گردنبندی که مامانم بهم داده بود….!!!
گردنبند مادرم نیست !….آخه کجا افتاده؟!….
دستی رو شونم نشست که فهمیدم آتوسا هستش،جوری که ترسیده باشه که از صداش معلوم بود گفت:
-چیشد هانا؟!…
صدای چی بود؟..
چی رو شکستی؟!
سرمو بلند کردم که باهاش چشم تو چشم شدم…
وقتی صورت اشک آلودم رو دید گفت:
-چیشد دختر؟ ..
چرا گریه میکنی؟!…
این چه قیافه ایه آخه؟…
برای اینکه این مجسمه رو شکوندی داری گریه میکنی؟!
اشکمو رو گونه هام با دست پاک کردم و دستشو گذاشتم گردنم ….
و با صدای بغض آلودی گفتم:
گردنبندی رو که مامانم بهم داده بود…
دستمو دور یقه و گردنم میکشیدم با حالت زاری زیر لب گفتم: نه نیست نمیدونم کجا گمش کردم! خدایا!
آیلین و شبنم نفس نفس زنان خودشون رو به آتوسا رسوندن و نگران پرسیدن:
-چیشد؟! صدای چی بود؟
نگاهشون به مجسمه که از دست من افتاده بود، افتاد و آیلین دستشو گذاشت روی قفسه ی سینش و نفس آسوده ای کشید و گفت:
-خداروشکر ی مجسمه شکسته…
گفتم خدایی نکرده زبونم لال خودت چیزیت شده…
شبنم با چشمهای نگران گفت:
-چیشده هانا؟
چرا این ریختی شدی؟
لب پایینمو به دندون کشیدم و گفتم:
-گردنبندمو گم کردم.!
شبنم آروم بازومو تو دستش گرفت و گفت:
-گردنبندی که مامانت بهت داده بود؟!
ناراحت به نشانه ی تایید سرمو بالا پایین کردم و گفتم:
-آره!
شبنم ابروهاشو قایقی تو هم کشید و گفت:
-خب نگران نباش …
شاید توی عمارت افتاده…
یه جایی همین دور ورا…
خوب بگرد…
لبمو کمی کج کردم و گفتم:
-توی عمارت؟؟..
کجای عمارت؟!..
شاید با اون عوضی ها که توی ماشین درگیر شده بودیم توی ماشین افتاده یا نمیدونم،شاید تو اتاقی که خوابیده بودم افتاده!
آیلین دستشو کمی آورد بالا و گفت:
– خب بیاید بریم تو اتاقی که خوابیده بودیم بگردیم هانا
شاید اونجا روی تخت یا دور و ور تخت افتاده باشه….
شونه هامو انداختم بالا و گفتم:
-نمیدونم…شاید…
امیدوارم که توی همون اتاق افتاده باشه…
شبنم رو به آتوسا گفت:
-منو آیلین میریم تو آشپزخونه تا شام رو آماده کنیم..
فکر کنم الاناس که مسیح و یاشار و مهموناشون بیان…یه وقت بهونه نگیرن و دعوامون نکنن!
آتوسا:
-باشه شما برید سراغ کارتون ولی قبلش این خورده شکسته های مجسمه رو یکیتون جمع کنید خب …مسیح و یاشار همیجوریشم میخان خر خره امون رو بجون…بهونه هم دستشون داده باشیم ک دیگه حسابمون با کرام الکاتبینه.!
شبنم:
-باشه!
منو آتوسا از سالن اومدیم بیرون و به سمت پله ها رفتیم….
آیلین یه ابروشو داد بالا و گفت:
-هانا اگه گردنبندت توی اتاق نبود چی؟..اون گردنبند رو مامانت داده بود بهت؟!
پلکی زدم و با چشمای نیمه اشکی گفتم:
-اره مامانم بهم داده بود….
نمیدونم…
ولی امیدوارم گردنبندم توی اتاقی که خوابیده بودم باشه…
-دنبال کدوم گردنبند میگردید؟
با صدایی که از پشت سرمون اومد روی اولین پله خودمو آتوسا وایسادیم…
برگشتیم سمت صدا که ببینم کی هستش…
که با مسیح چشم تو چشم شدیم!
