7 دیدگاه

رمان مانلی پارت 16

3.9
(22)

#پارت_16

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

 

خواست حرفی بزند که نریمان وسط شوخی‌هایش با فرشته‌ی اخمو به سمتمان چرخید.

_چی می‌گید شما دوتا یه ساعته پچ‌پچ می‌کنید؟ چیز خنده داری هست بگید ما هم بخندیم.

 

باربد کمی خودش را عقب کشید.

_می‌خوای مثل این معلما یه گچ پرت کن وسط پیشونیم بگو کجای درس بودیم… چیکار داری دو دقیقه با دختر عمه‌مون داریم اختلاط می‌کنیم.

 

نریمان نیشخندی نثارش کرد.

_بپا وسط این اختلاط‌ها سرت رو به باد ندی خوشگله!

 

باربد بی‌توجه به شوخی نریمان دوباره سرش را نزدیک گوشم کشید.

_اینا امروز خانوادگی…

 

_مانلی…!

 

با شنیدن صدای بلند و تیز نامی هردو از جا پریدیم.

 

هول زده به سمتش برگشتم.

_بله؟

 

نگاهش را بین من و باربد چرخاند که باعث شد کمی فاصله بگیریم.

_فردا میام دم دانشگاه دنبالت.

 

چشمانم گرد شد و نگاه سرگردانم را به مامان زهره دوختم.

_چرا؟ گفتم که با دوستام می‌خوایم بریم بیرون.

 

مستقیم نگاهم کرد.

_منم گفتم میام دنبالت با هم می‌ریم بیرون.

 

حیرت زده از اعتراض نکردن مامان زهره ابروهایم را بالا انداختم که عمه مهسا سریع گفت: نامی پسرم ببین شاید مانلی برنامه‌ای واسه خودش داشته باشه.

 

نامی سرش را تکان داد.

_برنامه ضروری نداره من فردا میرم دنبالش!

 

هرکداممان اعتراضی می‌کردیم حرف خودش را می‌زد. انگار نوار را گذاشته باشی روی دور تکرار.

 

بالاخره مامان زهره سرفه‌ای کرد و میان حرفمان پرید.

_با مانلی چیکار داری پسرم؟

 

نامی نگاه جدی و پر احترامش را به مامان دوخت.

_باید یه سری از مسائل رو واسه‌ش روشن کنم. این چند وقت که نبودم خیلی چیز‌ها از دستم در رفته می‌خوام کم کم جایگاهم رو پس بگیرم.

 

هاج و واج نگاهم را بینشان چرخاندم.

 

سیما با لحن متعجبی گفت: چه جایگاهی؟

چی داری می‌گی نامی؟

 

عمه مریم سقلمه‌ای به پهلویش کوبید.

_تو دخالت نکن عزیزم یه چیزی بین خودشونه.

 

همه چند لحظه سکوت کردن و من گیج‌تر از قبل نگاهم را میانشان چرخاندم.

_به هرحال گفتم که فردا قرار دارم نمی‌تونم باهاتون جایی بیام پسر عمه.

 

ابروهایش بالا پرید و لبخند ناباوری روی لب‌هایش نشست.

_باشه!

 

همه متعجب نگاهش کردیم.

 

نریمان به آرامی گفت: باشه؟

 

نامی سری تکان داد و به پشتی تخت تکیه داد.

 

انگار که هیچ بحثی پیش نیامده باشد گوشی را در دستش گرفت و بعد از گرفتن شماره‌ای از جا بلند شد.

_من کمی کار دارم بهتره زودتر برگردیم خونه.

(دیگ مهمونی  داره تموم میشه خداروشکر😂 .  انقد ک بجون من غر زدین  ،😂 😂)

 

 

‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 22

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان فرار دردسر ساز

رمان فرار دردسر ساز 5 (2)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان فرار دردسر ساز   خلاصه : در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درست شب عروسیش ! و به خونه…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۶ ۲۳۳۰۲۳۹۵۴

دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت 3 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۲۵۸۳۸۵

دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در…
IMG 20240522 075103 721

دانلود رمان طالع آغشته به خون به صورت pdf کامل از مهلا حامدی 5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان :   بهش میگن گورکن یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره… تشنه به خون و زخم دیدست… رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه… چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست… حالا چی…
567567

دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۹۲۰۰۷۰

دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۹۰۱۶۸۸

دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۲ ۲۳۱۵۱۳۵۵۲

دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow 5 (2)

11 دیدگاه
    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Viana
Viana
1 سال قبل

رمانت عالیه 🤍

بی نام
بی نام
1 سال قبل

رمان به این قشنگی حیف نیست پارتاش اینقدکمه😕

فاطمه زهرا
فاطمه زهرا
1 سال قبل

ببین رمانت قشنگه فقط به نظرمن یه جایی تمومش کن که سر و تهش معلوم باشه..اینجوری حتی مخاطب بیشتری هم برای نوشته ات جذب میشه

تینا
تینا
1 سال قبل

رمانت خییلی قشنگه لطفا همینطوری ادامه بده 🥰
لطفا بیشتر کن پارت ها تو ممنونم

‌آتی
‌آتی
1 سال قبل

اره خب همش مهمونی بودولی قشنگه رمانت🙂😂

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل

صلواتت بالاخره تموم شدد 😂😂

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x