رمان ناسپاس پارت 16 - رمان دونی

 

هرجور شده مصیبو راهی کردم بره تا به کارهای خودم برسم.
اون همینقدر چرک و پست بود.پول بهش میدادن خودش روهم میفروخت خانواده اش که دیگه جای خود داشتن! الان هم تا چندتا اسکناس جلو چشماش تکون دادم یادش رفت من با تور عروس از وسط عروسی و ازپای سفره عقد فرار کردم یا اینکه خودش تو بازداشتگاه بوده!
پیاده رو پر بود از پسرهای خوشتیپ و خوش برو رو که حیف بود نگاهشون جز من سمت دختر دیگه ای بره!
شال رو همین طور آزاد گذاشتم بدون اینکه بندازمش روی شونه ام همین یه حرکت باعث شد پیاده رو شلوغتر از همیشه بشه…
پوزخندی زدم که یلدا از پی ام اومد و گفت:

-سّلی…چجوری عروسی رو پیچوندی!؟هان!؟

با ناز و غمزه گفتم:

-پشتم گرم بود!

سرشو تکون داد و گفت:

-آهااان! همینو بگو! پشتت گرم بود

-آره دیگه…پشتم گرم بود که هرکار دلم خواست کردم!

مشکوک نگاهم کرد و پرسید:

-راستشو بگو…شاه ماهی گیر آوردی که اینجوری ریخت و پاش میکنی!؟

جواب پسری که از کنارم رد شد و یه چشمک تحویلم داد رو با لبخند دادم و همزمان گفتم:

-نوووچ! اصلا فکر کن آره..به تو چه!

دلخور نگاهم کرد و گفت:

-د اینقدر بی مرام نباش سُلی ناسلامتی ما رفیقیم…دست منم بزار تودست یکی یه جا بند بشم…

با نازی که بهش عادت کرده بودم و ناخواسته تو رفتارم بود چشمامو به سمتش چرخوندم و گفتم:

-چیکار کنم واست!؟ هان!؟

ملتمس گفت:

-یکی دوتا مشتری واسم جور کن.. جون تو یکی دو هفته اس یه مشتری هم نداشتم تو جیبهام شپش معلق میزنه!

محال بود کسی از کنارم رد بشه و تماشام نکنه اون لحظه هم یه پسر با دیدنم راهشو کج کرد و صاف تو روم جلو اومد و همزمان موقع رد شدن یه شماره گذاشت تو سینه ام و گفت:

-تماس بگیر قربونت برم!

خندیدم و شماره ای که پسره گذاشته بود وسط سینه ام بیرون آوردم و نگاهی بهش انداختم.
فعلا فکرهای تازه ای توی سرم بود و ترجیح میدادم به اونجام یه استراحت کوچولو بدم برای همین شماره رو دادم دست یلدا و گفتم:

-بگیر! صید از من ماهی ازتو! نوش جون!

شماره رو ازم گرفت و بعد بااخم و تَخم و دلخوری گفت:

-گرفتی مارو!؟ اون به تو شماره داد نه من!

لبخندی معنی دار زدم و گفتم:

-یلدا…تو فکر میکنی واسه پسرا فرقی میکنه!؟ اونا فقط میخوان یکی باشه …جز این هیچ چیز دیگه ای واسشون اهمیت نداره..هیچی….

ظاهرا درست میگفت و این چتدروز اونقدر بی مشتری مونده بود که همون شماره رو هم غنیمت دونست و گذاشت توی جیبش.
لوند قدم برمیداشتم وهمین باعث شده بود یه گله پسر دنبالمون راه بیفتن….
تو سرم بود حسابی اون یارو رو بتیغم.
یه شب یاهاش بخوابم و یه فیلم پنهونی ازش بگیرم.
میتونستم باهمون بلایی رو سرش بیارم که سر خیلی ها آورده بودم و جیبمو پر پول کردم.
تو فکر بودم که پسر دیگه ای از کنارم رد شد و یه تیکه کاغذ گذاشت کف دستم.
تعدادشون همینجوری داشت بالا می رفت…
اونقدر شماره بهم داده بودن که میشد باهاشون جشن قهرمانی راه انداخت!
هرچی بهم داده بودن و دادم دست یلدا و گفتم:

-بسه! همه اش نوش جون خودت!

شماره روهارو برداشت و همه رو ریخت توی کیفش و بازهم با نارضایتی گفت:

-اینا که مشتری نمیشن! اینا به تو مشاره دادن حالا من یه کاره زنگ بزنم بگم چی!؟

با اینهمه تجربه هنوز اصول رو نمیدونست! البته اون در برابر من یه جورایی تازه کار به حساب میومد.
برای پایین رفتن از برامدگی پیاده رو در برابر نگاه های هیز مردهایی که از جلو میومدن دامن لباس رو خیلی دادم بالا و همزمان گفتم:

-چندبار یه حرف رو بهت بزنم یلدا…تو فکر کردی واسه مردا مهم کی رو بکنن!؟ نوووچ! اونا فقط میخوان بکنن…همزمان به همشون پیام بده تو مجازی…دوتا تماس تصویری با لباس ناجور ازت ببینن خودشونو واست جر میدن و هرچقد بخوای میزارن کف دستت تا بلکه بری پیششون یا اینکه بیان پیشت …
تازه تو که مکان هم داری…پس دوبل باهاشون حساب کن گل من! بگو خودتون بهم شماره دادین…به همین سادگی

پوووفی کرد و گفت:

-باااوشه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول

            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستم به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

      خلاصه رمان :   آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم می‌ریزه! دختر جوونی که مورد آزار از سمت همسر معتادش واقع شده و طی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی

            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر برنامه هاش سر یه هفته فرار می کنن و خودشونو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نت های هوس از مسیحه زادخو

    خلاصه رمان :   ارکین ( آزاد) یه پدیده ناشناخته است که صدای معرکه و مخملی داره. ویه گیتاریست ماهر، که میتونه دل هر شنونده ای و ببره.! روزی به همراه دوستش ایرج به مهمونی تولدی دعوت میشه. که میزبانش دو دختر پولدار و مغرور هستن.‌! ارکین در نگاه پریا و سرور یه فرد خیلی سطح پایین جلوه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x