رمان دونی

 

 

– تو اتاق خوابیده… الان بیدارش می‌کنم صبحونه بخوره.

 

مشتمو روی تشک می‌کوبم.

 

– بزنه تو کمرت… ریا کار خانم. صبحونه؟ هه… اگه ننه‌م نیومده بود که سنگم نمی‌ذاشتی جلوم. عفریته!

 

میاد تو اتاق و در رو پشت سرش می‌بنده.

سرمو بلند می‌کنم و بدنمو به آرنجم تکیه می‌دم‌.

طلبکار بهش زل می‌زنم.

 

آروم می‌گه:

 

– بیا بیرون صبحونه بخور.

 

نیشخند معناداری می‌زنم.

دستامو از هم باز می‌کنم و با لودگی می‌گم:

 

– بدون بوس صبح بخیر؟ هرگز!

 

چند لحظه صامت نگاهم می‌کنه و بعد، با لبخند ملیحی سمتم میاد.

مشکوک نگاهش می‌کنم.

 

– که بوس صبح بخیر. آره؟

 

با همون حالت شکاک سر تکون می‌دم و تایید می‌کنم:

 

– بوس صبح بخیر…

 

لبه‌ی تخت می شینه و آروم دستش رو توی موهام سر می‌ده.

با چشم گرد شده، صدادار آب دهنم رو قورت می‌دم.

لبخند ملیحش یهو می‌ره و باحرص موهامو چنگ می‌زنه‌.

دادم می‌ره هوا:

 

– هوی… ولم کن زنیکه!

 

از بین دندوناش می‌غره:

 

– امیر مثل بچه آدم پا می‌شی میای بیرون یا به زور کشون کشون ببرمت؟

 

 

 

پشت میز صبحونه می‌شینیم.

عمه می‌خنده و می‌گه:

 

– قربون قد و بالات برم پسرم. دیشب چقدر ماه شده بودی. مگه نه دیارا؟

 

دیارا با دهن پر سر تکون می‌ده.

کشدار می‌گه:

 

– اوهوم.

 

عمه چشم غره‌ای حواله‌ش می‌کنه که به هیچ جاش نمی‌گیره.

مامان منم به تقلید از عمه می‌گه:

 

– ماشالله عروسم انگاری پنجه آفتاب دیشب… همه کف کرده بودن از قشنگیش.

 

دلم می‌خواد اون نیشخند صدادارم رو بزنم و یه زبون واسه دیارا درآرم و تاجایی که از توانم برمیاد تحقیرش کنم.

اما حیف که دست و بالم بسته‌س…

 

عمه و مامان همچنان در حال تعارف تیکه پاره کردنن:

 

– خیلی بهم میان…

 

مامان چند ضربه روی میز می‌زنه و می‌گه:

 

– آره بزنم به تخته… چشم حسود و بخیل ازشون دور باشه.

 

خمیازه‌ای که یه دفعه می‌کشم دست خودم نیست و مامان با تمام قدرتش پامو لگد می‌کنه که دهنم بی اختیار بسته می‌شه و از درد لبامو بهم فشار می‌دم.

 

 

 

انگاری فحش ناموس گذاشتن واسه هرکی سکوت کنه که یه پشت حرف می‌زنن و غیبت می‌کنن.

دیارا هم با سر رفته توی بشقابش صحبت های تخصصی مادر و مادرشوهرش رو به پشمش هم حساب نمی‌کنه.

 

مامان من می‌گه:

 

– به نظرم هرچه سریع تر برن ماه عسل که بعدشم انشاالله دست به کار بشن واسه حاملگی دیارا…

 

من و دیارا همزمان غذا می‌پره تو گلومون.

با چشم های وق زده بهشون نگاه می‌کنیم.

 

عمه با ذوق می‌گه:

 

– چه ایده خوبی… اتفاقاً منم تو نظرم بود همین پیشنهاد رو بدم.

 

مامان ادامه می‌ده:

 

– کجاها مد نظرتونه واسه ماه عسل؟

 

من و دیارا هم همچنان سکته‌ای فقط به این بریدن و دوختنشون هاج و واج نگاه می‌کنیم.

 

صدای ویبره‌ی گوشیم باعث می‌شه از قیافه‌ی ذوق زده‌شون چشم بگیرم.

اسم ” پریسا ” روی صفحه روشن و خاموش می‌شه.

 

شستم رو گوشه‌ی لبم می‌کشم و با حالتی عصبی رد تماس می‌دم.

باز زنگ می‌زنه.

اینبار نگاه دیارا هم جلب گوشیم می‌شه…

 

 

 

(دیارا)

 

گوشی امیر زنگ می‌خوره و ریجکتش میکنه.

نیم نگاهی به صورتش می‌ندازم.

عصبیه…

دوباره گوشیش زنگ می‌خوره و اینبار منم کجنکاو به صفحه نگاه می‌کنم.

 

با دیدن اسم ” پریسا ” جفت ابروم بالا می‌پره.

هیچ ایده‌ای ندارم که چه سر و سری با امیر داره و یا اصلا کیه!

 

امیر لقمه‌ی داخل دستش رو کلافه توی بشقاب پرت می‌کنه و گوشی به دست از پشت میز بلند می‌شه.

 

– ببخشید یه لحظه من اینو جواب بدم…

 

مامان و زندایی با خوش رویی تعارف می‌کنن.

و من از فضولی یه لحظه نمی‌تونم درست فکر کنم.

امیر سمت تراس می‌ره و تماس رو وصل می‌کنه.

صدای ضعیفش به گوشم می‌رسه که می‌گه:

 

– چی می‌خوای؟

 

و بعد در تراس رو می‌بنده و من دیگه چیزی نمی‌شنوم…

دیگه حس می‌کنم صندلیم میخ داره که نمی‌تونم روش بشینم!

از جا بلند می‌شم و لیوان آب پرتقال رو دست می‌گیرم.

با لبخند مصنوعی می‌گم:

 

– من اینو ببرم واسه امیر…

 

و بعد تو دلم اضافه می‌کنم:

 

– کارد بخوره به شیکمش.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی گناه به صورت pdf کامل از نگار فرزین

            خلاصه رمان :   _ دوستم داری؟ ساعت از دوازده شب گذشته بود. من گیج و منگ به آرش که با سری کج شده و نگاهی ملتمسانه به دیوار اتاق خواب تکیه زده بود، خیره شده بودم. نمی فهمیدم چرا باید چنین سوالی بپرسد آن هم اینطور بی مقدمه؟ آرشی که من می شناختم

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تژگاه

  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام.. به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بیراه عشق

    خلاصه رمان :       سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی

  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات

  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در حالی است که کیامرد از این ماجرا و دختر عطا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1.7 / 5. شمارش آرا 3 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x