نمیدونم چرا وقتی این مسیح رو میبینم استرس میگیرم…صورتش خشک و خشن نیست مثل یاشار ولی بازم من میبینمش استرس میگیرم…
با اینکه خلافکاره ولی کم و بیش تو دل برو هم هس…البته اگه اخلاق گندشو فاکتور بگیریم….پوووووف
با همون صورت غم الودی که داشتم لب زدم:
-مگه تو باید بدونی دنبال کدوم گردنبند میگردیم؟!
بعد از چند ثانیه تازه فهمیدم چی گفتم فکر کنم تند رفتم!…
چند قدم به سمتمون اومد و مقابل من راسته ایستاد و چشاشو ریز کرد و گفت:
-میبینم زبونت دراز شده موش کوچولو؟!
آب دهنمو قورت دادم و و انگار کمی لبم میلرزید گفتم:
-نه منظورم اینه …
که تو منظورت کدوم گردنبند…
چون من گردنبندمو گم کردم…
به تای ابروشو داد بالا و با دهن باز گفت:
-هاااا….اول تو نه، نشنونم دوباره رئیستو تو خطاب کنی وگرنه بد میبینی ….
دوم منظورت اون گردنبند پروانه نگاری که من دادم ذوبش کردن؟!
با شنیدن جمله دوم مسیح احساس کردم گوشام اشتباهی شنیده….که چند ثانیه بعد با چشمای از حدقه در اومده گفتم:
-چیییی؟؟!!
مسیح که صورت بهت زده منو و دهن باز منو دید پوزخندی بی معنی زدو گفت:
-تعجب کردی؟!
صورتشو مماس صورتم کرد و جدی گفت:
-بهتون گفتم که برده من شید همه چیزتون متعلق به منه…
همه چیزتون…اینو آویزه گوشتون کنید…
هنوز داشتم با دهن باز نگاهش میکردم و حرف هایی که زده بود رو مزه مزه میکردم که رد شد و رفت…
آتوسا زد روی شونم و گفت:
-هانا…هاناااا..
دهنمو بستم و گفتم:
-هان؟!…چی؟!
-کجای تو؟! بابا رفت مسیح!…
داری به جای خالیش نگا میکنی؟!
نفسی کشیدم و گفتم:
-داشتم حرف های که زده بود رو هضم میکردم که چی شنیدم؟
توام شنیدی چی گفت آتوسا؟
دیدی چی گفت؟!!
گردنبند مامانمو اون از گردنم پوکیده و برداشته… اون عوضی برده..
دوباره بی ملاحظه اشکام روون شدن.. آتوسا دستشو گذاشت دو طرف شونم و گفت :
-عه هانا…
اینطوری نگو میشنوه…
توام دیگه گریه نکن…
شاید گذاشته توی اتاقش….
یکم قوی و صبور باش…
همش دم به دیقه گریه نکن دختر، بزا فک کنن دختر قویی هستی! با این چیزا که نباید جلوشون کم بیاری عزیزم
آره،آتوسا راست میگفت من باید قوی باشم …صبور باشم تا این روزا بگذره.. گردنبند مامانمو،اگه شده میرم توی اتاق مسیح ببینم کجا گذاشتتش… شده اتاق یاشارم میگردم…
دماغمو بالا کشیدم و با دو دستم اشکامو پاک کردم… و لبخند نیمه جونی به صورت آتوسا و گفتم:
-آره..
تو راست میگی آتی… من باید قوی باشم… تا از این جنگ پیروز بیرون بیام!!
ما را در پیج اینستاگرام دنبال کنید… 😉
😍@elahe_keramatiii 😍
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
به به!
هانا خانوم
بَه بَه…
ببین که اومده!!
جمعممون جمع بود ولی گل مجلسمون کم بود!! 😁
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ ؟😁
چطور مطوری خوشمل؟؟
خووووووووبم عشقم!
قربونت تو خوبی؟
دیگه کشش نمیدم هانی جون.🤓🤓
منم پوریا جون تو.😉😉
یعنی هااا
.
خاااعک
خاااعک هفت عالم بر فرق سرت پلشت!! 😐
عالی بود ولی چرا پارتا رو دیر میزارید میتونم از جای دیگ این رمان رو پیدا کنم ؟؟
ممنون عزیزم.. 💜🍃
.
.
