رمان عشق صوری پارت 264

3.9
(9)

 

 

 

 

 

وقتی از حمام اومدم بیرون اون همچنان ولو بود رو تخت درحالی که پاهاش روی زمین بودن و کفشهاش به پاش!

حاضر بودم شرط ببندم حتی تکون هم نخورده بود!

ت انکار که از یه نبرد تن به تن برگشته باشه ولو شده بود رو تخت بدون ابنکه حتی لباسهاش رو از تن دربیاره!

لباس که پوشیدم،موهای خیسمو تو حوله فشردم و به سمتش رفتم.

کنارش نشستم و با خم کردن کمرم و کج کردن سرم نگاهی به صورتش انداختم و پرسیدم:

 

 

-خوابی !؟

 

 

با چشمهای بسته، غرولند کنان گفت:

 

 

-خدا لعنتت نکنه شیوا…

پاهام حس ندارن!

جنگ میرفتم اینقدر آش و لاش نمیشدم!

 

 

خندیدم و گفتم:

 

 

-به من چه! اگه از همون اول با تور اولی موافقت میکردی لازم نبود هزارجای دیگه با من بیای!

 

 

زیر لب غر غر کنان لب زد:

 

 

-میزاشتم اونو بپوشی که چشم هرچی مرده دارو ندارتو ببینه!؟

آخ پام… سگ تو روحت شیوا!

 

 

خندیدم و با برداشتن تلفن همراهم کنارش به شکم دراز کشیدم و همونطور که توپیج آرایشگری که قرار بود میکاپ روز عروسی رو اونجا انجام بدم سرک میکشیدم گفتم:

 

 

-به من چه! میخواستی نیای!

راستی…من قراره پیش این آرتیست آرایش بکنما…کاراش خیلی خوبن! فقط هموز سر رنگ رژم موندم…

قرمز بزنم یا…هوووف! چه انتخاب سخته!

 

 

حرفهای من با خودم تازه یادش انداخت که آره…

عروس یکی از مراحل عروسیش انتخاب میکاپ هم هست واسه همین غلتی خورد و اون هم مثل من به شکم دراز کشید و با کج کردن سرش به سمتم پرسید:

 

 

-کو ببینم…

 

 

 

 

 

تلفن همراهم رو به سمتش گرفتم تا عکسهای نمونه کار آرایشگر رو ببینه و همزمان دوباره حوله رو ، روی سرم عقب و جلو کردم تا نشون گرفته بشه.

عکسهارو با دقت نگاهی انداخت.

بعضی هارو پسندیده بود وبعضی ها که غلیظ بودن رو نه واسه همین گفت:

 

 

-حالا تو آرایشت یه وقت مثل اینا نباشه! یه من کرم بمالی به خودت چشمهاتو عینهو این آدم خورای آمازون سیاه کنی و شکل و شمایلت با لپهای قرمز بشه مثل بازیگرای تیاتر چین!

 

 

چپ چپ نگاهش کردم.

به چه چیزا که فکر نمیکرد!

اصلا هرچی آرتیست تو ایران بود رو تخریب کرد!

طلبکارانه گفتم:

 

 

-نگو که میخوای به آرایشم گیر بدی!

 

 

خیلی حق به جانب جواب داد:

 

 

-آرایشت این مدلی باشه من نمیزارم پاتو اونجا بزاری!

 

 

وا رفته نگاهش کردم.

اول که تور و حالا هم نوبت رسیده بود به آرایش!

لبهامو رو هم فشردم و با طمانینه نگاهش کردم و گفتم:

 

 

-میگم میخوای یکم دیگه در مورد ازدواج نکردنمون فکر کنیم!؟ اگه هی قرار باشه اینجوری به من گیر بدی فردا پسفردا روزی یه چهار وعده باید بریم دادگاه !

 

 

انگشت اشاره اش رو روی لبهام گذاشت.

اونو رک نرمی لبهام فشرد و گفت:

 

 

-دیگه این حرف رو نزن خب!؟ من با این حرفها حال نمیکنم!

لباس لخت ممنوع، آرایش غلیظ هم ممنون!

دو تا کار ساده اس…یا انجامشون بده یا به زور وادارت میکنم انجامش بدی!

 

 

خندیدم و با گرفتن لپش گفتم:

 

 

-خیلی زور میگی ولی بدبختانه من خاطرخواهتم!

 

 

لبخند محوی زد و من گوشی رو از لای انگشتهاش بیرون کشیدم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان در پناه آهیر

رمان در پناه آهیر 0 (0)

2 دیدگاه
خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !    
InShot ۲۰۲۴۰۲۲۵ ۱۴۲۱۲۴۸۹۴

دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه 4.4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۱۲۰۷۸۶

دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۹ ۲۳۲۰۰۱۸۰۷

دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا 5 (1)

5 دیدگاه
  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر…
IMG 20230126 235220 913 scaled

دانلود رمان مگس 0 (0)

3 دیدگاه
    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط…
IMG 20230128 233643 0412

دانلود رمان بغض پاییز 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 3.3 (9)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

رمان بوسه گاه غم 4 (2)

14 دیدگاه
  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده،…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mehrima
Mehrima
1 سال قبل

دیگ میخای مااهی ی بار بزاری چرا هشت روز نذاشتی ن پون خیلی طولانی مینویسی لابد الان اماده نشده

Narges
Narges
1 سال قبل

ادمین جان چرا چندروزه پارت نگزاشتی هر روز دو سه بار میام تو سایت میبینم نه پارت جدید نیست لطفا هر روز پارت بزار

Narges
Narges
1 سال قبل

خدایی تا پارت ۳۰۰ ادامه بدین و تمومش کنید😬😬😬😬😬لطفا هندیش نکنید پای کسی بیاد وسط یا اتفاقی بیفته

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x