدانگهدار!

سیگارش رفته رفته درحال خاکستر شدن بود و اون بی توجه به این موضوع فقط منو نگاه میکرد
اینبار اون بود که گله مندانه گفت:

-تو که پای هیچ کدوم از اون ادعاهات نموندی!
پای حرفهات…
همه رو یادت رفت !؟
مگه خود توی لعنتی نبودی که گفتی هر اتفاقی که بیفته تا تهش می مونی!؟هاااان ؟

شونه بالا انداختم و جواب دادم:

-پشیمونم! اشتباه کردم…
هرچی گفتمو پس میگیرم!
اشتباه مال آدمیزاده…
منم آدمیزادم اشتباه کردم!
حالا برو!
برو و خودتو واسه مراسم فردا آماده کن!

کفری پرسید:

-پس برم!؟

به سمت کمد لباسها رفتم تاخودم رو نسبت به حضورش بیخیال و بیتفاوت نشون بدم و همزمان جواب دادم:

-آره…راه من و تو ازهم جدا شده تو برو پی سرنوشت خودتت.
منم میرم پی سرنوشت خودم
اصلا میدونی چیه !؟
حق با مامانمه..
من سن ازدواجم داره صعودی میشه!
میخوام تو اووووج ازدواج کنم!
نا وقتی خوشگل و صکصی ام….

تا اینو گفتم به سمت منی اومدکه در کشویی کمد رو کنار زده بودم و دنبال لباس مناسب میگشتم.
پشت سرم ایستاد و با حالتی فوق عصبی گفت:

-تو غلط میکنی به کس دیگه ای فکر کنی…

سرمو چرخوندم سمتش و پرسیدم:

-چیکارمی که بهم میگی غلط میکنم !؟ مگه اختیار من دست توئہ!؟
تو به فکر عروسیت باش…
تو زن بگیری من شوهر نکنم!؟
کور خوندی…میکنم خوبم میکنم!

تا اینو گفتم موهای نم دارمو تو چنگش گرفت و با عقب آوردن سرم کنار گوشم گفت:

-خوب گوشاتو وا کن شیوا…وای به روزگارت اگه بفهمم یا حس کنم با مرد دیگه ای میپری…
تو حق همچین کاری رو نداری…یعنی من بهت این حق رو نمیدم….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۷ ۱۱۳۳۳۹۵۳۱

دانلود رمان جایی نرو pdf از معصومه شهریاری (آبی) 0 (0)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی اوقات زندگی بازی هایی با آدم ها می کند که غیرقابلِ پیش بینی است، کیانمهر و ترانه، برنده این بازی می شوند یا بازنده، میتونند…
IMG 20240711 140104 027

دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد ) 4.3 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر…
رمان اوج لذت

دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4 (38)

بدون دیدگاه
  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته…
IMG 20230123 230225 295

دانلود رمان جنون آغوشت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…  
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۶۵۷۴۴۷

دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش…
رمان هم قبیله

دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند 4.2 (6)

1 دیدگاه
      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (6)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
رمان ماهرخ

دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام 4.2 (17)

2 دیدگاه
  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…!…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 4.5 (6)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
aram
aram
2 سال قبل

یعنی خاعک😂✋

Mahi
2 سال قبل

شهرام =فرهاد😡🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

زهرا
زهرا
2 سال قبل

ای بابا نویسنده کاری میکنی اصن هیچکی رمانتو نمونه بابا زیاد بزار خو می‌میری
حداقل دو پارت دو پارت یا سه پارت سه پارت بزار مگه ما علاف توییم😒😤😡

سپیده
سپیده
2 سال قبل

خیلی کند پیش میره

.....
.....
2 سال قبل

چقد طولانی بود 😑

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

خدا میدونه کشمکش شیوا و شهرام جلوی کمد تا چند پارت طول میکشه.

Zari
Zari
2 سال قبل

مسخره کردین ملتو 200 قسمته داستان گذشته میشه بفرمایید چه پیشرفتی داشته این داستان شما ؟ احتمالا تا 200 قسمت آینده هم شیوا و شهرام دارن موش و گربه بازی می کنن و شیدا داره کتک می خوره و خیانت می کنه

جانان
جانان
2 سال قبل

چه عجب شیوا یه حرکتی زد
کلا بعضی پسرا تا مجبور نشن کاری نمیکنن

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x