رمان دونی

 

 

از ترس در اتاق رو قفل کردم و مثل بدبختا پشت در چنبره زدم.

دیگه کم کم آفتاب داره بیرون میاد و امیر برای بار هزارم از پشت در التماس می‌کنه:

 

– نامسلمون… یه بالشت بده بهم حداقل! پتو هم نمیخواد خبر مرگم. فقط یه بالشت بده.

 

بیشتر خودمو به در فشار می‌دم.

مشکوک جیغ می‌کشم:

 

– برو کنار. پشت در اتاق من چی می‌خوای؟

 

حس کردم سرشو به دیوار کوبید.

شایدم یه جا دیگه‌شو…

ادای گریه کردن در میاره:

 

– خدایا منو سگ کن از دست این هنده جگرخوار نجات بده… اونجوری لااقل جای خواب دارم.

 

دوباره مثل روانیا یه دور دیگه کلید رو توی قفل می‌چرخونم و از سه قفله شدنش که راحت می‌شم، با آرامش می‌گم:

 

– برو رو کاناپه بخواب… من در رو باز نمی‌کنم.

 

اینبار حرصی می‌غره:

 

– اعتماد به سقف… من چه کاری می‌تونم با تو داشته باشم آخه؟ حالا ملت فکر می‌کنن خبرمرگم امشب شب زفافه و دارم تو حجله خودمو می‌پلکونم….

 

نفسش رو با حسرت فوت می‌کنه:

 

– هی روزگار… کی می‌دونه الان دارم التماس می‌کنم یه بالشت بده سرمو بذارم زمین؟

 

 

 

پلکام از خستگی روی هم میاد.

معترض و خواب آلود می‌گم:

 

– امیر سر و صدا نکن خوابم میاد.

 

صدای خنده هیستیرکش و بعد دور شدن قدم هاش به گوشم می‌خوره.

ریز ریز هی داره به اول و آخر خودش بد و بیراه می‌گه…

که حقشه!

می‌خواست نیاد خواستگاری.

روی تخت دراز می‌کشم و چشمام از خستگی روی هم میافته و به دقیقه نمی‌کشه خوابم می‌بره.

 

* * * * * * * *

 

(امیر)

 

غلتی روی کاناپه می‌زنم و کوسن رو تا می‌کنم زیر سرم.

گردنم خشک شده و با هر تکون کوچیک دادم هوا می‌ره.

چشمم از بیخوابی سرخ شده و آفتاب هرلحظه بیشتر بالا میاد و مثل میخ می‌ره توی چشمم…

شک ندارم اگه از دستم بربیاد، دیارا رو تو دیگ آب جوش زنده زنده می‌پزم!

تو ذهنم دارم دیارا رو از تار تار موهاش آویزون می‌کنم که صدای زنگ در بلند می‌شه.

با چشم گرد شده به آیفون زل می‌زنم.

مامان و عمه با کلی سینی پشت در ایستادن…

حس می‌کنم قلبم می‌خواد بایسته!

مثل جت از جا می‌پرم و فریاد می‌کشم:

 

– دیارا پاشو بدبخت شدیم… دیارا پاشو اومدن پاتختی.

 

 

 

هیچ واکنشی نشون نمی‌ده.

با پا می‌رم توی در و کولی بازی درمیارم.

 

– پاشو زن… پاشو الان کلید می‌ندازن میان تو. خفت بارمه ببینن در رو روم قفل کردی شب بدون هیچی رو کاناپه کپیدم!

 

کلید رو توی قفل می‌چرخونه و خواب آلود در رو باز می‌کنه.

چنگی به موهای پریشونش می‌زنه و سرش رو خسته به چهارچوب در تکیه می‌ده.

نامفهوم و کشدار می‌گه:

 

– هوم؟ چیه؟

 

ناباور می‌خندم.

 

– دست خوش ناموسا… خودمو پاره کردم انقدر. اومده می‌گه چیه تازه. پاشو واست کاچی آوردن.

 

یهو چشمش گرد می‌شه.

لپاش گل می‌ندازه و خواب از سرش می پره.

 

با تمسخر به خودم اشاره می‌زنم:

 

– برا یکی چشم گرد کن و سرخ شو که حداقل سرشو دیده باشه. نه من بدبختی که هنوز کت شلوار دامادی تنمه!

 

سرسری به سرتاپاش نگاه می‌کنم.

لباس و شلوار ستی پوشیده.

 

هولش می‌دم بیرون و خودم می‌رم تو اتاق در رو می‌بندم.

 

– برو در رو باز کن تا من یه لباس راحتی بپوشم روز اول آبرومون پرچم نشه…

 

 

 

چند لحظه توی شوک فرو می‌‌ره و بعد مثل ربات برنامه ریزی شده، سمت آیفون می‌ره.

هول سمت کشوی لباسام می‌رم.

رکابی و شلوارک چهار خونه‌ای می‌پوشم و روی تخت شیرجه می‌زنم.

چشممو می‌بندم و چندبار دستمو روی تشک می‌کشم.

 

– هعی دیارا… کوفتت شه… دیشب اینجا کپه مرگتو گذاشتی بعد یه بالشت به من ندادی گردنم خرد شد.

 

دوباره با حسرت آهی می‌کشم.

صدای مامان و عمه توی سالن می‌پیچه.

یکیشون کل می‌کشه و یکی دیگه قربون قد و بالای دیارا می‌ره.

 

پوزخند صداداری می‌زنم و صورتم رو توی بالشت مخفی می‌کنم.

 

– ننه خوش خیال ما رو باش… نمی‌دونه پسرش شب با کت شلوار رو کاناپه خوابیده. حجله که دیگه به یه ورم!

 

صدای خجالت زده‌ی دیارا بلند می‌شه:

 

– وای دستتون درد نکنه… راضی به زحمت نبودم…

 

دندون قروچه می‌رم.

 

– کوفتت شه اون کاچی دیارا. اون مال منه که دیشب از کمر افتادم… رو اون کاناپه‌ شخمی کمرم ترک ورداشت.

 

عمه می‌پرسه:

 

– مامان امیر کجاست؟

 

لبخند حرصی رو لبم می‌شینه.

 

– باز الهی شکر حالا هم یادم افتادن!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی

  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره و با سامیار معتمدی پسره مغرور و پر از شیطنت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین جا تمامش کنیم…. بیا کشش ندهیم… بیا و تو کیش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سر گشته
دانلود رمان سر گشته به صورت pdf کامل از عاطفه محمودی فرد

    خلاصه رمان سر گشته :   شیدا، برای ساختن زندگی که تلخی های آن کمتر به دلش نیش بزند، هفت سال می جنگد و تلاش می کند و درست زمانی که ناامیدی در دلش ریشه می دواند، یک تصادف، در عین تاریکی، دریچه ای برای تابیدن نور به زندگی اش می‌شود     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
اتاق فرمان
اتاق فرمان
1 سال قبل

ببین محشره 😂🤣

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x