برای اینکه درگیر درسام هستم عزیزم ولی سعی میکنم زودتر پارت بذارم.. 😊
فک کنم ادمین توی تلگرام بذاره رمان نمیدونم!
.
🤣🤣🤣🤣🤣.
یاشار جونتونه.
اخیییییییی.
چقدر عاشقونه😂😂😂.
اری فرزندم!
یاشارم هستش..
.
.
.
اینک شما کیستین؟؟
من کیستم و وللش.
ولی خدایی کاری نکن مثل تولدش رو استوریت بشه🤣🤣🤣🤣😜😜😜
توی الاخ! 😐
.
.
اینک دلش میخواهد مگر به فضولش مربوط است آیا؟؟
به فضولش نه.
ولی به دوستان و اشنایان مربوط میشه.
😜😜😜😜
نچ!..
به دوست و اشنا که هیچ!
.
به هیچ احدی مربوط نی!
😊
اذیت هامو یادت رفته ها🤣🤣🤣🤣🤣🤣
کاری نکن دوباره شروع بشه ها
هن؟؟؟؟
کدوم اذیت هااا؟؟
که من خبر ندارم خودم؟؟؟ 🤔🤔
خبر نداری برو بخونشون دوباره
هوم؟؟؟
چی؟؟؟
کو؟؟؟
کجا؟؟؟
چی؟؟؟
چی بخونم؟؟؟
😐زپرشک!
تا ببیند چشم حسود، تا کور شود هر چه زود!
🤣🤣🤣🤣🤣.
جونز بابا جونز.
غیرتتو عشق است.
😎
.
.
یس بیبی چپ بهش نگا کنی دهنت صاف!
جونز جونز.
دهنتو ک صاف کردیم.
شما کی لات شدی به کدوم تقویم.
زر اضافی موقوف!
.
.
کی لات شدم و به کدوم تقدیم به خودم مربوطه شازده!..
جون بابا.
زبونت دراز شده موش کوچولو.😜😜🤣🤣🤣🤣🤣
آیا به فضولش مربوط است؟؟؟
.
.
.
میبینم مث مسیح میحرفی!..
فضولش نه.
مسیح کیه؟؟؟
هوم..
فضول بخوای بشی، نشدی!
.
.
مسیح شخصیت رمان بندس😁
هانا عزیزم مثل همیشه زیبا 💙💋
موفق باشی جیگررر 💛💋
هانا جانم خیلی زیبا مرسی عزیزم 💙💋
موفق باشی جیگررر
ممنون عزیز دلم 💜🍃
عکس پارت چنقده شبیه آقا یاشاره!
باهوش
شبیهش نیست خود یاشاره🤣
میخواستم بگمااااا
بعد گفتم بزار غیر مستقیم اشاره کنم😂😂
اها
افرین افرین
خیلی خوب اشاره کردی🤣
غیر مستقیم نبود!!
پر از پیچ و خم بود!! 😐
نهههه جدی؟!
عه
اره باوا..
جان تو!!
اصن پیچ خمش عین حرکتای مار کبری روی صحرا آفریقا!!
😅😅
افران..!
لایک داری.. 😅😅
میگم یه چیزی ذهن متفکر منو مشغول کرده!!
😅تو نسی؟؟؟
یاسیه😑
اوپس..!!
.
.
فهمستم 🤧🤧
گمشو نبینمت هانا😐
.
یاسیم😐
😅😅شدی بیزو..
.
.
.
خو علم الغیب ندارم لعنتییییییی!! 😂😂
.
یاسی من کوشی؟؟
کوجواست؟؟
خو بیشوور
تو صفحه تایید هستیاااا😐
ایمیلم رو نمیبینی😐
.
من یاسی تو نیستم
یاسی اقامونم😅😁
.
اینجاااام🤗
خو دوزم!
من نمیام تایید کنم..
حسش نی!
وقتی هم میام کامنت تو نی!!
ایمیلت نی!
.
.
عه عه
پ یاسی آقاتونی!😐
اقاتون کوشی؟؟🤔
اصن آقا داری مگه؟؟ 🤔🤔
.
هین😁
.
اره میبینم این پشه رو!
هاناااا
تو دیگه خیییلی گشااااادی🤣🤣
.
آقامون داره ناهار میخوره
.
نه ندارم
دارم اداشو درمیارم😁
اداشو😂😂
یاد بده مام اداشم دربیارم حداقل😢😂
نووچ نمیشه
بزا اول خودم خوب یاد بگیرم
بعد به تو یاد میدم ک گاف ندی😁
باشه باشه
فقط یادت نره یادم بدی😢 گناهم!
نوچ
حواسم بهت هست🥺
گمرو نقطه چین! 😅
.
.
جون بابا انگاری اقا هم داری!
ببینم نکنه عروسی کردی ما بی خبریم!!! 😐
.
.
ادا دراوردنت تو حلق ننت گیر کنه!
پخخخخخ!!
باهوش کی بودی شیطون؟؟؟
اقامووون خدابیامرز😢
😅
خدا بیامرزش!
بدبختو خونشو کرده بودی تو شیشه!!
😂😂
نهههه
من نکردم!
شهید شد😢
کی شهید شد؟؟؟
اقامون!
نیمه گمشدم نیس حدس زدم که شهید شده…!
اره
مفقودالاثر هم هستش اقاتون🤣
اره!
اقامون😢
دلم براش تنگ شد
میخوای بیام با غلتکی، بولدوزری چیزی برات گشادش کنم؟؟!!
.
.
.
اری دگر…!
شهیدش کردی!
هعیییی هانا!
دست رو دلم نزار که خووونهههه!
کراشام میپرن😢 آخ کراااشم!
آقا هم که ندارم!
خدا جون!
بنده های خوش قلبتو که میبینی!!
.
.
لنتی ها کراش، کراش میکنن!!
.
.
بسم الله..
دختر کراش چی؟؟؟
از خدا بترس!
لعنت بر شیطان رانده شده از درگاه خدا!
.
.
برو سر درس ومشخت!!
.
.
هین😁
هانا
ببنداااا
بیزو تو خودت عکس کراش من و میخواستی چیکار هااان!؟
تو نمدونی وقتی گفتی روش کراش زدی چی به سر من اومد…!😢😂
تففف تو این رابطه ها!
تفف
بستی بیزو!!
اگه بلد نیستی ببندی تا بیام با بند کفشم ببندم ملوسک! 😁
گمرووو!
گمرو!
کراشت پ چرا رفت خواستگاری؟؟
بعدشم من خودم کراشمو زدم! 😁
.
.
برو یه کراش دیگه بپیدا!! 🤗
.
.
داداش آیلینی هستااا
آخ هانا
زیر رمان خودت حکوما میکنیاااا
چخههههه😂
.
.
هعییی کراشم!
رفته؟ هنو نرفته ها
آرزوی ما خوشبختی اوناس!
.
.
کراش زیاد دارم باو
اون سوگلی بود😢😂
داداش ایلینم اره هس!
ولی خو نمیاد من و بگیره😢😢😢
بعله بعله!
پ چی! 😎
گفتم زیر رمان خودم هستم…
.
.
نمیدونم انگاری قرار بود بره این هفته من دیه نمیدونم!… 😅
از دستت درفت خلاصهههه!!
.
.
آری آری.. ان شاء الله در کنار هم فسیل شن!! 🤗
.
.
سوگلی دگر کیست؟؟
عه عه!
به آیلینی بگو به داداشش بگه بیاد این ماهی پلشتو ببره..
تا ما از دستش خلاص شیم
.
.
هین😁
سلاااام!
شطوری خانوم نویسنده!؟
عالی بود ایول داری💙💙
زود به زود پارت بزار😢
به به
چه عجب هانا خانومی؟؟
خوبی دختره؟؟
چرا نیستی؟؟
سلوم.. 😁
خوبم.. شکر خدا..
تو چطور مطوری دوز خانم؟؟
والا هستم..!
وقتی آیلینی میاد میام اونور..
وقتی هم نیس که همین ورم!
زیر رمان خودم هستم 🙃😁
فدات شم من!
و علیکم السلام 😁..
خوبم شکر الله.. 😊
تو چطوری بیزو؟؟
شنگول منگول هستی؟؟
باور کن وقت نمیکنم پیش درسا ☹
ولی باش اگه تونستم میذارم زود به زود..!
منم خوبم کاور
نه حبه انگورم😑
باشه به درست برس وقت کردی بزار😢
حبه انگورم خوبه!